شمارهٔ ۵۳۶
شعاع آن مه نو چون به طرف بام میافتد
به پابوسش ز بام چرخ ماه تام میافتد
بتی درد که بر رخسارهاش کعبه بود طایف
ز رونق از صفایش کعبه اسلام میافتد
کشد می زیر خرقه شیخ شهر و پاکدامان شد
نخورده می اگر عاشق بود بدنام میافتد
چه تدبیر است جز تسلیم او را ای هواداران
گذار مرغ زیرک چون به سوی دام میافتد
بزن زآن آتش پخته که در جام و سبو داری
گذارت گر به سوی زاهدان خام میافتد
به شام هر خم زلف تو شعرایی مجاور شد
اگر شعرا گذارش وقتی اندر شام میافتد
به غیر از خاطر دلبر نجوید کام دل عاشق
بلی هر جا هوس پیشه بود خودکام میافتد
چرا صوفی نهاده سر به پای جام در مجلس
اگر نه پرتو ساقی چو می در جام میافتد
نگویم کز غم عشقت سرا پا همچو نی سوزم
و گر بنویسم آتش در نی اقلام میافتد
بنازم آن بت سیمین که چون در کعبه میآید
ز بام کعبه بر تعظیم او اصنام میافتد
الا ای شاهد غیبی علی ای نور لاریبی
چو آشفته گدایی لایق انعام میافتد
شمارهٔ ۵۳۵: بُوَد آیا که ز ما پیر مغان یاد کند؟شمارهٔ ۵۳۷: به خود پیرایه چون آن سرو سیماندام میبندد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شعاع آن مه نو چون به طرف بام میافتد
به پابوسش ز بام چرخ ماه تام میافتد
هوش مصنوعی: زمانی که روشنایی ماه نو به سمت پشت بام میتابد، گویی که ماه کامل هم به احترام او از آسمان پایین میآید.
بتی درد که بر رخسارهاش کعبه بود طایف
ز رونق از صفایش کعبه اسلام میافتد
هوش مصنوعی: دردی که بر چهرهاش نمایان است، به اندازهای زیبا و جالب است که باعث میشود زائران به سمت او بیایند. از آن طرف، زیبایی و نورانیتش باعث میشود که کعبه اسلام تحت تأثیر قرار بگیرد.
کشد می زیر خرقه شیخ شهر و پاکدامان شد
نخورده می اگر عاشق بود بدنام میافتد
هوش مصنوعی: اگر عارف یا زاهدی در مقام پرهیزگاری و حفظ حیا باشد، با نوشیدن شراب زیر ردا یا پوشش خود، ننگ و آبروریزی برای او به بار خواهد آورد. حتی اگر هیچ شرابی نخورده باشد، در صورت عشق ورزیدن، ممکن است به بدنامی دچار شود.
چه تدبیر است جز تسلیم او را ای هواداران
گذار مرغ زیرک چون به سوی دام میافتد
هوش مصنوعی: هیچ راه حلی جز تسلیم در برابر او وجود ندارد. ای کسانی که هوادار او هستید، مثل پرندهای که هوشمند است و به دام میافتد، به نظر میرسد که برای شما هم چارهای جز تسلیم شدن در برابر شرایط وجود ندارد.
بزن زآن آتش پخته که در جام و سبو داری
گذارت گر به سوی زاهدان خام میافتد
هوش مصنوعی: از آتش پختهای که در جام و سبو داری بزن، چون ممکن است راهت به سوی زاهدان بیتجربه بیفتد.
به شام هر خم زلف تو شعرایی مجاور شد
اگر شعرا گذارش وقتی اندر شام میافتد
هوش مصنوعی: اگر شعرا به شام بیفتند، هر بار که زلفهای تو را میبینند، مانند شعرایی میشوند که در کنار تو نشستهاند.
به غیر از خاطر دلبر نجوید کام دل عاشق
بلی هر جا هوس پیشه بود خودکام میافتد
هوش مصنوعی: عاشق جز برای دلبر خود، به دنبال خوشی و رضایت نیست. بله، هر جا که میل و خواستهای باشد، خودخواهانه به آن میرسد.
چرا صوفی نهاده سر به پای جام در مجلس
اگر نه پرتو ساقی چو می در جام میافتد
هوش مصنوعی: چرا صوفی در مجلس شراب سرش را به پای جام میگذارد؟ اگر نور ساقی به جام نمیافتاد و شراب در آن وجود نداشت، چنین نمیکرد.
نگویم کز غم عشقت سرا پا همچو نی سوزم
و گر بنویسم آتش در نی اقلام میافتد
هوش مصنوعی: نمیگویم که از غم عشق تو تمام وجودم مانند نی سوزان است، و حتی اگر بنویسم که آتش در نی وجود دارد، حرفها و کلمات به هم میریزند.
بنازم آن بت سیمین که چون در کعبه میآید
ز بام کعبه بر تعظیم او اصنام میافتد
هوش مصنوعی: به آن معشوق زیبا افتخار میکنم که وقتی در کعبه حاضر میشود، از بام کعبه به احترام او، بتها به زمین میافتند.
الا ای شاهد غیبی علی ای نور لاریبی
چو آشفته گدایی لایق انعام میافتد
هوش مصنوعی: ای ناظر پنهان و ای نور یقینی، به یاد داشته باش که گدا و نیازمندی که دلش پریشان است، شایسته دریافت رحمت و لطف توست.