گنجور

شمارهٔ ۴۸

اگر نه پرده بربسته به رخ آن شاهد رعنا
نمی‌نالد چرا چنگ و نمی‌گرید چرا مینا
نه مطرب ماند نه ساقی نه می در مشربه باقی
نه گل در بوستان رعنا نه بلبل در چمن گویا
فتاده صوفی از وجد و مغنی از نواسنجی
نمی‌آید ز می مستی اثر بیرون شد از صهبا
چه دیده است این تماشائی که اندر ساحت گلشن
نه بیند لالهٔ حمرا نه بوید سنبل بویا
نه جام جم صفا دارد نه ملک کی بقا دارد
نماند آئینه اسکندر و نه کسوت دارا
ز عشق روی عذرا عذر می‌خواهد ز خود وامق
نمی‌خواند دگر مجنون حدیث از طره لیلا
فلاطون شد ز خم بیزار و عیسی دارا را راغب
به جیب و آستین موسی نهان کرده ید و بیضا
به جای گوهر از عمان برآید لؤلؤ خونین
بگو غواص را بگذر تو خود از غوص این دریا
نه در آتشکده آتش نه رند میکده سرخَوش
نه بلبل را نوا دلکش نه گل را چهره زیبا
بهاران خاصه در شیراز شورانگیز بد یارب
مگر از فتنه آخر زمان تبدیل شد سودا
مگر دست خدا آید به حل عقده مشکل
وگرنه مانده لایعقل در این ره فکرت دانا
علی آن خواجه مطلق علی آن رهنمای حق
که آشفته است در مدحش چه در پنهان چه در پیدا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر نه پرده بربسته به رخ آن شاهد رعنا
نمی‌نالد چرا چنگ و نمی‌گرید چرا مینا
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق زیبا که در پس پرده است به ما نگاه نکند و دلشکسته نشود، پس چرا دست عیش و نوش ما نمی‌لرزد و چرا بطری شراب نمی‌خورد؟
نه مطرب ماند نه ساقی نه می در مشربه باقی
نه گل در بوستان رعنا نه بلبل در چمن گویا
هوش مصنوعی: نه نوازنده‌ای باقی مانده، نه جام نوشیدنی، نه گل زیبایی در باغ، و نه بلبلی در چمن به سر می‌برد.
فتاده صوفی از وجد و مغنی از نواسنجی
نمی‌آید ز می مستی اثر بیرون شد از صهبا
هوش مصنوعی: صوفی به حالت وجد و حالتی معنوی افتاده و خواننده از نوازش و آهنگ نمی‌تواند خود را کنترل کند. این حالت مستی و سرخوشی باعث شده که اثر مستی از او بیرون برود و از جرعه شراب دور شود.
چه دیده است این تماشائی که اندر ساحت گلشن
نه بیند لالهٔ حمرا نه بوید سنبل بویا
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی‌های گلشن اشاره دارد و می‌گوید: چه اتفاقی افتاده که در این باغ زیبا، گل سرخ و سنبل خوشبو دیده نمی‌شود. به نظر می‌رسد زیبایی‌های طبیعی از بین رفته‌اند و این فضا خالی از زیبایی‌های خاص است.
نه جام جم صفا دارد نه ملک کی بقا دارد
نماند آئینه اسکندر و نه کسوت دارا
هوش مصنوعی: هیچ‌کدام از چیزهای درخشان و با ارزش همیشگی نیستند؛ نه جام جم که نماد زیبایی است، نه ملک کی که نماد قدرت و عظمت است. حتی آئینه‌ای که اسکندر به آن نگاه می‌کرد و لباس‌های دارا هم دیگر وجود ندارند. همه چیز زودگذر است و چیزی باقی نمی‌ماند.
ز عشق روی عذرا عذر می‌خواهد ز خود وامق
نمی‌خواند دگر مجنون حدیث از طره لیلا
هوش مصنوعی: به خاطر عشق چهره عذرا، از خود عذرخواهی می‌کند و وامق دیگر مجنون را نمی‌خواند تا درباره موهای لیلا صحبت کند.
فلاطون شد ز خم بیزار و عیسی دارا را راغب
به جیب و آستین موسی نهان کرده ید و بیضا
هوش مصنوعی: فلاطون از زخم و درد به شدت دوری می‌جست و عیسی به داشتن ثروت و مال رغبت داشت. در حالی که موسی معجزه‌اش، یعنی ید بیضا، را در مخفی نگه می‌داشت.
به جای گوهر از عمان برآید لؤلؤ خونین
بگو غواص را بگذر تو خود از غوص این دریا
هوش مصنوعی: به جای اینکه از عمان جواهری زیبا بیابی، به لؤلؤی خونین خواهی رسید. بنابراین، ای غواص، از عمیق‌ترین نقاط این دریا بگذر و خود را به دنبال گنج‌های واقعی نبر.
نه در آتشکده آتش نه رند میکده سرخَوش
نه بلبل را نوا دلکش نه گل را چهره زیبا
هوش مصنوعی: در این جهان نه نشانی از آتش و حرارت وجود دارد، نه خوش حالی و شادابی از باده‌نوشی در میخانه، نه آواز دل‌نواز بلبل به گوش می‌رسد و نه زیبایی و جلوه‌ای از گل در این فضا دیده می‌شود.
بهاران خاصه در شیراز شورانگیز بد یارب
مگر از فتنه آخر زمان تبدیل شد سودا
هوش مصنوعی: بهار به‌ویژه در شیراز، جاذبه‌ای شگفت‌انگیز دارد، ولی آیا ممکن است این زیبایی به خاطر مشکلاتی که در آینده پیش می‌آید، به یک جنون تبدیل شود؟
مگر دست خدا آید به حل عقده مشکل
وگرنه مانده لایعقل در این ره فکرت دانا
هوش مصنوعی: جز با کمک خدا، نمی‌توان بر مشکلات و عقده‌ها غلبه کرد و در غیر این صورت، فکر کردن به این مسائل تنها به سردرگمی و بی‌فکری منجر می‌شود.
علی آن خواجه مطلق علی آن رهنمای حق
که آشفته است در مدحش چه در پنهان چه در پیدا
هوش مصنوعی: علی، آن سرپرست کامل و راهنمای حقیقی است که در ستایش او هر کسی به دو شکل، آشفتگی و شگفتی را احساس می‌کند؛ چه در پنهان و چه در آشکار.