گنجور

شمارهٔ ۳۹

با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را
تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را
ای خم زلف اندکی زانمه رو کناره کن
با تو که گفت ای سیه پرده شو آفتاب را
مدرس عشقرا بس است آیت قامت بتان
نیست بجز الف در او خوانده ام آن کتاب را
نوح بران خدایرا کشتی و بحر را بگو
موج مزن بچشم من جلوه مده سراب را
از چه حنای مدعی بر کف دست هشته ای
پنجه بزن بخون من پاک کن این خضاب را
جام بدست میرسد ساقی می پرست را
خیز وداع عقل کن عذر بگوی خواب را
پرده تن حجاب شد از پی دیدن رخت
دست کجا که برکشم از رخ تو حجاب را
سوخت شرار هجر دل شربت وصل تو کجا
تا بنشانم از جگر سوزش و التهاب را
آشفته بسمل تو شد ناوک دیگرش بزن
باز نشان زصید خود حالت اضطراب را
حادثه موج میزند گر همه روزه گو بزن
منکه پناه جسته ام درگه بوتراب را

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با رخ تو مقابله کرده ام آفتاب را
تافت ولیک روز کی بیش نداشت تاب را
هوش مصنوعی: من با زیبایی تو در برابر آفتاب ایستاده‌ام و آن را درخشان‌تر کرده‌ام، اما روز هرگز نمی‌تواند زیاد تاب بیاورد.
ای خم زلف اندکی زانمه رو کناره کن
با تو که گفت ای سیه پرده شو آفتاب را
هوش مصنوعی: ای زلف‌های خمیده، کمی از چهره‌ات را کنار بزن و به من نشان بده، زیرا کسی گفت ای سیه‌پرده، تو همچو آفتاب درخشان هستی.
مدرس عشقرا بس است آیت قامت بتان
نیست بجز الف در او خوانده ام آن کتاب را
هوش مصنوعی: عشق را دیگر نیازی به معلم نیست، چرا که زیبایی‌های معشوق را به وضوح می‌بینم و تنها یک حرف الف را در آن می‌خوانم، که نشان‌دهنده عشق‌ام به اوست.
نوح بران خدایرا کشتی و بحر را بگو
موج مزن بچشم من جلوه مده سراب را
هوش مصنوعی: نوح کشتی را بر آب می‌راند و از خدا خواست که به دریا اجازه ندهد که موج بزند و خود را به او نشان ندهد که او را به اشتباه بیاندازد.
از چه حنای مدعی بر کف دست هشته ای
پنجه بزن بخون من پاک کن این خضاب را
هوش مصنوعی: چرا دار و ندار خود را به خاطر حرف‌های بی‌پایه و اساس دیگران خراب می‌کنی؟ تلاش کن تا با عمل خود، زحمات و ردپای من را از بین ببری و خودت را از این لکه‌های ننگ رها کنی.
جام بدست میرسد ساقی می پرست را
خیز وداع عقل کن عذر بگوی خواب را
هوش مصنوعی: ساقی، جام را به دست می‌دهد و شخصی که می‌پرستد، باید آماده وداع باشد. لازم است که از عقل فاصله بگیرد و به خواب و سرخوشی توجه کند.
پرده تن حجاب شد از پی دیدن رخت
دست کجا که برکشم از رخ تو حجاب را
هوش مصنوعی: پوشش بدنی‌ام مانع دیدن چهره‌ات شده است. نمی‌دانم چطور می‌توانم از چهره‌ات حجاب را کنار بزنم.
سوخت شرار هجر دل شربت وصل تو کجا
تا بنشانم از جگر سوزش و التهاب را
هوش مصنوعی: به خاطر فقدان و جدایی تو، دل من مثل آتش می‌سوزد. من به شدت نیاز دارم که طعم وصال تو را بچشیم تا بتوانم آتش دل و احساسات درونم را آرام کنم.
آشفته بسمل تو شد ناوک دیگرش بزن
باز نشان زصید خود حالت اضطراب را
هوش مصنوعی: این سطر به زیبایی حالتی از اضطراب و آشفتگی را توصیف می‌کند. شاعر با اشاره به تاثیرات عمیق و ناگهانی عشق یا درد ناشی از آن، از وضعیت وحشت‌زده و گیج‌کننده‌ای حرف می‌زند که بر دل عاشق عارض شده است. گویی تیر عشقی که به او اصابت کرده، او را در حالتی از بی‌قراری و پریشانی قرار داده است و او از طرفی می‌خواهد دوباره آن حس و حال را تجربه کند.
حادثه موج میزند گر همه روزه گو بزن
منکه پناه جسته ام درگه بوتراب را
هوش مصنوعی: هر روز حوادث جدیدی پیش می‌آید، اما من که به عدم و نابودی پناه برده‌ام، نمی‌ترسم و همچنان می‌گویم که برگردانم به آرامش.