گنجور

شمارهٔ ۳۸

بیا ساقی شراب خوشگواری کرده‌ام پیدا
شراب خوشگوار بی‌خماری کرده‌ام پیدا
ز رنج باده دوشین حریف ار دردسر دارد
به میخانه حریف میگساری کرده‌ام پیدا
شکست ار تار مطرب یا که مزمارش نمی‌خواند
به قانون دگر در پرده تاری کرده‌ام پیدا
اگر صیاد ما را عار باشد از شکار ما
برای صید دل‌ها جان‌شکاری کرده‌ام پیدا
دلا با مسافر شو ازین کشور بکش مفرش
کزین عالم برون شهر و دیاری کرده‌ام پیدا
خزان چندان که می‌خواهد بتازد اسب در گلشن
برای خویشتن من نوبهاری کرده‌ام پیدا
بیا یعقوب خاک راه یوسف را بکن سرمه
که من این توتیا را از غباری کرده‌ام پیدا
اگر گم کرده‌ای قاتل بیا ای کشته پیش من
که خونت را من از دست نگاری کرده‌ام پیدا
نخواهم برد منّت من ز عطاران پی نافه
که من آهوی چین در مرغزاری کرده‌ام پیدا
رقیب زشت‌خو باید که باشد پاسبان او
برای حفظ گلشن طرفه خاری کرده‌ام پیدا
اگر تو حرف حق گفتی و راز از خلق ننهفتی
شدی منصور و از بهر تو داری کرده‌ام پیدا
سخن بی‌پرده گو آشفته از زاهد چه می‌ترسی
که من سرّ خدا را پرده‌داری کرده‌ام پیدا
علی داماد پیغمبر در او سر خدا مضمر
که از نسلش شه گلگون‌سواری کرده‌ام پیدا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا ساقی شراب خوشگواری کرده‌ام پیدا
شراب خوشگوار بی‌خماری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: بیا ای ساقی، من شرابی شیرین و لذیذ نوشیده‌ام که حالا شگفتی‌ام را به همراه آورده است. این شراب خوشمزه باعث شده که نه تنها حال من خوب باشد، بلکه افزون بر آن، نشانه‌ای از سرخوشی و خوشحالیم را به نمایش بگذارد.
ز رنج باده دوشین حریف ار دردسر دارد
به میخانه حریف میگساری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: اگر دوست من از شراب خوشی دچار زحمت و مشقت شده، من هم در میخانه مشغول نوشیدن هستم و پیداست که به این حال گرفتار شده‌ام.
شکست ار تار مطرب یا که مزمارش نمی‌خواند
به قانون دگر در پرده تاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: اگر صدای ساز یا نی به هم بخورد و نواخته نشود، من به روشی دیگر و با رعایت قوانین دیگر، در تار پرده‌ای جدید برای خودم ایجاد کرده‌ام.
اگر صیاد ما را عار باشد از شکار ما
برای صید دل‌ها جان‌شکاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: اگر شکارچی از شکار ما شرمنده باشد، من برای به دست آوردن دل‌ها تلاش زیادی کرده‌ام که این تلاش‌ها مشخص است.
دلا با مسافر شو ازین کشور بکش مفرش
کزین عالم برون شهر و دیاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: ای دل، با مسافر همراه شو و از این سرزمین دور شو، زیرا من شهری و دیاری از این دنیا پیدا کرده‌ام که در آنجا زندگی می‌کنم.
خزان چندان که می‌خواهد بتازد اسب در گلشن
برای خویشتن من نوبهاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: هرچقدر که پاییز بخواهد به گلستان آسیب بزند، من بهاری را برای خودم به نمایش گذاشته‌ام.
بیا یعقوب خاک راه یوسف را بکن سرمه
که من این توتیا را از غباری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: بیایید یعقوب، خاک راه یوسف را با سرمه بسازیم، چرا که من این چشم‌پندار را از غباری پیدا کرده‌ام.
اگر گم کرده‌ای قاتل بیا ای کشته پیش من
که خونت را من از دست نگاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: اگر کسی که کشته شده را گم کرده‌ای، به من بگو که من می‌توانم خون تو را از دست کسی که آن را گرفته، پیدا کنم.
نخواهم برد منّت من ز عطاران پی نافه
که من آهوی چین در مرغزاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: من هیچ‌گاه طلب کمک از عطاران نخواهم کرد، چرا که من مانند آهویی هستم که در دشت و مرتع چین، آزادانه و به زیبایی زندگی می‌کنم.
رقیب زشت‌خو باید که باشد پاسبان او
برای حفظ گلشن طرفه خاری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: برای نگهداری از باغی که در آن زیباترین گل‌ها رشد می‌کنند، لازم است که به جای فردی زیبا و خوش‌چهره، کسی با نگاهی زشت و ناپسند انتخاب شود تا از آن مراقبت کند. این انتخاب نشان از این دارد که گاهی باید برای حفظ زیبایی‌ها از روش‌های غیرمعمول و甚至 سخت‌گیرانه استفاده کرد.
اگر تو حرف حق گفتی و راز از خلق ننهفتی
شدی منصور و از بهر تو داری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: اگر تو با صداقت و بی‌پرده‌گویی عمل کنی، مثل منصور به بزرگی و احترام خواهی رسید و من هم به خاطر تو این کار را انجام داده‌ام.
سخن بی‌پرده گو آشفته از زاهد چه می‌ترسی
که من سرّ خدا را پرده‌داری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: راحت و بی‌ادب سخن بگو و از زاهد نترس، چون من خود راز خدا را به وضوح نمایان کرده‌ام.
علی داماد پیغمبر در او سر خدا مضمر
که از نسلش شه گلگون‌سواری کرده‌ام پیدا
هوش مصنوعی: علی، همسر پیامبر، در خود اسرار الهی را نهفته دارد و من از نسل او هستم که به عنوان یک فرد شجاع و والامقام شناخته می‌شوم.