گنجور

شمارهٔ ۳

بسته بر آفتاب چو مشکین نقاب را
پرده‌نشین نموده ز شرم آفتاب را
پروانه جمال تو شد شمع آفتاب
شاید کزین شعاع بسوزی حجاب را
ملک دلم خراب از آن کردست عشق
تا آفتاب بیش بتابد خراب را
آن را که با شب سر زلفت بود حساب
اندیشه نیست پرسش روز حساب را
جز مرغ دل که با خم زلف تو عهد بست
هم آشیان بصعوه که دیده عقاب را
خضر از هوای لعل تو آب حیات خورد
چون تشنه‌ای که آب شمارد سراب را
آن‌دم که تو سوار شوی بر سمند ناز
از حلقه‌های چشم بسازم رکاب را
ای لعل نوشخند مکن کم خدای را
از مدعی عنایت و از ما عتاب را
خوبم دلا زمردم دیده طمع مدار
طوفان‌زده به دیده دهد راه خواب را
عیسی که مرده زنده نمودی به یک خطاب
استاده کز لبت شنود آن خطاب را
آشفته دل به نرگس مستت نیاز کرد
عاقل ز مست منع نکرده کباب را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسته بر آفتاب چو مشکین نقاب را
پرده‌نشین نموده ز شرم آفتاب را
هوش مصنوعی: چون پرده‌نشینی به رنگ تیره، خورشید را از خود پوشانده و به خاطر شرم خود، مانع تابش نورش شده است.
پروانه جمال تو شد شمع آفتاب
شاید کزین شعاع بسوزی حجاب را
هوش مصنوعی: پروانه زیبایی تو به مانند شمعی در برابر آفتاب شده است، شاید از این نور و روشنی تو بتوانی حجاب را بسوزانی.
ملک دلم خراب از آن کردست عشق
تا آفتاب بیش بتابد خراب را
هوش مصنوعی: عشق باعث شده که دل من به شدت ویران شود، به طوری که همچون خورشید، این ویرانی هر روز بیشتر و بیشتر نمایان می‌شود.
آن را که با شب سر زلفت بود حساب
اندیشه نیست پرسش روز حساب را
هوش مصنوعی: کسی که با تاریکی شب، در یک رابطه عمیق و عاشقانه با موهای تو بوده، دیگر نیازی به فکر کردن به روز و حساب و کتاب ندارد.
جز مرغ دل که با خم زلف تو عهد بست
هم آشیان بصعوه که دیده عقاب را
هوش مصنوعی: تنها پرنده‌ای که به خاطر تو و با زلف تو پیمان بسته، همان مرغ دل است؛ بقیه به سرعت و با دید عقاب نمی‌توانند با تو هم‌خانه شوند.
خضر از هوای لعل تو آب حیات خورد
چون تشنه‌ای که آب شمارد سراب را
هوش مصنوعی: خضر به خاطر عشق به لعل تو آب حیات را نوشید، انگار که او یک تشنه است که آب را در سراب می‌بیند و آن را واقعیت می‌پندارد.
آن‌دم که تو سوار شوی بر سمند ناز
از حلقه‌های چشم بسازم رکاب را
هوش مصنوعی: زمانی که تو بر اسب زیبا و فریبای خود سوار شوی، از حلقه‌های چشمت به جای رکاب استفاده می‌کنم.
ای لعل نوشخند مکن کم خدای را
از مدعی عنایت و از ما عتاب را
هوش مصنوعی: ای لعل، لبخند نزن! خدا را از کسانی که ادعای محبت دارند ناامید مکن و از ما نیز دلگیر نباش.
خوبم دلا زمردم دیده طمع مدار
طوفان‌زده به دیده دهد راه خواب را
هوش مصنوعی: من حال خوبی دارم، ای دل، از من دوری کن و به چیزی که می‌خواهی دست نیابید. چون من در بین طوفان‌ها هستم و چشمانم خواب را به من نشان می‌دهد.
عیسی که مرده زنده نمودی به یک خطاب
استاده کز لبت شنود آن خطاب را
هوش مصنوعی: ای عیسی، تو که مردگان را به یک فرمان زنده کردی، ایستاده‌ای و آن فرمان را از لبان تو می‌شنوند.
آشفته دل به نرگس مستت نیاز کرد
عاقل ز مست منع نکرده کباب را
هوش مصنوعی: دل پریشان به زیبایی‌های تو نیاز دارد، چرا که عاقل هیچگاه شراب و مستی را از کباب و خوشی منع نکرده است.