گنجور

شمارهٔ ۱۷

از شوق گل رویت رفتم به گلستان‌ها
همرنگ رخت یک گل نشکفته به بستان‌ها
از خار جفا بلبل مجروح ببوی گل
گلچین به طرب از گل انباشته دامان‌ها
با نوگل بستانی بلبل به نواخوانی
من یاد تو می‌کردم با ناله و افغان‌ها
یاقوت لب لعلت تا در کف غیر افتاد
من ریختم از حسرت از دیده چه مرجان‌ها
تا کرده کنار از من آن گوهر یکدانه
از اشک روان دیده دید است چه طوفان‌ها
هستند گواه من دستان خضاب از خون
کان سنگدلان خونم خوردند به دستان‌ها
تا از حشم لیلی شاید که نشان یابم
مجنون‌صفتم هرروز در طوف بیابان‌ها
کی حال دلم دانی در حلقه گیسویش
ای آنکه نگردیدی گوی خم چوگان‌ها
آن دل که پریشانست از زلف پریشانی
حاشا که برآساید از سنبل و ریحان‌ها
گر ترک کماندارت در قصد دل ما نیست
هر سوز مژه در کف دارد ز چه پیکان‌ها
از زلف پریشانت صد سلسله آشفته
وز چاک گریبانت صد چاک گریبان‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از شوق گل رویت رفتم به گلستان‌ها
همرنگ رخت یک گل نشکفته به بستان‌ها
هوش مصنوعی: به خاطر شوق دیدن چهره‌ات، به باغ‌ها و گلستان‌ها رفتم و به رنگ لباس تو، حالتی مثل یک گل تازه شکفته در باغ‌ها داشتم.
از خار جفا بلبل مجروح ببوی گل
گلچین به طرب از گل انباشته دامان‌ها
هوش مصنوعی: بلبل از زخم‌های ناشی از بی‌توجهی و دوری گل، متاثر است و در عین حال، با خوشحالی و شادابی، گل‌های زیبا را در آغوش گرفته، تا دامن خود را از گل‌های خوشبو پر کند.
با نوگل بستانی بلبل به نواخوانی
من یاد تو می‌کردم با ناله و افغان‌ها
هوش مصنوعی: بلبل با زیبا‌ترین گل‌های باغ، با سر دادن آوازش، یاد تو را با ناله و زاری به یاد می‌آورد.
یاقوت لب لعلت تا در کف غیر افتاد
من ریختم از حسرت از دیده چه مرجان‌ها
هوش مصنوعی: وقتی که یاقوت لب تو به دست دیگران افتاد، از حسرت بر چشم‌هایم اشک مانند مرجان‌ها ریختم.
تا کرده کنار از من آن گوهر یکدانه
از اشک روان دیده دید است چه طوفان‌ها
هوش مصنوعی: وقتی که آن گوهر بی‌همتا از من دور شده، اشک‌های ریخته شده از چشمانم چه طوفان‌ها و حوادثی را به وجود آورده است.
هستند گواه من دستان خضاب از خون
کان سنگدلان خونم خوردند به دستان‌ها
هوش مصنوعی: دستانم که به خون آغشته شده، شهادت می‌دهند که این سنگدل‌ها خون من را نوشیدند.
تا از حشم لیلی شاید که نشان یابم
مجنون‌صفتم هرروز در طوف بیابان‌ها
هوش مصنوعی: من هر روز به دنبال نشانی از لیلی می‌گردم و مانند مجنون در بیابان‌ها wandering می‌کنم، تا شاید از بادیه‌نشینان خبری از او به‌دست آورم.
کی حال دلم دانی در حلقه گیسویش
ای آنکه نگردیدی گوی خم چوگان‌ها
هوش مصنوعی: ای کسی که تاکنون به گرد گیسوی او ننگریسته‌ای، حال دلم را نمی‌دانی که چه وضعی دارم.
آن دل که پریشانست از زلف پریشانی
حاشا که برآساید از سنبل و ریحان‌ها
هوش مصنوعی: دل آشفته ای که به خاطر زلف پریشان دچار عذاب است، هرگز از عطر گل‌های سنبل و ریحان آرام نخواهد گرفت.
گر ترک کماندارت در قصد دل ما نیست
هر سوز مژه در کف دارد ز چه پیکان‌ها
هوش مصنوعی: اگر معشوق تو در دل ما جایی ندارد، پس هر اشک که از چشمان ما می‌ریزد، مثل تیرهایی است که به سمت هدف شلیک می‌شود.
از زلف پریشانت صد سلسله آشفته
وز چاک گریبانت صد چاک گریبان‌ها
هوش مصنوعی: زلف‌های نامنظم و پریشان تو، صد رشته در هم تنیده را به یاد می‌آورد و از شکاف‌های گریبانت، صد شکاف گریبان دیگر را به تصویر می‌کشد.

حاشیه ها

1400/09/29 12:11
ملیکا رضایی

چرا یاد غزل سعدی افتادم :

وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها ...

البته این شعر سعدی چیز دیگری ست ولی بی وقفه یاد این افتادم :-)