شمارهٔ ۱۶
بباغ حسن که کشت این نهال رعنا را
که دل گرفت زگل بلبلان شیدا را
کمند رشته مهر بتان بتاب چنان
که سوی بادیه آری زحی تو لیلا را
کشی چو سلسله اشتیاق ای یعقوب
به بیت حزن کشی یوسف و زلیخا را
حدیث جوهر فرد است عقده ی اما
دهان تنگ تو حل کرده این معما را
حدید شد دل خوبان تو باش مقناطیس
که برکنی ززمین کوه پای برجا را
چنان بحضرت او متحد شوی ای وامق
که در درون نگری نقش روی عذرا را
اگر تو عاشق شمعی بسوز پروانه
و گرنه جان پدر ترک کن تو دعوا را
بخویشتن بدرد گل حجاب تو بر تو
بباغ بلبل شیدا کشد چو غوغا را
میان عاشق و معشوق نیست بعد سفر
زمن بگوی حریفان دشت پیما را
میان واجب و امکان چه بعدهاست ولی
تو آینه شو و در خویش جوی سلما را
بشوی نقش بتان از درون سینه بجهد
که یار در تو نماید همه سر و پا را
گرفت خاک من آشفته بوی مهر علی
بجوز تربت درویش بوی مولا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بباغ حسن که کشت این نهال رعنا را
که دل گرفت زگل بلبلان شیدا را
هوش مصنوعی: در باغ زیبایی که این نهال خوشقواره را پرورش دادهاند، دل بلبلهای عاشق از گلها گرفته است.
کمند رشته مهر بتان بتاب چنان
که سوی بادیه آری زحی تو لیلا را
هوش مصنوعی: رشته محبت معشوقان را به گونهای بپیچ که لیلا را به سمت بیابان ببری.
کشی چو سلسله اشتیاق ای یعقوب
به بیت حزن کشی یوسف و زلیخا را
هوش مصنوعی: ای یعقوب، وقتی که زنجیره اشتیاق را بکشانی، به خانه غم و اندوه میرسی، همانطور که یوسف و زلیخا را به هم پیوند داد.
حدیث جوهر فرد است عقده ی اما
دهان تنگ تو حل کرده این معما را
هوش مصنوعی: حرف دربارهی ذات و جوهر فرد است، اما دهان بسته و محدود تو این معما را حل کرده است.
حدید شد دل خوبان تو باش مقناطیس
که برکنی ززمین کوه پای برجا را
هوش مصنوعی: دل خوبان مانند آهن ربا باشد، تا بتوااند کوهها را از زمین برکنند و ثابت بایستند.
چنان بحضرت او متحد شوی ای وامق
که در درون نگری نقش روی عذرا را
هوش مصنوعی: چنان به وحدت با او برس که وقتی در دل خود نگاه میکنی، تصویر چهره عذرا را ببینی.
اگر تو عاشق شمعی بسوز پروانه
و گرنه جان پدر ترک کن تو دعوا را
هوش مصنوعی: اگر تو واقعاً عاشق چیزی هستی، باید مانند پروانه به شمع نزدیک شوی و خاطرخواهی ات را به نمایش بگذاری. اما اگر این احساس را نداری، بهتر است از درگیری و دعوا فاصله بگیری و کارها را ساده تر بگذرانی.
بخویشتن بدرد گل حجاب تو بر تو
بباغ بلبل شیدا کشد چو غوغا را
هوش مصنوعی: در گلستان زیبایی تو، بلبل عاشق به غنا و شادی میپردازد و این شور و حال را به همه جا میبرد. خودت را با زیباییات مپوشان، چرا که تو به باغی پر از زندگی و عشق تبدیل شدهای.
میان عاشق و معشوق نیست بعد سفر
زمن بگوی حریفان دشت پیما را
هوش مصنوعی: میان عاشق و معشوق فاصلهای وجود ندارد، سفر میکنم و به دوستانی که در دشت میپیمایند میگویم.
میان واجب و امکان چه بعدهاست ولی
تو آینه شو و در خویش جوی سلما را
هوش مصنوعی: در میان وظایف و چیزهای ممکن چه فاصلهای وجود دارد، اما تو به عنوان آینهای باش و در درون خود، زیباییها را جستجو کن.
بشوی نقش بتان از درون سینه بجهد
که یار در تو نماید همه سر و پا را
هوش مصنوعی: دل خود را از خیال و تصویر معشوقان پاک کن، تا بتوانی زیباییهای واقعی یار را در وجود خود کاملاً احساس کنی.
گرفت خاک من آشفته بوی مهر علی
بجوز تربت درویش بوی مولا را
هوش مصنوعی: خاک من بوی محبت علی را به خود گرفته است، جز خاک درویش که بوی مولایش را میدهد.