گنجور

شمارهٔ ۱۵۳

بهای عشق که داند که در جهان چند است
همین بس است که بر عشق ماسوا بند است
پی بهشت برد شیخ روز و شب زحمت
مگر بهشت بدیدار دوست مانند است
چگونه بگسلم از تو که تارهای وجود
بتار زلف تواش بستگی و پیوند است
تو آن بتی که بفرقان و آیه و برهان
بروی و موی تو حق را عظیم سوگند است
بجلوه رخ تو بنگرد بدیده دل
بشاهد ازلی هر کس آرزومند است
متاع این دل مسکین من که بشناسد
زبسکه قافله دل بکویت افکند است
کجا صبور بمانم چسان بهوش زیم
که سیل عشق تو بنیاد عقل برکند است
حدیثی از لب تو گفته مدعی در بزم
بزخمهای درونم نمک پراکند است
گشاد و بست جهان نیست جز به پنجه او
چراکه دست علی پنجه خداوند است
غلام همت آنم که در طریق وفا
هر آن جفا که ببیند زدوست خرسند است
حدیث زلف تو آشفته می‌نوشتی دوش
که رشحه قلم تو عبیر آکند است
نسیم لطف علی چون در اهتزاز آید
چه غم که بار گناه تو کوه الوند است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهای عشق که داند که در جهان چند است
همین بس است که بر عشق ماسوا بند است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند عشق چقدر ارزش دارد، اما کافی است بدانیم که انسان‌ها برای عشق به چیزهای دیگر وابسته‌اند.
پی بهشت برد شیخ روز و شب زحمت
مگر بهشت بدیدار دوست مانند است
هوش مصنوعی: شیخ در طول روز و شب برای رسیدن به بهشت تلاش می‌کند، اما آیا بهشت تا وقتی که در دیدار دوست نیست، معنایی دارد؟
چگونه بگسلم از تو که تارهای وجود
بتار زلف تواش بستگی و پیوند است
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم از تو جدا شوم در حالی که وجودم به تارهای زلف تو گره خورده و وابستگی دارد؟
تو آن بتی که بفرقان و آیه و برهان
بروی و موی تو حق را عظیم سوگند است
هوش مصنوعی: تو آن معبودی هستی که آیات قرآن و دلایل روشن بر تو گواهی می‌دهند و موهای تو به حق سوگند خورده‌اند که عظیم هستند.
بجلوه رخ تو بنگرد بدیده دل
بشاهد ازلی هر کس آرزومند است
هوش مصنوعی: به زیبایی چهره‌ات نگاه کن و با دیده‌ی دل، هر کسی که آرزوی تو را دارد، به حقیقتی ازلی برخورد می‌کند.
متاع این دل مسکین من که بشناسد
زبسکه قافله دل بکویت افکند است
هوش مصنوعی: دل بیچاره من ارزشش را چه کسی می‌داند؟ از بس که عoشق و احساسات من به سمت تو می‌ریزد، گویی که کاروانی از دل به سوی تو روانه شده است.
کجا صبور بمانم چسان بهوش زیم
که سیل عشق تو بنیاد عقل برکند است
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چگونه می‌توانم صبور باشم و هوشیار بمانم در حالی که طوفان عشق تو تمام ذهن و فکر مرا بر هم می‌زند.
حدیثی از لب تو گفته مدعی در بزم
بزخمهای درونم نمک پراکند است
هوش مصنوعی: مدعی در جمع ما درباره تو صحبت می‌کند و در دل من که پر از درد و زخم است، حرف‌هایش مانند نمک پاشی روی زخم‌ها می‌زند.
گشاد و بست جهان نیست جز به پنجه او
چراکه دست علی پنجه خداوند است
هوش مصنوعی: عالم به وسیله اراده و قدرت او شکل می‌گیرد و هیچ تغییر و تحولی در جهان بدون خواست او اتفاق نمی‌افتد، چون توانایی و قدرت علی به عنوان تجلی حق، همانند دست خداوند در اداره امور جهان است.
غلام همت آنم که در طریق وفا
هر آن جفا که ببیند زدوست خرسند است
هوش مصنوعی: من از کسانی هستم که در راه وفا و صداقت، هر ناملایمتی را از دوست ببیند، خوشنود می‌شوم.
حدیث زلف تو آشفته می‌نوشتی دوش
که رشحه قلم تو عبیر آکند است
هوش مصنوعی: دیشب در مورد زلف تو، داستانی پریشان و زیبایی را نوشتم زیرا اثر قلم تو بوی خوشی را به همراه دارد.
نسیم لطف علی چون در اهتزاز آید
چه غم که بار گناه تو کوه الوند است
هوش مصنوعی: اگر نسیم رحمت علی به جریان بیفتد، دیگر چه نگرانی‌ای وجود دارد وقتی که تنبلی و گناهان تو مثل کوه الوند بزرگ و سنگین هستند؟