گنجور

شمارهٔ ۱۵۲

مگر لیلی میان کاروان است
که مجنون در قفای ساربان است
نه تنها من در این وادی اسیرم
که بس کشته در این ریگ روان است
سلیمانی تو و باد است ناقه
تو خورشیدی و محمل آسمان است
چگویم آن عماری چیست و آن مه
بود جسمی که جانش در میان است
منجم گو بیا و ین طرفه بنگر
که بر مه عنبر تر سایه بان است
بنا میزد زماه پرنیان پوش
که عارض از حریر و پرنیان است
حجاب چهره کردی زلف مشکین
و یا روزیست کاندر شب نهان است
بنه کوه و منه بار غم هجر
که این بارم بجان و دل گران است
کشم جور و ندارم رشگ بر غیر
بحمدالله بتم نامهربان است
نخواهم پا کشیدن از در تو
سری کاندر وفا کردم همان است
زمانی را که عشقم کرد تمکین
بگفتم عقل را آخر زمان است
محبت کشتم و بر دشمنی داد
وفا کردم جفا پاداش آن است
اگر پیرم من آشفته غمی نیست
که بر سرسریم از آن جوان است

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مگر لیلی میان کاروان است
که مجنون در قفای ساربان است
هوش مصنوعی: آیا لیلی در میان کاروان است که مجنون به دنبالش در حال رفتن است؟
نه تنها من در این وادی اسیرم
که بس کشته در این ریگ روان است
هوش مصنوعی: من تنها در این مسیر گرفتار نیستم؛ بسیاری دیگر نیز در این زمین بی‌رحم به دام افتاده‌اند.
سلیمانی تو و باد است ناقه
تو خورشیدی و محمل آسمان است
هوش مصنوعی: تو مانند سلیمان هستی و سوار بر شتر، همچون خورشید درخشان و محمل تو در آسمان است.
چگویم آن عماری چیست و آن مه
بود جسمی که جانش در میان است
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم بگویم عماری چه کسی است و آن ماهی که جسمش در دنیای مادی است اما روحش در عالم دیگری قرار دارد چیست؟
منجم گو بیا و ین طرفه بنگر
که بر مه عنبر تر سایه بان است
هوش مصنوعی: ای ستاره‌شناس، بیا و به این طرف نگاه کن که بر روی ماه سایه‌ای مانند بال‌های عنبرین وجود دارد.
بنا میزد زماه پرنیان پوش
که عارض از حریر و پرنیان است
هوش مصنوعی: معمار، دختری را می‌سازد که در پوشش‌های نرم و لطیف است و زیبایی‌اش همچون حریر و پارچه‌های نرم و شکیل است.
حجاب چهره کردی زلف مشکین
و یا روزیست کاندر شب نهان است
هوش مصنوعی: چهره‌ات را با موهای سیاهت پوشانده‌ای و یا آن روزی است که در شب پنهان شده‌ای.
بنه کوه و منه بار غم هجر
که این بارم بجان و دل گران است
هوش مصنوعی: کوه را به دوش بگذار و بار غم جدایی را بردار، زیرا این بار به جان و دل من سنگینی می‌کند.
کشم جور و ندارم رشگ بر غیر
بحمدالله بتم نامهربان است
هوش مصنوعی: من تحت فشار قرار دارم و از کسی حسادت نمی‌کنم. به لطف خدا، معشوق من بی‌رحم است.
نخواهم پا کشیدن از در تو
سری کاندر وفا کردم همان است
هوش مصنوعی: من از در تو عقب‌نشینی نخواهم کرد، چون وفاداری‌ام همین است.
زمانی را که عشقم کرد تمکین
بگفتم عقل را آخر زمان است
هوش مصنوعی: زمانی که عشق من را به تسلیم وا داشت، به عقل گفتم که دیگر وقتش تمام شده است.
محبت کشتم و بر دشمنی داد
وفا کردم جفا پاداش آن است
هوش مصنوعی: عشق و محبت خود را فدای دشمنی کردم و به وفاداری نسبت به آن‌هایی که به من ظلم کردند، پاسخ بدتر از آن را دریافت کردم.
اگر پیرم من آشفته غمی نیست
که بر سرسریم از آن جوان است
هوش مصنوعی: اگرچه من پیر و آشفته‌ام، اما غمی برایم نیست، زیرا این دردهایی که دارم، جوانان را نیز درگیر خود کرده است.