گنجور

شمارهٔ ۱۴۹

مرا تو حاصل گفتاری از جهان ای دوست
بهای هر نظرت صدهزار جان ای دوست
نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار
چرا به زلف تو دل کرده آشیان ای دوست
بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر
سری که می نه بسودت بر آستان ای دوست
مراست قطره خونی نثار مقدم تست
بیا و تیغ بیار و بریز هان ای دوست
شوم چو عظم رمیم و ولیک همچون نی
نوای عشق تو خیزد ز استخوان ای دوست
نه هرکجا که بود گو رود پی چوگان
مرا سری‌ست چرایی تو سرگران ای دوست
خضر ز چشمه حیوان بقا گرفت تو را
دمیده خضر بر اطراف آن دهان ای دوست
به شوق بال‌فشانی است جان به خاک درت
مرا ز تنگی این خانه وارهان ای دوست
ندانم که از پریشان شد است آشفته
ولی به زلف تو دارد دلم گمان ای دوست
به عشق معتقدم من که آن ولی خداست
به اعتقاد بمردیم همچنان ای دوست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا تو حاصل گفتاری از جهان ای دوست
بهای هر نظرت صدهزار جان ای دوست
هوش مصنوعی: ای دوست، تو برای من نتیجه و ثمره گفتارهای جهان هستی. بهای هر نگاه تو معادل صد هزار جان است.
نه صعوه جا نکند در دهان افعی و مار
چرا به زلف تو دل کرده آشیان ای دوست
هوش مصنوعی: پرنده‌ای مانند صعوه نمی‌تواند در دهان مار و افعی جا بگیرد، پس چگونه ممکن است دل من در زلف تو آشیانه کند، ای دوست؟
بر آستان که اگر جم بود ندارد فخر
سری که می نه بسودت بر آستان ای دوست
هوش مصنوعی: اگر بر آستان تو بایستم، حتی اگر جمشید هم آنجا باشد، هیچ گونه فخر و افتخاری در خود نمی‌بینم، زیرا تنها برای خوشحالی تو این کار را می‌کنم.
مراست قطره خونی نثار مقدم تست
بیا و تیغ بیار و بریز هان ای دوست
هوش مصنوعی: من به خاطر تو، قطره‌ای خون را فدای قدمت می‌کنم. بیا و با تیغ بیا و آن را بریز، ای دوست!
شوم چو عظم رمیم و ولیک همچون نی
نوای عشق تو خیزد ز استخوان ای دوست
هوش مصنوعی: اگرچه دچار مشکلات و سختی‌ها شوم، اما همچون نی، صدای عشق تو از درون وجودم برمی‌خیزد، ای دوست.
نه هرکجا که بود گو رود پی چوگان
مرا سری‌ست چرایی تو سرگران ای دوست
هوش مصنوعی: در هر جایی که دوستم حضور دارد، من نیز حضور دارم، اما آنچه مرا به او پیوند می‌زند، دلیل دیگری است. دوست من، چرا به این خاطر نگران هستی؟
خضر ز چشمه حیوان بقا گرفت تو را
دمیده خضر بر اطراف آن دهان ای دوست
هوش مصنوعی: ای دوست، خضر از چشمه حیات جاویدان نوشید، و تو را نیز مانند او، با نفسش در اطراف آن مکان سیراب کرده است.
به شوق بال‌فشانی است جان به خاک درت
مرا ز تنگی این خانه وارهان ای دوست
هوش مصنوعی: زندگی‌ام به خاطر عشق و شوق تو به بال زدن و پرواز است و به همین خاطر، از این تنگنا و فضای بسته در خانه‌ام آزاد شو، ای دوست.
ندانم که از پریشان شد است آشفته
ولی به زلف تو دارد دلم گمان ای دوست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چرا دل من این‌گونه آشفته و پریشان است، اما به زلف تو شک دارم که این وضعیت از آن ناشی می‌شود، ای دوست.
به عشق معتقدم من که آن ولی خداست
به اعتقاد بمردیم همچنان ای دوست
هوش مصنوعی: من به عشق ایمان دارم که آن نصیبی از جانب خداست و به همین خاطر به عشق و محبت ادامه می‌دهیم، ای دوست.