شمارهٔ ۱۴۸
تو را سری در آن موی میان هست
در آن سرت بهر مو یک نشان هست
شبم تار است بی خورشید رویت
اگر صد ماهرو اندر جهان هست
علاج عشق را گفتم کند عقل
روان شد عقل و عشقم همچنان هست
شده تا خار کویت بستر من
نپندارم بساط پرنیان هست
بیا برگیر از خاکم که گویند
همائی را هوای استخوان هست
نهان شد کاروان و رفت محمل
ولی بانگ درای کاروان هست
در فردوس اگر رضوان ببندد
چه غم ما را خرابات مغان هست
نپندارم که جز کوی تو باشد
خدا را گر بهشت جاودان هست
سگت را با من الفت ماند برجا
همانا استخوانی در میان هست
فروناید مرا بر آسمان سر
مرا تا راه بر آن آستان هست
ببری گر سرم چون شمع بر خلق
کنم روشن حدیثت تا زبان هست
حدیث نکته ی موهوم وهم است
گمانی گر بود در آن دهان هست
علی پیر خرابات است و از جان
کنم آشفته وصفش تا که جان هست
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو را سری در آن موی میان هست
در آن سرت بهر مو یک نشان هست
هوش مصنوعی: در میان مویت نشانهای وجود دارد که حکایت از راز و عکسی از دلتنگی و زیبایی تو میکند.
شبم تار است بی خورشید رویت
اگر صد ماهرو اندر جهان هست
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا صدها چهره زیبا وجود دارند، اما شب من با نبودن روی تو تاریک و سرد است.
علاج عشق را گفتم کند عقل
روان شد عقل و عشقم همچنان هست
هوش مصنوعی: درد عشق را به عقل گفتم که درمان کند، اما عقل به کار خود مشغول شد و عشق من همچنان باقی ماند.
شده تا خار کویت بستر من
نپندارم بساط پرنیان هست
هوش مصنوعی: به خاطر وجود خار در کوی تو، تخت خواب من به نظر نمیرسد؛ انگار قالیچههای پرنیان زیر پایم گسترده شده است.
بیا برگیر از خاکم که گویند
همائی را هوای استخوان هست
هوش مصنوعی: بیا مرا از زیر خاک بلند کن، زیرا میگویند که روحی وجود دارد که به استخوانها وابسته است.
نهان شد کاروان و رفت محمل
ولی بانگ درای کاروان هست
هوش مصنوعی: کاروان به طور مخفیانه و بدون سر و صدا حرکت کرد و محمل (بار) را با خود برد، اما صدای درای کاروان هنوز به گوش میرسد.
در فردوس اگر رضوان ببندد
چه غم ما را خرابات مغان هست
هوش مصنوعی: اگر در بهشت هم حافظان خوشبختی در بند باشند، برای ما اهمیتی ندارد چون ما لذتهای دنیوی و نوشیدن در میخانهها را داریم.
نپندارم که جز کوی تو باشد
خدا را گر بهشت جاودان هست
هوش مصنوعی: من فکر نمیکنم که جای دیگری غیر از کوی تو وجود داشته باشد که خدا در آن باشد، حتی اگر بهشت هم ابدی باشد.
سگت را با من الفت ماند برجا
همانا استخوانی در میان هست
هوش مصنوعی: سگ تو هنوز با من دوستی دارد، اما میدانم که دلیل این نزدیکی فقط وجود یک استخوان در میان ماست.
فروناید مرا بر آسمان سر
مرا تا راه بر آن آستان هست
هوش مصنوعی: مرا در بر آسمان نبر، زیرا سرم در جستجوی آن درگاه است.
ببری گر سرم چون شمع بر خلق
کنم روشن حدیثت تا زبان هست
هوش مصنوعی: اگر بخواهی جانم را بگیری، من همچون شمع میسوزم و با روشنی وجودم، داستان و یاد تو را تا زمانی که میتوانم صحبت کنم، روشن نگه میدارم.
حدیث نکته ی موهوم وهم است
گمانی گر بود در آن دهان هست
هوش مصنوعی: گفتار دربارهٔ نکتهای که واقعی نیست، شبیه به خیال و توهم است و اگر چنین گفتهای وجود داشته باشد، فقط در ذهن شخص وجود دارد.
علی پیر خرابات است و از جان
کنم آشفته وصفش تا که جان هست
هوش مصنوعی: علی، بزرگ و آگاه در عالم ناباوری و بیسر و سامانی است، و من به عشق او تا زمانی که نفس میکشم، دچار شور و هیجان خواهم بود.

آشفتهٔ شیرازی