گنجور

شمارهٔ ۱۴۷

به غیر ساحت لیلی اگرچه صحرایی‌ست
گمان مدار که مجنون پی تماشایی‌ست
ز دشت عقل گذر کن که جای پرخطر است
به کوی عشق بکش رخت را که خوش جایی‌ست
میان‌تهی شمرندت که نیست پای شکیب
دُهُل‌صفت گرت از ضرب دست غوغایی‌ست
اگر به کشور یغماست جای لشکر ترک
به ترک چشم تو نازم که شهر یغمایی‌ست
به جز به یاد لبت باده گر کشد باد است
به روزگار تو هر جا که باده‌پیمایی‌ست
اگر که منزل دیوانگان بود زنجیر
چرا به هر خم موی تو جای دانایی‌ست
کسی که دست کش او راست حلقهٔ کعبه
چه غم که خار مغیلان شکسته در پایی‌ست
ز قید قامت سرو چمن شدم آزاد
چرا که دل به کمند بلند بالایی‌ست
تو آستین چه فشانی که عاشقان نروند
که لاجرم مگسی هست تا که حلوایی‌ست
ندانمت ز کجا و چه مظهری ای عشق
به هر سری ز تو در روزگار سودایی‌ست
چه غم ز ضربهٔ طوفان عشق آشفته
چو نوح هست چه اندیشه‌ات که دریایی‌ست
حذر ز سطوت سلطان کجا بود درویش
تو را که همچو علی در زمانه مولایی‌ست
ز هول روز حسابت نباشد اندیشه
گرت ز غیر تبرا بر او تولایی‌ست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به غیر ساحت لیلی اگرچه صحرایی‌ست
گمان مدار که مجنون پی تماشایی‌ست
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا جای دیگری جز لیلا وجود دارد، اما اشتباه نکن که مجنون به دنبال زیبایی‌های آن جاست.
ز دشت عقل گذر کن که جای پرخطر است
به کوی عشق بکش رخت را که خوش جایی‌ست
هوش مصنوعی: از حوزه‌ی خرد و فهم بگذر که آنجا خطرناک است، به مسیر عشق برو و آماده سفر شو که آنجا جایی خوب و خوشایند است.
میان‌تهی شمرندت که نیست پای شکیب
دُهُل‌صفت گرت از ضرب دست غوغایی‌ست
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که برخی افراد نادان تو را بی‌ارزش می‌شمارند، زیرا تحمل صبر و آرامش را نداری. اگر صدای بلندی از دستانت شنیده شود و آشفتگی ایجاد کند، دیگران تو را با صدای طبل مقایسه می‌کنند که فقط سر و صدا می‌کند و نه بیشتر.
اگر به کشور یغماست جای لشکر ترک
به ترک چشم تو نازم که شهر یغمایی‌ست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از زیبایی و جذابیت چشمان محبوبش تمجید می‌کند و می‌گوید که حتی اگر در کشوری که با لشکریان ترک مشهور است زندگی کند، باز هم به چشم‌های دلربا و نازنین او افتخار می‌کند. این چشم‌ها به قدری جذاب و دلنشین هستند که شهر یغما را به یاد می‌آورند.
به جز به یاد لبت باده گر کشد باد است
به روزگار تو هر جا که باده‌پیمایی‌ست
هوش مصنوعی: تنها در یاد توست که شراب ارزش دارد و در زمانه تو، هر جایی که شراب‌نوشی باشد، بوی تو را به یاد می‌آورد.
اگر که منزل دیوانگان بود زنجیر
چرا به هر خم موی تو جای دانایی‌ست
هوش مصنوعی: اگر جایگاه دیوانگان است، پس چرا زنجیر (اسارت) به هر خم موهای تو وجود دارد، که نشان‌دهنده‌ی دانایی باشد؟ این نشان می‌دهد که زیبایی و جذابیت تو، در واقع نشانگر نوعی دانش و آگاهی است.
کسی که دست کش او راست حلقهٔ کعبه
چه غم که خار مغیلان شکسته در پایی‌ست
هوش مصنوعی: کسی که دستش به کعبه می‌رسد، چه اهمیتی دارد که خار مغیلان زیر پاهایش باشد.
ز قید قامت سرو چمن شدم آزاد
چرا که دل به کمند بلند بالایی‌ست
هوش مصنوعی: از چنگال محدودیت‌های خود رها شدم، زیرا دل من به خیال و آرزوی چیزی بزرگتر معطوف است.
تو آستین چه فشانی که عاشقان نروند
که لاجرم مگسی هست تا که حلوایی‌ست
هوش مصنوعی: تو چه چیزی را در آستین پنهان کرده‌ای که باعث شده عاشقان از دور پراکنده نشوند، چون همیشه چیزی هست که آدم‌ها را به خود جذب می‌کند، حتی اگر کوچک و ناچیز باشد.
ندانمت ز کجا و چه مظهری ای عشق
به هر سری ز تو در روزگار سودایی‌ست
هوش مصنوعی: من نمی‌دانم تو از کجا و با چه شکلی ظاهر شده‌ای، ای عشق! در دل هر رنج و دل‌نگرانی، نشانه‌ای از تو وجود دارد.
چه غم ز ضربهٔ طوفان عشق آشفته
چو نوح هست چه اندیشه‌ات که دریایی‌ست
هوش مصنوعی: چرا باید نگران نباشی از سختی‌ها و دشواری‌های عشق؟ همان‌طور که نوح در زمان طوفان دچار هیجان و شگفتی بود، تو هم نگران نباش، زیرا در دل تو دریاچه‌ای از احساسات و زندگی‌ست.
حذر ز سطوت سلطان کجا بود درویش
تو را که همچو علی در زمانه مولایی‌ست
هوش مصنوعی: در دنیای امروز، درویش‌ها باید از قدرت و سلطه‌ی حکام و سلاطین بپرهیزند، زیرا در چنین شرایطی، تنها کسانی چون علی هستند که واقعاً بر آنچه درست است، تسلط دارند.
ز هول روز حسابت نباشد اندیشه
گرت ز غیر تبرا بر او تولایی‌ست
هوش مصنوعی: اگر در روز حساب و قیامت از دلهره و ترس نگران نیستی، این بدان معناست که هنوز به غیر از خدا در قلبت محبت و وابستگی داری و نمی‌توانی به طور کامل به او بگروی.