گنجور

شمارهٔ ۱۴۵

چه خون‌ها ریختی ساقی ز چشم فتنه‌انگیزت
چه دل‌ها در کمند افکنده زلفین دلاویزت
ز خفتان بگذرانی تیر غمزه با چه چالاکی
که رویین‌تن سپر افکنده پیش تُرکِ خونریزت
زمین را ایمنی از فتنه آخر زمان بودی
چو بخت من نخفتی گر دو چشم فتنه‌انگیزت
برآمیزی به لب نام رقیب و نقل می‌بخشی
حذر از لعل می‌ْآلود و قند زهرآمیزت
چه شیرینی خدا را ای شکر گفتار کز شورت
بود در بیستون عشق صد فرهاد و پرویزت
تو اندر خواب نوشینی و خارت خفته در بستر
چرا ای گل نیندیشی ز مرغان سحرخیزت
نمی‌پرهیزی آشفته از این سودای بی‌حاصل
که سوزد عشق عالم‌سوز آخر زهد پرهیزت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه خون‌ها ریختی ساقی ز چشم فتنه‌انگیزت
چه دل‌ها در کمند افکنده زلفین دلاویزت
هوش مصنوعی: ای ساقی، از چشمان زیبا و فتنه‌انگیزت چه خون‌ها که بر زمین ریخته شده و چه دل‌ها که به دام زلف‌های دلربایت گرفتار آمده‌اند.
ز خفتان بگذرانی تیر غمزه با چه چالاکی
که رویین‌تن سپر افکنده پیش تُرکِ خونریزت
هوش مصنوعی: با چقدر سرعت و مهارت می‌توانی از تیر چشم‌های زیبا و فریبنده‌ات بگذری، در حالی که شخصی شجاع و نترس، برای دفاع از خود در برابر دشمن خونخوار، سپر را کنار گذاشته است.
زمین را ایمنی از فتنه آخر زمان بودی
چو بخت من نخفتی گر دو چشم فتنه‌انگیزت
هوش مصنوعی: اگر چشمان فریبنده‌ات نمی‌خوابید، زمین از آشوب‌های آخر الزمان در امان بود.
برآمیزی به لب نام رقیب و نقل می‌بخشی
حذر از لعل می‌ْآلود و قند زهرآمیزت
هوش مصنوعی: ای کاش نام رقیبت را بر لبانم نیاوری و به یاد تو از نوشیدن شراب بپرهم، چرا که لبت مانند دانه‌ای زهرآلود و شیرین است.
چه شیرینی خدا را ای شکر گفتار کز شورت
بود در بیستون عشق صد فرهاد و پرویزت
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و شیرینی عشق اشاره دارد و از گفتگوها و ابراز احساسات محبت‌آمیز سخن می‌گوید. در آن، عشق به فرهاد و پرویز نمادهایی از عشق‌های بزرگ و جاودانه هستند، که به نوعی به شیرینی و جاذبه‌ای که معشوق دارد، اشاره می‌کند. این عشق به قدری عمیق و دلنشین است که می‌توان آن را در زیبایی کلام و احساسات انسانی جستجو کرد.
تو اندر خواب نوشینی و خارت خفته در بستر
چرا ای گل نیندیشی ز مرغان سحرخیزت
هوش مصنوعی: تو در خواب لذت‌بخش غرق شده‌ای و محبوب تو در کنار تو خوابیده است، اما چرا ای گل، به مرغان سحرخیز فکر نمی‌کنی که به روزی نو و تازه سلام می‌کنند؟
نمی‌پرهیزی آشفته از این سودای بی‌حاصل
که سوزد عشق عالم‌سوز آخر زهد پرهیزت
هوش مصنوعی: تو از اینکه در این خیال بی‌فایده و آشفته بمانی، پرهیز نمی‌کنی؛ گویی عشق سوزان جهانی در دل داری که در پایان، زهد و خودداری‌ات را می‌سوزاند.