گنجور

شمارهٔ ۱۳۴

آمد زدرم خراب و سرمست
شیشه بکف و پیاله در دست
زان فتنه که کرده بود برپا
کردیم هزار سعی و ننشست
از منظر خوب ماهرویان
حاشا که ره نظر توان بست
خون دل ما بخورد چشمت
پرهیز کجا زمی کند مست
ای کوی مغان چه رفعتست این
کت عرش برین بخاک پستست
غیر از در پیر میفروشان
حاشا که مرا در دگر هست
آن پیر طریقت و حقیقت
کش شرع مبین بخانه بنشست
آشفته شوی بدوست ملحق
وقتی که زخویشتن توان رست
از سلسله فارغ است فردا
هر کس که بحلقه تو پیوست

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد زدرم خراب و سرمست
شیشه بکف و پیاله در دست
هوش مصنوعی: از در به درون آمدم، در حالی که سرمست و شاداب بودم و شیشه‌ای در دست و پیاله‌ای در دست دیگرم بود.
زان فتنه که کرده بود برپا
کردیم هزار سعی و ننشست
هوش مصنوعی: از آن آشوبی که به وجود آورده بود، ما هزار تلاش کردیم و هرگز دست از کوشش برنداشتیم.
از منظر خوب ماهرویان
حاشا که ره نظر توان بست
هوش مصنوعی: از دیدن زیبایی‌های چهره‌های دل‌نشین، نمی‌توان به سادگی چشم برداشت و نگاه نکرد.
خون دل ما بخورد چشمت
پرهیز کجا زمی کند مست
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند شرابی است که انسان را مست می‌کند، حال آنکه دل ما از غم و درد خون گریه کرده است. بهتر است احتیاط کنی و از این نگاه بپرهیزی.
ای کوی مغان چه رفعتست این
کت عرش برین بخاک پستست
هوش مصنوعی: ای کوی مغان، چه جایگاه والایی داری، که عرش برتر از این، در برابر خاک پست تو بی‌ارزش است.
غیر از در پیر میفروشان
حاشا که مرا در دگر هست
هوش مصنوعی: جز در کنار میفروشان پیر، جایی دیگر برای من وجود ندارد.
آن پیر طریقت و حقیقت
کش شرع مبین بخانه بنشست
هوش مصنوعی: آن مرد روحانی و عارف که به درک و حقیقت رسیده بود، با احاطه بر اصول و قوانین دین، به آرامش و سکون در خانه‌اش پناه برد.
آشفته شوی بدوست ملحق
وقتی که زخویشتن توان رست
هوش مصنوعی: وقتی از خودت رهایی یابی، به دوست ملحق و به آرامش برمی‌گردی.
از سلسله فارغ است فردا
هر کس که بحلقه تو پیوست
هوش مصنوعی: هر کسی که به جمع تو ملحق شود، فردا دیگر به زنجیر وابستگی‌ها نخواهد بود.