شمارهٔ ۱۲۹
آنرا که دوست هست چه پروای دشمن است
با شب گر آفتاب بود روز روشن است
سبحه نهم زپنجه و زنار بگسلم
تا رشته دو زلف توام طوق گردن است
چشم تو ترک جادو و مژگان سپاه تو
زلفت کمند ساز و خط سبز جوشن است
از چاک چاک سینه و دل پرتو رخت
چون شعله های شمع نمایان زروزن است
تا شعله ی زعشق تو زد بر دلم شرر
آتشکده نه سینا در سینه من است
تنها نه من بقید علایق معلقم
گر خود بود مسیح که در بند سوزن است
آب خضر معلق آن چاه غبغب است
ظلمات را بزلف سیاهت نشیمن است
یک خوشه ام بجا نگذارد زعقل و دین
گر عشق خانه سوز مرا برق خرمن است
خال تو هندوئی که بر آتش مجاور است
زلفین تو بر آتش دل باد بیزن است
آن مغبچه که بود که تا پرده برگرفت
دیر مغان زپرتو او طور ایمن است
آشفته دست و دامن پیریست کز ازل
سر وقف خاک راهش و دستش بدامن است
آن پیر می فروش محبت شه نجف
کش صد هزار رستم در چه چو بیژن است
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آنرا که دوست هست چه پروای دشمن است
با شب گر آفتاب بود روز روشن است
هوش مصنوعی: کسی که دوست دارد، به دشمنانش اهمیتی نمیدهد. اگر در دل شب هم نور خورشید باشد، روز روشن خواهد بود.
سبحه نهم زپنجه و زنار بگسلم
تا رشته دو زلف توام طوق گردن است
هوش مصنوعی: دست از ذکر و عبادت میکشم و قید و بندهای دنیایی را رها میکنم، زیرا که رشته دو زلف تو برای من مانند گردنی است که بر آن آویخته شدهام.
چشم تو ترک جادو و مژگان سپاه تو
زلفت کمند ساز و خط سبز جوشن است
هوش مصنوعی: چشم تو جاذبهای دارد که مثل جادو دل آدم را میبرد و مژههایت مانند سربازانی هستند که زلفت را به کمند درآوردهاند. همچنین خط سبز روی پیشانیات مانند زرهای است که تو را محافظت میکند.
از چاک چاک سینه و دل پرتو رخت
چون شعله های شمع نمایان زروزن است
هوش مصنوعی: نور زیبای تو از دل و سینهام مانند شعلههای شمع به بیرون میتابد و به خوبی دیده میشود.
تا شعله ی زعشق تو زد بر دلم شرر
آتشکده نه سینا در سینه من است
هوش مصنوعی: شعلهای از عشق تو در دلم روشن شده که در واقع مانند یک آتشکده است و هیچگونه کینهای در سینهام وجود ندارد.
تنها نه من بقید علایق معلقم
گر خود بود مسیح که در بند سوزن است
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر وابستگیهایم در اینجا معلق هستم. اگر خودم مثل مسیح بوده باشم، یعنی حتی او هم درگیر مسائل جزئی است.
آب خضر معلق آن چاه غبغب است
ظلمات را بزلف سیاهت نشیمن است
هوش مصنوعی: آب خضر در اینجا به معنی زندگی و جاودانگی است که در چاه غبغب معلق است. همچنین، تاریکی و دشواریها به خاطر زیبایی و جذابیتهای تاریک موهای توست که نشانهای از فریبندگی و جذابیت است.
یک خوشه ام بجا نگذارد زعقل و دین
گر عشق خانه سوز مرا برق خرمن است
هوش مصنوعی: اگر عشق وارد قلب من شود، هیچ چیز از عقل و دین برایم باقی نخواهد گذاشت؛ زیرا این عشق مانند آتشی است که خرمن (محل ذخیره غلات) را میسوزاند.
خال تو هندوئی که بر آتش مجاور است
زلفین تو بر آتش دل باد بیزن است
هوش مصنوعی: خال تو مانند نشانی است که در آتش قرار دارد و زلفهای تو همچون آتش دل من میسوزد.
آن مغبچه که بود که تا پرده برگرفت
دیر مغان زپرتو او طور ایمن است
هوش مصنوعی: آن دختر زیبا که وقتی پرده را کنار میزند، مغان (نوشندگان شراب) از نور چهرهاش در امان هستند و به آرامش میرسند.
آشفته دست و دامن پیریست کز ازل
سر وقف خاک راهش و دستش بدامن است
هوش مصنوعی: این بیت به وضعیت زندگی و سرنوشت فردی اشاره دارد که در دوران پیری و بازنشستگی، به خاطر چالشها و مشکلاتی که در طول زندگی با آنها روبرو بوده، در آشفتهحالی به سر میبرد. این شخص از ابتدا به گرد خاک و محنتها وابسته شده و حالا دستش در دامن این شکنجهها و رویدادهاست. در واقع، پیری نتیجهای از زندگی پر از سختیها و رنجهاست که او نتوانسته به آسانی از آنها رها شود.
آن پیر می فروش محبت شه نجف
کش صد هزار رستم در چه چو بیژن است
هوش مصنوعی: این بیت به محبت و عشق اشاره دارد که بسیار با ارزش و قوی است. شاعر با اشاره به یک پیرمرد میفروشی، از قدرت و عظمت عشق سخن میگوید، و به این نکته اشاره میکند که در برابر آن احساسات عمیق، تلاشها و قدرتهای معمولی (مانند رستم و بیژن) بیمعنا و ناچیز هستند. به عبارتی، عشق و محبت به اندازهای قدرتمند است که همه چیزهای دیگر را تحت الشعاع قرار میدهد.

آشفتهٔ شیرازی