شمارهٔ ۱۲۸
بیا و پرده برانداز از جمال ای دوست
به عاشقان بنما حسن لایزال ای دوست
بتا ز عاشق صادق مپوش روی جمیل
چرا که آینه شد مظهر جمال ای دوست
مرا که در سم گلگون تو نشد سر خاک
چگونه سر به در آرم ز انفعال ای دوست
حضور غیر به کویت ملالت از چه دهد
که در بهشت ندیده است کس ملال ای دوست
به احتمال وفا عمرها به سر بردم
نمانده است دگر جای احتمال ای دوست
سواد چشم من آن خال و زلف رشته جان
کجا زره بردم کس به زلف و خال ای دوست
مرا دوهفتهمها بیتو صبر هفته نبود
چه شد که کار کشیده به ماه و سال ای دوست
درآ به خانهام ای ماه مشتریغبغب
برآر کوکب آشفته از وبال ای دوست
اگر مسیح که محتاج یک دم از لب تست
وگر که خضر بود تشنه زلال ای دوست
پناه ماست در آستان حضرت تو
اگرچه هست مرا خصم بدسگال ای دوست
اگر زمانه پلنگافکنست و روبهباز
بگیر سلسله سر ذوالجلال ای دوست
کنون که پیر مغانم ز اهل میکده خواند
به جام جم ندهد کاسه سفال ای دوست
مزن دلا در دیگر بهر زه بهر طلب
که نیست در دو جهان جز علی و آل ای دوست
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیا و پرده برانداز از جمال ای دوست
به عاشقان بنما حسن لایزال ای دوست
هوش مصنوعی: بیا و زیباییات را به نمایش بگذار، ای دوست، تا عاشقان بتوانند از زیبایی همیشگی تو بهرهمند شوند.
بتا ز عاشق صادق مپوش روی جمیل
چرا که آینه شد مظهر جمال ای دوست
هوش مصنوعی: ای معشوق، روی زیبایت را از عاشق صادق مخفی نکن، زیرا که آینه جلوهگاه زیبایی تو شده است، ای دوست.
مرا که در سم گلگون تو نشد سر خاک
چگونه سر به در آرم ز انفعال ای دوست
هوش مصنوعی: من که در عشق تو هنوز در خاک پای تو ماندهام، چگونه میتوانم از این حالت بیحالی بیرون بیایم، ای دوست؟
حضور غیر به کویت ملالت از چه دهد
که در بهشت ندیده است کس ملال ای دوست
هوش مصنوعی: حضور فرد دیگری در کنار تو چه سرگرمیای میتواند داشته باشد، وقتی که هیچکس در بهشت از دلزدگی خبر ندارد، ای دوست.
به احتمال وفا عمرها به سر بردم
نمانده است دگر جای احتمال ای دوست
هوش مصنوعی: من به احتمال وفا، سالها عمر خود را سپری کردم و دیگر جایی برای امید به وفا باقی نمانده است، ای دوست.
سواد چشم من آن خال و زلف رشته جان
کجا زره بردم کس به زلف و خال ای دوست
هوش مصنوعی: چشم من به آن خال و زلف تو عادت کرده است، اما من دیگر توان برداشتن زره را ندارم. هیچکس نمیتواند به زیبایی زلف و خال تو توجه کند، ای دوست.
مرا دوهفتهمها بیتو صبر هفته نبود
چه شد که کار کشیده به ماه و سال ای دوست
هوش مصنوعی: دو هفتهای که بدون تو گذشت، برای من مثل یک هفته هم طاقتفرسا بود. چه شده که حالا این وضعیت به ماهها و سالها کشیده است، ای دوست؟
درآ به خانهام ای ماه مشتریغبغب
برآر کوکب آشفته از وبال ای دوست
هوش مصنوعی: به خانهام بیا ای عشق، چهرهات را زیبا و دلربا نشان بده، و ستاره ناراحت را از نگرانی و عذاب رهایی ببخش، ای دوست.
اگر مسیح که محتاج یک دم از لب تست
وگر که خضر بود تشنه زلال ای دوست
هوش مصنوعی: اگر مسیح در لحظهای به لبهای تو نیاز داشته باشد و حتی اگر خضر هم باشد، باز هم او تشنهٔ زلال وجود توست، ای دوست.
پناه ماست در آستان حضرت تو
اگرچه هست مرا خصم بدسگال ای دوست
هوش مصنوعی: ای دوست، من به حضور تو پناه میآورم، حتی اگر دشمنان بدخواهی داشته باشم.
اگر زمانه پلنگافکنست و روبهباز
بگیر سلسله سر ذوالجلال ای دوست
هوش مصنوعی: اگر روزگار پر از خشونت و خطر است، ای دوست، از حق و حقیقت دست برندار و به حمایت از عظمت و بزرگی بایست.
کنون که پیر مغانم ز اهل میکده خواند
به جام جم ندهد کاسه سفال ای دوست
هوش مصنوعی: اکنون که مردی که به کار بادهنوشی و میگساری مشغول است، مرا به میکده فراخوانده، دیگر جام جمشید (جام پر از راز و حیات) به من نده و کاسهای از سفال را به من بسپار ای دوست.
مزن دلا در دیگر بهر زه بهر طلب
که نیست در دو جهان جز علی و آل ای دوست
هوش مصنوعی: ای دل، در جستجوی چیزهای دیگر نباش، زیرا در این دو جهان چیزی جز علی و فرزندان او وجود ندارد، ای دوست.

آشفتهٔ شیرازی