شمارهٔ ۱۱۶
پری گذشت ازین کوچه یا ملک میرفت
که نورها به سماوات از سمک میرفت
به عرش نعره مستان ز کاخ میکده رفت
مگو که زمزمه ذکری از ملک میرفت
به گریه بود صراحی به چشم خونپالا
ز ذوق قهقه جام بر فلک میرفت
مژه نهشت شب هجر خسبدم دیده
به پای مردمک چشم چون خسک میرفت
بماند لنگ و و به ایوان جاه تو نرسید
خیال من که چنان اسب تیزتک میرفت
تو رفتی وز نظر رفت روشنی بصر
گمان مردم اگرچه به مردمک میرفت
نجات داد ز طوفان شها ولای تواش
وگرنه نوح مخاطب لقد هلک میرفت
به نار عشق مس قلب شد زر خالص
عیار صیرفی آشفته بر محک میرفت
گل از یقین خلیل آمد آتش نمرود
یقین بدان که در آتش نه او به شک میرفت
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پری گذشت ازین کوچه یا ملک میرفت
که نورها به سماوات از سمک میرفت
هوش مصنوعی: یک پری از این کوچه گذشت یا شاید فرشتهای در حال عبور بود که نورها به آسمانها میرفتند.
به عرش نعره مستان ز کاخ میکده رفت
مگو که زمزمه ذکری از ملک میرفت
هوش مصنوعی: در گوشهای از آسمان، صدای شاداب و مستانهای از خانهی میکده بلند شده بود. نگو که این صدا در واقع یادآوری و ذکر پروردگار بود.
به گریه بود صراحی به چشم خونپالا
ز ذوق قهقه جام بر فلک میرفت
هوش مصنوعی: صراحی (جام) به خاطر شادی و سرور، چشمان خود را پر از اشک کرده بود، و از شوق خنده، جام به آسمان میرفت.
مژه نهشت شب هجر خسبدم دیده
به پای مردمک چشم چون خسک میرفت
هوش مصنوعی: در شب جدایی، مژهام را بسته بودم و چشمانم بهطور بیخبری مانند گیاهی خشک به زمین میافتاد.
بماند لنگ و و به ایوان جاه تو نرسید
خیال من که چنان اسب تیزتک میرفت
هوش مصنوعی: من در حالت سردرگمی و ناتوانی ماندهام و به آرزوی دسترسی به مقام و جاه تو نرسیدم، چرا که همچون اسب تندرو و سریع تو، زندگیام به سرعت در حال گذر است.
تو رفتی وز نظر رفت روشنی بصر
گمان مردم اگرچه به مردمک میرفت
هوش مصنوعی: وقتی تو رفتی، نور و روشنی چشمانم از بین رفت. مردم فکر میکنند که من هنوز به دنیا نگاه میکنم، اما واقعاً نور چشمانم از دست رفته است.
نجات داد ز طوفان شها ولای تواش
وگرنه نوح مخاطب لقد هلک میرفت
هوش مصنوعی: در یک طوفان سخت، تنها محبت و ولایت تو انسان را نجات میدهد و اگر این محبت نبود، نوح نیز به مخاطره میافتاد.
به نار عشق مس قلب شد زر خالص
عیار صیرفی آشفته بر محک میرفت
هوش مصنوعی: عشق مانند آتش است که قلب را در بر میگیرد و آن را چون طلا خالص میسازد. این طلا در مسیر آزمایش و محک خوردن دچار تلاطم و دشواری میشود.
گل از یقین خلیل آمد آتش نمرود
یقین بدان که در آتش نه او به شک میرفت
هوش مصنوعی: گل به خاطر یقین و اعتماد خلیل به خداوند به وجود آمد، و آتش نمرود نیز بر اساس یقین اوست. باید دانست که او در میان آتش شک و تردید به خود راه نمیداد.

آشفتهٔ شیرازی