شمارهٔ ۱۱۵
هر رهروی که خار مغیلان بپای اوست
دیدار کعبه مرهم زخم و دوای اووست
نفی مکان بدیهی عقل است و ای عجب
آنرا که جای نیست دل خسته جای اوست
نازم به پیر میکده کاین تیره خاکدان
افشانده مشت گرد زطرف ردای اوست
رویش ندیده دیده و زاین بحیرتم
کز هر گذر که میگذرم ماجرای اوست
نائی اگر چه دم بدم نی دمد ولی
گر نغمه ی زنی شنوی از نوای اوست
آزاد بنده ی که کند بندگی عشق
در راحت آن دلی که قرین بلای اوست
خضر ار بآب زنده دل ما ببوی او
آری بقای عاشق اندر بقای اوست
گر از سپهر عشق کند کوکبی طلوع
خورشید ذره وار برقص از هوای اوست
سالک بدیر و کعبه مساوی زند قدم
زنار ما و سبحه شیخ از برای اوست
ارکان کشتی ار بکف ناخدا بود
سالک سلوک کشتی او با خدای اوست
زان غایب از نظر دل آشفته دردمند
غافل از آن که یار مقیم سرای اوست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هر رهروی که خار مغیلان بپای اوست
دیدار کعبه مرهم زخم و دوای اووست
هوش مصنوعی: هر کسی که در راه زندگی با مشکلات و موانع روبروست، دیدن نقاط مثبت و زیباییها میتواند تسکیندهنده زخمها و دردهای او باشد.
نفی مکان بدیهی عقل است و ای عجب
آنرا که جای نیست دل خسته جای اوست
هوش مصنوعی: نفی مکان به معنای عدم تعیین و محدودیت فیزیکی برای حضور یا احساس است. به عبارتی، عقل این را میفهمد که هیچ فضایی نمیتواند به صورت کامل شامل احساسات و وجود انسانی باشد. جالب اینجاست که این ذهن خسته، که مملو از درد و احساسات است، در واقع خود را در جایی خاص نمیبیند و احساس میکند جایی برای آرامش یا آسایش ندارد.
نازم به پیر میکده کاین تیره خاکدان
افشانده مشت گرد زطرف ردای اوست
هوش مصنوعی: من به پیر میکده افتخار میکنم؛ زیرا این خاک تیره که روی زمین است، ناشی از گردی است که از لبه رداي او پراکنده شده است.
رویش ندیده دیده و زاین بحیرتم
کز هر گذر که میگذرم ماجرای اوست
هوش مصنوعی: چشمم هنوز به روی او نیفتاده، اما هر جا که میروم، داستان او به سراغم میآید.
نائی اگر چه دم بدم نی دمد ولی
گر نغمه ی زنی شنوی از نوای اوست
هوش مصنوعی: اگرچه نی هر لحظه صدا نمیزند، اما اگر به نغمهای گوش کنی، صدای او همچنان شنیده میشود.
آزاد بنده ی که کند بندگی عشق
در راحت آن دلی که قرین بلای اوست
هوش مصنوعی: کسی که عشق را بر خود تحمیل کند، به نوعی آزاد است، حتی اگر دلش در سختی و مشکلات باشد.
خضر ار بآب زنده دل ما ببوی او
آری بقای عاشق اندر بقای اوست
هوش مصنوعی: اگر خضر، یعنی پیامبر و راهنمای زندگی، به آب حیات ما ببوید، میتواند زندگی و بقا را به ما هدیه کند، چون عشق و بقا عاشق تنها در پیوند با اوست.
گر از سپهر عشق کند کوکبی طلوع
خورشید ذره وار برقص از هوای اوست
هوش مصنوعی: اگر در آسمان عشق، ستارهای طلوع کند، مانند خورشید کوچکی است که از برکت محبت او میرقصد.
سالک بدیر و کعبه مساوی زند قدم
زنار ما و سبحه شیخ از برای اوست
هوش مصنوعی: مسافر، به دیر و کعبه یکسان پای میگذارد، چون زنجیر ما و تسبیح شیخ برای اوست.
ارکان کشتی ار بکف ناخدا بود
سالک سلوک کشتی او با خدای اوست
هوش مصنوعی: اگر حمایتهای لازم برای کشتی در دست ناخدا باشد، سفر روحانی او نیز با خدای او آغاز میشود.
زان غایب از نظر دل آشفته دردمند
غافل از آن که یار مقیم سرای اوست
هوش مصنوعی: دل آشفته و پر درد من به خاطر غیبت یار، از او دور است و نمیداند که او در خانهاش حضور دارد.

آشفتهٔ شیرازی