بخش ۹۷ - جنگ در شب ماهتاب
شبی بد ز مهتاب چون روز پاک
ز صد میل پیدا بلند از مغاک
به هم نور و تاریکی آمیخته
چو دین و گنه درهم آویخته
زمین یکسر از سایه وز نور ماه
به کردار ابلق سپید و سیاه
مه از چرخ تابان چه از گرد نیل
به روز آینه تابد از پشت پیل
نماینده بر گنبد تیزپوی
دو پیکر تو گوئی چو زرینه گوی
چنان خیل پروین به دیدار و تاب
که عقدی ز لؤلؤ گسسته در آب
چو ترگی مه و گرد او شاد ورد
چو ناوردگاه یلی در نبرد
چو دریای سیمین روشن هوا
زمان و زمین کرده دیگر نوا
تو گفتی در ایوانی از آبنوس
مَه چارده بد یکی نو عروس
شب قیرگونش دو زلف بخم
ستاره ز گردش نثار درم
یکی فرش سیمین کشیده جهان
زمین زیر آن فرش یکسر نهان
بپوشیده شب بر پرند سیاه
یکی شعر سیمابی از نور ماه
برافروخته چهر ماه از پرند
در تیرگیش آسمان کرده بند
چو لوح زبرجد سپهر و ز سیم
ستاره برو نقطه و ماه میم
درین شب سپهبد میان بست تنگ
همی کرد بر نور مهتاب جنگ
پیاده همی تاخت هر سو که خواست
که را گرز کین زد دگر برنخاست
ز بس سر که تیغش همی کرد پخش
زمین کرد گلگون و مه کرد رخش
بدانسان ز گرزش قضا زار شد
که از پای بفتاد و بیمار شد
چنان مرگ گشت از سنانش به درد
که بر خویشتن نیز نفرین بکرد
ز دشمن سواری به برگستوان
همی تاخت مانند کوهی روان
همی زد چپ و راست شمشیر تیز
فکند اندر ایرانیان رستخیز
سپهبد به زیر درختی به کین
بد استاده چون دید جست از کمین
گرفتش دم اسپ و برجا بداشت
ز بالای سر چون فلاخن بگاشت
هم از باد بنداخت صد گام بیش
دگر سرکشان را درافکند پیش
سپه را ز هر سو پراکنده کرد
ز سر هر مغاکی جراکنده کرد
وز آنجا به لشگرگهش بازگشت
برآسود و بد تا شب اندر گذشت
چو آهخت خور تیغ زرین ز بر
نهان کرد از او ماه سیمین سپر
کمربست گرشاسب بر جنگ و کین
نشاند از چهل سو سپه در کمین
زنای نبردی برآمد خروش
غو کوس در لشکر افکند جوش
دمید آتش از خنجر آبگون
چه آتش که تف جان بدش دود خون
هوا شد چو سوکی ز گرد نبرد
زمین چون پر از خون تن کشته مرد
ز بس گرد بر کرد گردون چون نیل
تو گفتی هوا بود پر زنده پیل
همه یشک و خرطوم پیلان زند
ز خشت دلیران و خم کمند
چنین گفت پس پهلوان با سپاه
که این بیشه بدخواه دارد پناه
گریزان یکی سوی هامون کشید
مگرشان از این بیشه بیرون کشید
یلان سپه پشت برتافتند
ز پس دشمنان تیز بشتافتند
پس از دشت و که خیل ایران زمین
زمین گشادند ناگه چهل سو کمین
گرفتندشان در میان پیش و پس
از ایشان نماندند بسیار کس
چه بر مرد اسپ و چه بر اسپ مرد
بد افتاده هر جای پر خون و گرد
همه دل خدنگ و همه مغز خاک
همه کام خون و همه جامه پاک
یکی درع در بر سر از گرز پست
یکی را سر افتاده خنجر به دست
بکشتند چندان که نتوان شمرد
گرفتن دیگر بزرگان و خرد
گرفتار گشت آنکه سالار بود
چو دیدش همان گه سپهدار زود
بیفکند بینی و دو گوش مرد
به ده جای پیشانی اش داغ کرد
بدو گفت رو همچنین راهجوی
ز من هر چه دیدی به شاهت بگوی
به تو این بدی ها که کردم درست
مکافات آن بد سخن های توست
بدان گونه سالار زار و تباه
همی شد دهی پیش اش آمد به راه
یکی پیرزن دید پالیزبان
ازو خواست تا باشدش میزبان
زن پیر نشناخت او را و گفت
اگر خورد خواهی و جای نهفت
گزارت نیارم که رز کن شیار
نگویم که خاک آور اندر کوار
زمانی بدین داس گندم درو
بکن پاک پالیزم از خار و خو
چنان کرد هر چند سالار بود
که بد گسنه و سخت ناهار بود
سبک جست کدبانوی گنده پیر
به هم نان و خرما و کشکین و شیر
بپخت و بیاورد پیشش نهاد
بخورد و بر شاه شد بامداد
من اینک چنین ام ز پیشت بپای
نه هوش و نه گوش و نه بینی بجای
و گر بازپرسی ز دیگر کسان
بخوردند دی مغزشان کرکسان
شه از غم در کینه را باز کرد
دگر ره سپه رزم را ساز کرد
بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب: وز آن جا سپه برد زی قیروانبخش ۹۸ - نامه گرشاسب به شاه قیروان: وز آن سو جهان پهلوان با سپاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبی بد ز مهتاب چون روز پاک
ز صد میل پیدا بلند از مغاک
هوش مصنوعی: شبی که ماه تابان بود، به پاکی روز روشن و بدون آلودگی، از عمق زمین و تاریکیها، جلوهای بلند و زیبا نمایان میشود.
به هم نور و تاریکی آمیخته
چو دین و گنه درهم آویخته
هوش مصنوعی: نور و تاریکی به هم آمیختهاند، همانطور که دین و گناه در هم تنیده شدهاند.
زمین یکسر از سایه وز نور ماه
به کردار ابلق سپید و سیاه
هوش مصنوعی: زمین به طور کامل در سایه و نور ماه به گونهای است که حالت ابلق، یعنی ترکیبی از سفید و سیاه را به خود گرفته است.
مه از چرخ تابان چه از گرد نیل
به روز آینه تابد از پشت پیل
هوش مصنوعی: ماه مانند چراغی در آسمان میتابد و مانند آبی که در نیل جاری است، نور خود را بر روز آینهای میبیند که پشت فیل قرار دارد.
نماینده بر گنبد تیزپوی
دو پیکر تو گوئی چو زرینه گوی
هوش مصنوعی: شما همچون یک گوی زرین بر فراز گنبدی تیز و بلند در حال حرکت هستید و دو چهره مختلف را به نمایش میگذارید.
چنان خیل پروین به دیدار و تاب
که عقدی ز لؤلؤ گسسته در آب
هوش مصنوعی: چنان که گروه ستارههای پروین درخشان و تابناک هستند، گویا پیوندی از گوهرهای درخشان در آب شکسته شده است.
چو ترگی مه و گرد او شاد ورد
چو ناوردگاه یلی در نبرد
هوش مصنوعی: وقتی ماه به زیبایی میدرخشد و گرداگرد آن شادابی وجود دارد، مثل اینکه یک جوانمرد در میدان نبرد با قدرت و شجاعت عمل میکند.
چو دریای سیمین روشن هوا
زمان و زمین کرده دیگر نوا
هوش مصنوعی: زبان نقرهای دریا مانند روشنایی آسمان است و زمان و مکان را به شکلی تازه و متفاوت میکند.
تو گفتی در ایوانی از آبنوس
مَه چارده بد یکی نو عروس
هوش مصنوعی: تو گفتی در ایوانی از چوب سیاه، ماه چهاردهم به صورت عروسی زیبا در آمده است.
شب قیرگونش دو زلف بخم
ستاره ز گردش نثار درم
هوش مصنوعی: شب تاریک و سیاه مانند قیر، زلفهای معشوقهام شبیه ستارههاست که از حرکت آنها نثار میشود.
یکی فرش سیمین کشیده جهان
زمین زیر آن فرش یکسر نهان
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویر کشیده میشود که کسی فرشی از نقره بر زمین گسترانده است و تمام دنیا زیر این فرش پنهان شده است. به نوعی، این توصیف نشاندهندهی عظمت و زیبایی دنیای زیر این فرش است که از دید پنهان مانده.
بپوشیده شب بر پرند سیاه
یکی شعر سیمابی از نور ماه
هوش مصنوعی: شب تاریک بر روی پرندهای سیاه را پوشانده و در این تاریکی، شعری نقرهای از نور ماه وجود دارد.
برافروخته چهر ماه از پرند
در تیرگیش آسمان کرده بند
هوش مصنوعی: ماه که درخشان و زیباست، به مانند پرندهای در آسمان تاریک، نور خود را میافزاید و درخشندگیاش را نمایان میکند.
چو لوح زبرجد سپهر و ز سیم
ستاره برو نقطه و ماه میم
هوش مصنوعی: همچون لوحی که در آسمان از سنگ سبز و از نقره ستارهها ساخته شده، نقطه و ماه نیز به شکل حرف میم بر آن نقش بستهاند.
درین شب سپهبد میان بست تنگ
همی کرد بر نور مهتاب جنگ
هوش مصنوعی: در این شب، فرمانده سپاه در تنگهای باریک مشغول نبرد با نور ماه بود.
پیاده همی تاخت هر سو که خواست
که را گرز کین زد دگر برنخاست
هوش مصنوعی: شخصی با سرعت و قدرت هر جا که میخواست حرکت میکرد و هر کس که مقابلش قرار میگرفت، دیگر قادر به ایستادن یا مقاومت نبود.
ز بس سر که تیغش همی کرد پخش
زمین کرد گلگون و مه کرد رخش
هوش مصنوعی: به دلیل زیادی افرادی که به وسیله تیغ او کشته شدند، زمین را خونی کرده و صورت او مانند ماه تابان شده است.
بدانسان ز گرزش قضا زار شد
که از پای بفتاد و بیمار شد
هوش مصنوعی: بر اثر قضا و سرنوشت، آن شخص به شدت پژمرده و بیمار شد و از پا افتاد.
چنان مرگ گشت از سنانش به درد
که بر خویشتن نیز نفرین بکرد
هوش مصنوعی: چنان به شدت از چوبهی نیزهاش رنج برد که بر خودش نیز لعنت فرستاد.
ز دشمن سواری به برگستوان
همی تاخت مانند کوهی روان
هوش مصنوعی: دشمن به سرعت و با قدرت به سمت بلندیها میتازد، مانند کوهی که در حال حرکت است.
همی زد چپ و راست شمشیر تیز
فکند اندر ایرانیان رستخیز
هوش مصنوعی: آن شخص با شمشیر تیز خود به چپ و راست میزد و در میان ایرانیان هیجانی ایجاد میکرد.
سپهبد به زیر درختی به کین
بد استاده چون دید جست از کمین
هوش مصنوعی: سپهبد در سایه درختی ایستاده و در حالت آماده باش است. وقتی که متوجه شد که دشمن از مکانی پنهانی بیرون میآید، به حالت هشیار و آماده درآمد.
گرفتش دم اسپ و برجا بداشت
ز بالای سر چون فلاخن بگاشت
هوش مصنوعی: او دمی از اسب را گرفت و آن را محکم نگه داشت، درست مانند این که چیزی را از بالا پرتاب میکند.
هم از باد بنداخت صد گام بیش
دگر سرکشان را درافکند پیش
هوش مصنوعی: او با وزش باد، چند قدم جلوتر رفت و دیگر سرکشان را به عقب انداخت.
سپه را ز هر سو پراکنده کرد
ز سر هر مغاکی جراکنده کرد
هوش مصنوعی: سربازان را از هر طرف پخش کرد و از عمق هر چالهای آنها را بیرون کشید.
وز آنجا به لشگرگهش بازگشت
برآسود و بد تا شب اندر گذشت
هوش مصنوعی: او از آنجا به محل لشکرش بازگشت و تا شب در آرامش به سر برد.
چو آهخت خور تیغ زرین ز بر
نهان کرد از او ماه سیمین سپر
هوش مصنوعی: زمانی که تو را با تیغی طلایی زخم زد، ماه نقرهای به پنهانی از او محافظت کرد.
کمربست گرشاسب بر جنگ و کین
نشاند از چهل سو سپه در کمین
هوش مصنوعی: گرشاسب آماده نبرد و جنگ میشود و از چهل سمت، نیروهایش را در حالت آمادهباش قرار میدهد.
زنای نبردی برآمد خروش
غو کوس در لشکر افکند جوش
هوش مصنوعی: نبردی شروع شد و صدای طبل در لشکر طنینانداز شد و هیجان و شور را در بین جنگجویان پراکند.
دمید آتش از خنجر آبگون
چه آتش که تف جان بدش دود خون
هوش مصنوعی: آتش از خنجر درخشان بیرون زد، چنان آتشی که جان بد را به دودی از خون تبدیل کرد.
هوا شد چو سوکی ز گرد نبرد
زمین چون پر از خون تن کشته مرد
هوش مصنوعی: هوا مانند هوای سوک (که به حالتی پریشان و غمگین اشاره دارد) شده است، و زمین مانند اجزای یک میدان نبرد پر از خون و جانهای از دست رفته است.
ز بس گرد بر کرد گردون چون نیل
تو گفتی هوا بود پر زنده پیل
هوش مصنوعی: به دلیل شدت و فراوانی گرد و غبار اطراف، آسمان مانند رنگ نیل به نظر میرسد و میشد تصور کرد که این هوا پر از موجودات زندهای است مانند فیلها.
همه یشک و خرطوم پیلان زند
ز خشت دلیران و خم کمند
هوش مصنوعی: همه پیلان و یکسری از موجودات دیگر به اندازه دلیران و قهرمانان قوی و بزرگ هستند و با قدرت و شجاعت خود میتوانند در برابر چالشها و سختیها ایستادگی کنند.
چنین گفت پس پهلوان با سپاه
که این بیشه بدخواه دارد پناه
هوش مصنوعی: پهلوان به لشکرش گفت که این جنگل به قهر و بدی شهرت دارد و در آنجا پناهی وجود دارد.
گریزان یکی سوی هامون کشید
مگرشان از این بیشه بیرون کشید
هوش مصنوعی: یکی به سمت هامون گریخت و دیگران را از این جنگل بیرون آورد.
یلان سپه پشت برتافتند
ز پس دشمنان تیز بشتافتند
هوش مصنوعی: جوانمردان سپاه، به خوبی ایستادگی کردند و دشمنان چابک را با سرعت به عقب راندند.
پس از دشت و که خیل ایران زمین
زمین گشادند ناگه چهل سو کمین
هوش مصنوعی: پس از آنکه دشتهای وسیع ایران را گشودند، ناگهان از چهل سمت کمین کردند.
گرفتندشان در میان پیش و پس
از ایشان نماندند بسیار کس
هوش مصنوعی: آنها را در بین خود گرفتند و هیچ کس در اطرافشان باقی نماند.
چه بر مرد اسپ و چه بر اسپ مرد
بد افتاده هر جای پر خون و گرد
هوش مصنوعی: در هر کجا که نگاه کنی، چه به حال اسب و چه به حال مرد، اوضاع بدی حاکم شده و همه جا پر از خون و گرد و غبار است.
همه دل خدنگ و همه مغز خاک
همه کام خون و همه جامه پاک
هوش مصنوعی: دل همه مانند تیر درست و نیرومند است و مغز آنها از خاک و زمین تشکیل شده. همه به دنبال لذتی هستند که از خون به دست میآید و در عین حال، همه در تلاشند تا دستاوردهای خود را پاک و بدون آلودگی نگه دارند.
یکی درع در بر سر از گرز پست
یکی را سر افتاده خنجر به دست
هوش مصنوعی: یک نفر در حال جنگ با گرزی در دست است، در حالی که دیگری خنجری در دست دارد و سرش پایین افتاده است.
بکشتند چندان که نتوان شمرد
گرفتن دیگر بزرگان و خرد
هوش مصنوعی: چندین نفر را به قتل رساندند که دیگر نتوان آنها را شمرد و همچنین بزرگان و افراد خرد را نیز به اسارت گرفتند.
گرفتار گشت آنکه سالار بود
چو دیدش همان گه سپهدار زود
هوش مصنوعی: کسی که رهبری دارد و مقام بالایی را اشغال کرده، وقتی با حقیقت و واقعیت مواجه میشود، به سرعت تحت تأثیر قرار میگیرد و دچار مشکل میشود.
بیفکند بینی و دو گوش مرد
به ده جای پیشانی اش داغ کرد
هوش مصنوعی: مردی به دلیل کبر و arrogance خود، چهرهاش را تحقیر کرد و به او گفتند که به جایگاه و منزلت خود توجه کند. در نتیجه، او خود را در معرض تنبیه قرار داد و نشانههای ندامت بر پیشانیاش باقی ماند.
بدو گفت رو همچنین راهجوی
ز من هر چه دیدی به شاهت بگوی
هوش مصنوعی: به او گفت که تو هم باید در سفر خود، هر چیزی که دیدی را به شاه بگویی.
به تو این بدی ها که کردم درست
مکافات آن بد سخن های توست
هوش مصنوعی: بدیهایی که به تو کردم، نتیجهی سخنانی است که تو نیکو نمیگفتی.
بدان گونه سالار زار و تباه
همی شد دهی پیش اش آمد به راه
هوش مصنوعی: پیش از آنکه سالار به شدت distressed و نابود شود، راهی به سوی او پیدا شد.
یکی پیرزن دید پالیزبان
ازو خواست تا باشدش میزبان
هوش مصنوعی: یک پیرزن را دید که پالیزبان از او درخواست میکند تا او را پذیرایی کند.
زن پیر نشناخت او را و گفت
اگر خورد خواهی و جای نهفت
هوش مصنوعی: زنی که پیر شده بود او را نشناخت و گفت: اگر میخواهی چیزی بخوری، باید جای خود را بپوشانی.
گزارت نیارم که رز کن شیار
نگویم که خاک آور اندر کوار
هوش مصنوعی: نمیگذارم که قدمت را بر جا بگذاری، و نمیگویم که در این شکاف از زمین، تو را طعمهای جذب کرده است.
زمانی بدین داس گندم درو
بکن پاک پالیزم از خار و خو
هوش مصنوعی: زمانی فرا رسیده که با این داس گندمها را درو کنم و مزرعهام را از زحمتها و مشکلات خالی کنم.
چنان کرد هر چند سالار بود
که بد گسنه و سخت ناهار بود
هوش مصنوعی: او چنان رفتار کرد، هرچند که ردهای بالا داشت، که به دیگران بدی کرد و سخت به آنها آسیب رساند.
سبک جست کدبانوی گنده پیر
به هم نان و خرما و کشکین و شیر
هوش مصنوعی: سبک جست در اینجا به معنای آسان و ساده است. به بیان دیگر، زندگی روزمره ی کدبانویی را توصیف میکند که با بزرگسالی و تجربه، در حال آماده کردن غذاهایی نظیر نان، خرما، کشک و شیر است. او به راحتی و با مهارت، مواد غذایی را تهیه میکند و به زندگی روزمرهاش ادامه میدهد.
بپخت و بیاورد پیشش نهاد
بخورد و بر شاه شد بامداد
هوش مصنوعی: غذایی آماده کرد و به پیش او آورد و او آن را خورد و صبح روز بعد تبدیل به شاه شد.
من اینک چنین ام ز پیشت بپای
نه هوش و نه گوش و نه بینی بجای
هوش مصنوعی: من اکنون در حضورت به این حال هستم که نه توانایی فکر کردن دارم، نه قدرت شنیدن و نه حس بویی.
و گر بازپرسی ز دیگر کسان
بخوردند دی مغزشان کرکسان
هوش مصنوعی: اگر از دیگران بپرسی، میگویند که در جوانی مغزشان را کرکسان (پرندگان درنده) خوردهاند.
شه از غم در کینه را باز کرد
دگر ره سپه رزم را ساز کرد
هوش مصنوعی: پادشاه از غم و کینه رها شد و دوباره راهی برای نبرد و جنگ آماده کرد.