گنجور

بخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب

وز آن جا سپه برد زی قیروان
که گیرد به تیغ از فریقی روان
بَر مرز افریقیه با سپاه
چو آمد شد این آگهی نزد شاه
که ضحاک از ایران سپاهی به جنگ
فرستاد و اینک رسیدند تنگ
همانا که افزون ز پنجه هزار
سواراند کین جوی و خنجر گزار
مه از پیل گردیست سالارشان
طرازنده رزم و پیکارشان
دلیری که چون رای جوشن کند
ز خنجر به شب روز روشن کند
به روبه شمارد گه شور شیر
دو پیل آرد آسان به یک زور زیر
چو گردد سوار از بلندی سرش
از ابر اوفتد زنگ بر مغفرش
بود با کمند از بر پیل مست
چو بر کوه شیر اژدهایی به دست
به سر برزند خنجر مغز کاو
برآهنجد از پشت ماهی و گاو
یکی دیو دژخیم چون منهراس
ببست و جهان کرد ازو بی هراس
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری به جنگ
نمد زود برکش چو شد ز آب تر
که تا بیش ماند گرانبارتر
جهان زین خبر بر شه قیروان
چنان شد که همگونه شد قیروان
بدندش سه سالار فرمانگزار
یکی را سپرد از یلان صدهزار
درفش و کله دادش و اسپ و ساز
فرستاد مر جنگ را پیشباز
بر شهر فاس این دو لشکر به هم
رسیدند بر منزلی بیش و کم
همان گه فرستاده ای ره شناس
ز سالار افریقی از شهر فاس
بر پهلوان با پیامی درشت
بیامد شتابنده نامه به مشت
چنین گفت کز رای مرد خرد
رَهِ بادساری نه اندر خورد
کس از بادساری دلاور مباد
که بدهد سر از بادساری به باد
سپه را چو مهتر سبکسر بود
شکستن گهِ کین سبکتر بود
ترا جنگ با شاه ما آرزوست
گمانی بری کاو زبون چون بهوست
ندانی که چون او شود رزم کوش
زمانه به زنهار گیرد خروش
سر خنجرش خون کند آب ابر
سم چرمه اش داغ چرم هژبر
کدامین دلاور که در کینه گاه
به پیشانی اش کرد یارد نگاه
چو باشد یکی تیغ در مشت او
به از چون تو سیصد یک انگشت او
تبه کردی از خیرگی رای خویش
به گور آمدستی به دو پای خویش
ولیکن کنون کآمدی با سپاه
به هنگام پیش آی و زنهار خواه
از آن پیش کت بسته زی شهریار
برم پوزشت نآید آن گه به کار
چو بشنید ازینسان سپهدار گرد
فرستاده را دست دشنام برد
به خنجر زبانش ز بُن پست کرد
ز مویش زنخ چون کف دست کرد
زبان بدش تیغی به گاه پیام
شد آن تیغش اندر زمان بی نیام
بیآمد یکی پیر کافور موی
ز پس باز شد کودکی خوب روی
چه کردن زبان بر بدی کامکار
چه در آستین داشتن گَرزه مار
زبان را بپای از بداندیش و دوست
که نزدیکتر دشمن سرت اوست
چنین گفت دانا که با خشم و جوش
زبانم یکی بسته شیرست زوش
به بند خرد درهمی بایمش
که بکشدم ترسم چو بگشایمش
فرستاده را چون برینسان براند
همان گه سپه رزم را برنشاند
دهی بُد به راه اردیه نام اوی
یکی بیشه گردش پر از رنگ و بوی
همه بیشه زیتون و خرما درخت
درو لشکر دشمن افکنده رخت
بیامد به هنگام خورشید زرد
فروکوفت ناگاه کوس نبرد
ز هر سو پراکنده رزمی بساخت
سپه را ز بیشه به هامون بتاخت
شد از گرد ره شست گردان گره
گران کرد یال یلان را زره
برآمد از ایرانی و خاوری
نبردی که شد چرخ بر داوری
جهان بیشه شیر غرنده گشت
ز تیر ابر پر مرگ پرنده گشت
ز توفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز
به خون در نهنگ از شنا داشتن
سته گشت و شیر از سر او باشتن
ز خنجر همه دشت خنجیر بود
کمند از یلان دام و زنجیر بود
یل پهلوان گرز کوشش به چنگ
همی جست تیز و همی جست جنگ
به کین تا شب آمد همی جنگ کرد
شب تیره هم برنگشت از نبرد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آن جا سپه برد زی قیروان
که گیرد به تیغ از فریقی روان
هوش مصنوعی: از آنجا سپاهی به سمت قیروان حرکت کرد که با شمشیر، کسی را که از آنان فرار کند، به دنبال خود خواهد کشید.
بَر مرز افریقیه با سپاه
چو آمد شد این آگهی نزد شاه
هوش مصنوعی: وقتی سپاه به مرز افریقا رسید، خبری به نزد شاه رسید.
که ضحاک از ایران سپاهی به جنگ
فرستاد و اینک رسیدند تنگ
هوش مصنوعی: ضحاک از ایران نیرویی را برای جنگ فرستاد و اکنون آن‌ها به تنگه‌ای رسیدند.
همانا که افزون ز پنجه هزار
سواراند کین جوی و خنجر گزار
هوش مصنوعی: در واقع، بیش از پنج هزار سوارکار آماده جنگ هستند که در کنار آنها نیز شمشیر و خنجر آماده قرار دارد.
مه از پیل گردیست سالارشان
طرازنده رزم و پیکارشان
هوش مصنوعی: ماه مانند سرسردار میدان‌های جنگ است که نظم و ترتیب نبردهای آنان را برقرار می‌کند.
دلیری که چون رای جوشن کند
ز خنجر به شب روز روشن کند
هوش مصنوعی: شجاعتی که مانند زره‌ای محکم و محافظت‌کننده عمل کند، می‌تواند در تاریک‌ترین لحظات، روشنایی و امید ایجاد کند.
به روبه شمارد گه شور شیر
دو پیل آرد آسان به یک زور زیر
هوش مصنوعی: شیر دو پیل را به آسانی می‌توان با یک نیرو به زیر کشید، اگر شور و هیجان در دل باشد.
چو گردد سوار از بلندی سرش
از ابر اوفتد زنگ بر مغفرش
هوش مصنوعی: وقتی سوار از بلندی اوج می‌گیرد، سرش به قدری بالا می‌رود که از ابرها عبور کند و زنگ بر روی کلاهش صدا می‌زند.
بود با کمند از بر پیل مست
چو بر کوه شیر اژدهایی به دست
هوش مصنوعی: با کمند از پشت فیل مستی به دام افتاد، درست مانند اینکه شیر در دست اژدهایی بر فراز کوه است.
به سر برزند خنجر مغز کاو
برآهنجد از پشت ماهی و گاو
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف خنجر یا شی‌ای تیز اشاره می‌شود که به ناگهان و به صورت غافلگیرکننده به کسی یا چیزی آسیب می‌زند. این تصویر از یک نوع حمله یا خطر نمایان می‌شود که می‌تواند از جاهای غیرمنتظره‌ای مانند پشت یک ماهی یا گاو به وقوع بپیوندد. به طور کلی، این بیت حس خطر و ناامنی را منتقل می‌کند و به تندی و غیرقابل پیش‌بینی بودن رخدادها اشاره دارد.
یکی دیو دژخیم چون منهراس
ببست و جهان کرد ازو بی هراس
هوش مصنوعی: یک دیو خطرناک به نام منهراس دربند شد و بر اثر این امر، جهان از ترس و ناامنی رهایی یافت.
چو دشمن به جنگ تو یازید چنگ
شود چیر اگر سستی آری به جنگ
هوش مصنوعی: وقتی که دشمن به جنگ تو بیفتد و فشار بیاورد، اگر در برابر او ضعف نشان دهی، شکست حتمی است.
نمد زود برکش چو شد ز آب تر
که تا بیش ماند گرانبارتر
هوش مصنوعی: وقتی که نمد خیس شد، زود آن را بردار تا بیشتر سنگین نشود و بار آن سنگین‌تر نگردد.
جهان زین خبر بر شه قیروان
چنان شد که همگونه شد قیروان
هوش مصنوعی: خبر به قدری تأثیرگذار بود که حالا حال و هوا و وضعیت شهر قیروان به همان حالت و کیفیتی که بود، تغییر کرده است.
بدندش سه سالار فرمانگزار
یکی را سپرد از یلان صدهزار
هوش مصنوعی: یکی از سرداران بزرگ، فرماندهی گروهی از نیروهای جنگی را به مدت سه سال بر عهده گرفت و آنان را تحت فرمان خود قرار داد.
درفش و کله دادش و اسپ و ساز
فرستاد مر جنگ را پیشباز
هوش مصنوعی: او پرچم و سر نیزه‌ای به‌همراه اسب و آلات موسیقی فرستاد تا جنگ را استقبال کند.
بر شهر فاس این دو لشکر به هم
رسیدند بر منزلی بیش و کم
هوش مصنوعی: در شهر فاس، دو ارتش به یکدیگر برخورد کردند و در جایی نزدیک به هم مستقر شدند.
همان گه فرستاده ای ره شناس
ز سالار افریقی از شهر فاس
هوش مصنوعی: در آن زمان، فرستنده‌ای آشنا به راه‌ها از رهبر افریقایی به سوی شهر فارس فرستاده شده است.
بر پهلوان با پیامی درشت
بیامد شتابنده نامه به مشت
هوش مصنوعی: مردی پرتوان و قوی‌هیکل، با سرعت و عجله، نامه‌ای را در دستش به سوی پهلوان آورد.
چنین گفت کز رای مرد خرد
رَهِ بادساری نه اندر خورد
هوش مصنوعی: او گفت که از نظر فرد عاقل، باید به سمتی حرکت کرد که بر اساس عقل و خرد باشد و نه به سمت چیزی که در ظاهر متمایل است و بی‌فکر باشد.
کس از بادساری دلاور مباد
که بدهد سر از بادساری به باد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نباید از قدرت و شجاعت باد ساری غافل باشد، چرا که اگر کسی در برابر آن بایستد، ممکن است توانایی‌اش را در مقابله با آن از دست بدهد.
سپه را چو مهتر سبکسر بود
شکستن گهِ کین سبکتر بود
هوش مصنوعی: وقتی سردار سپاه بی‌پروا و بی‌فکر باشد، شکست او در نبرد آسان‌تر صورت می‌گیرد.
ترا جنگ با شاه ما آرزوست
گمانی بری کاو زبون چون بهوست
هوش مصنوعی: ما دوست داریم که تو با پادشاه ما درگیر شوی، چرا که او را می‌پنداریم که همچون بزی زبون و ضعیف است.
ندانی که چون او شود رزم کوش
زمانه به زنهار گیرد خروش
هوش مصنوعی: نمی‌دانی که چگونه در زمان جنگ و نبرد، او با تمام قدرت به دفاع برمی‌خیزد و حیات را از خطر نجات می‌دهد.
سر خنجرش خون کند آب ابر
سم چرمه اش داغ چرم هژبر
هوش مصنوعی: سر خنجرش خون می‌ریزد و آب ابر مانند سم است. داغی که بر چرم هژبر باقی می‌ماند، نشان از شدت داغ بودن آن دارد.
کدامین دلاور که در کینه گاه
به پیشانی اش کرد یارد نگاه
هوش مصنوعی: کدام دلاوری را می‌شناسی که در میدان دشمنی، همواره با نگاهش احساس قدرت و شجاعت را به نمایش بگذارد؟
چو باشد یکی تیغ در مشت او
به از چون تو سیصد یک انگشت او
هوش مصنوعی: وقتی که یک شمشیر در دست او باشد، بهتر از آن است که تو به تنهایی سیصد انگشت داشته باشی.
تبه کردی از خیرگی رای خویش
به گور آمدستی به دو پای خویش
هوش مصنوعی: تو به خاطر حواس پرتی و افکار ناپخته‌ات، خودت را به دردسر انداخته‌ای و حالا برای رسیدن به حقیقت و هدف‌هایت باید با تلاش و زحمت قدم برداری.
ولیکن کنون کآمدی با سپاه
به هنگام پیش آی و زنهار خواه
هوش مصنوعی: اما حالا که با نیروهایت در اینجا آمده‌ای، به جلو بیا و با احتیاط درخواست کن.
از آن پیش کت بسته زی شهریار
برم پوزشت نآید آن گه به کار
هوش مصنوعی: به خاطر سابقه‌ای که دارم، نمی‌توانم به پاداش تو اهمیتی بدهم، زیرا در آن زمان با آن شاهزاده مستقیم ارتباط نداشتم.
چو بشنید ازینسان سپهدار گرد
فرستاده را دست دشنام برد
هوش مصنوعی: وقتی سردار خبر را این‌چنین شنید، به فرستاده دست به ناسزا گفت.
به خنجر زبانش ز بُن پست کرد
ز مویش زنخ چون کف دست کرد
هوش مصنوعی: زبان او مانند خنجری تیز و برنده است و وقتی او صحبت می‌کند، به‌طرزی آزاردهنده باعث می‌شود که تمام ارتباطات قطع شود. موهای او مانند خطی صاف و نرم به نظر می‌رسند که شبیه کف دست هستند.
زبان بدش تیغی به گاه پیام
شد آن تیغش اندر زمان بی نیام
هوش مصنوعی: زبان ناپسند مانند تیغی است که در زمان صحبت کردن به کار می‌آید، و این تیغ در طول زمان بدون ترس و توقف برنده می‌شود.
بیآمد یکی پیر کافور موی
ز پس باز شد کودکی خوب روی
هوش مصنوعی: یک پیرمرد با موهای سفید و مانند کافور به سوی ما آمد و پس از او، یک کودک زیبا و خوش‌چهره ظاهر شد.
چه کردن زبان بر بدی کامکار
چه در آستین داشتن گَرزه مار
هوش مصنوعی: برخی افراد می‌توانند به ظاهر آرام و بی‌خطری به نظر برسند، اما در حقیقت ممکن است در درون خود خطراتی پنهان داشته باشند، همچون ماری که در آستین خوابیده. بنابراین، باید نسبت به این نوع افراد محتاط بود و به سادگی به ظاهر آن‌ها اعتماد نکرد.
زبان را بپای از بداندیش و دوست
که نزدیکتر دشمن سرت اوست
هوش مصنوعی: زبانت را از بدگویی و دوستی‌های نادرست حفظ کن؛ زیرا گاهی نزدیک‌ترین افراد به تو، ممکن است بیشترین آسیب را به تو بزنند.
چنین گفت دانا که با خشم و جوش
زبانم یکی بسته شیرست زوش
هوش مصنوعی: به گونه‌ای که فرد دانا می‌گوید، وقتی که من خشمگین و عصبانی هستم، زبانم به اندازه‌ی خشمم سرشار از قدرت و توانایی می‌شود.
به بند خرد درهمی بایمش
که بکشدم ترسم چو بگشایمش
هوش مصنوعی: من او را در قید و بند عقل و فکر نگه می‌دارم، زیرا اگر او را آزاد بگذارم، از ترس اینکه ممکن است به دامان خودم آسیب برساند، نمی‌توانم.
فرستاده را چون برینسان براند
همان گه سپه رزم را برنشاند
هوش مصنوعی: وقتی پیام‌آور را به سمت خود بفرستی و او را به سوی خود بخوانی، در همان لحظه نیز سپاه و جنگجویان را به میدان آوردی.
دهی بُد به راه اردیه نام اوی
یکی بیشه گردش پر از رنگ و بوی
هوش مصنوعی: دهی وجود دارد به نام اردیه که در آن جنگلی پر از رنگ و عطر هست.
همه بیشه زیتون و خرما درخت
درو لشکر دشمن افکنده رخت
هوش مصنوعی: تمام باغ های زیتون و درختان خرما، به عنوان صحنه نبرد، پر از سربازانی است که لباس‌های خود را در آنجا بر زمین انداخته‌اند.
بیامد به هنگام خورشید زرد
فروکوفت ناگاه کوس نبرد
هوش مصنوعی: در زمان طلوع خورشید زرد، ناگهان صدای قوت نبرد به گوش رسید.
ز هر سو پراکنده رزمی بساخت
سپه را ز بیشه به هامون بتاخت
هوش مصنوعی: از هر طرف نبردی شکل گرفت و سپاه از جنگل به دشت هجوم برد.
شد از گرد ره شست گردان گره
گران کرد یال یلان را زره
هوش مصنوعی: از گرد و غبار جاده، زره‌بندهای سواران بزرگ را به‌هم می‌چسباند.
برآمد از ایرانی و خاوری
نبردی که شد چرخ بر داوری
هوش مصنوعی: نبردی که میان ایرانیان و خاورانیان رخ داد، به دلیل قضا و قدر و سرنوشت بود.
جهان بیشه شیر غرنده گشت
ز تیر ابر پر مرگ پرنده گشت
هوش مصنوعی: جهان مانند جنگلی پر از شیرهای خشمگین شده است و تیرهای باران، پرندگان را به مرگ نزدیک کرده است.
ز توفیدن بوق و از بانگ تیز
همه بیشه بد چون خزان برگ ریز
هوش مصنوعی: صدای بوق و نواهای تند باعث شده است که تمام جنگل‌ها مانند پاییز، برگ‌های خود را بریزند.
به خون در نهنگ از شنا داشتن
سته گشت و شیر از سر او باشتن
هوش مصنوعی: در این بیت، به تصویری از نهنگ و شیر اشاره شده است. ممکن است به این معنا باشد که در عمق آب، نهنگ به خون آغشته شده و غرق در شنا کردن است، در حالی که شیر از سر او به سمت بالای آب می‌پرسد یا حالت خاصی دارد. این تصویر می‌تواند نمادی از قدرت و عظمت در طبیعت باشد. غم و شادی، زندگی و مرگ در کنار هم قرار می‌گیرند.
ز خنجر همه دشت خنجیر بود
کمند از یلان دام و زنجیر بود
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در میدان نبرد، همه چیز به شدت و تیزی سلاح‌ها شبیه به خنجر است و قهرمانان مانند شکارچیان، با دقت و تدبیر در زنجیرهای سرنوشت خود را در دست دارند. یعنی در شرایط دشوار و جنگی، هر دو طرف با ابزار و تاکتیک‌های خود، در تلاش برای کنترل اوضاع هستند.
یل پهلوان گرز کوشش به چنگ
همی جست تیز و همی جست جنگ
هوش مصنوعی: پهلوانی که به دنبال پیروزی است، با نیرویی سوزان و عزم جزم به میدان جنگ می‌رود و با شجاعت تلاش می‌کند.
به کین تا شب آمد همی جنگ کرد
شب تیره هم برنگشت از نبرد
هوش مصنوعی: تا شب شد، به خاطر دشمنی جنگ را ادامه داد و شب تاریک هم از میدان نبرد برنگشت.

حاشیه ها

1392/01/04 01:04
امین کیخا

برای تنظیم کردن به فارسی کوک کردن و سازیدن و ساز دادن و ساماندهی و طراز یدن را داریم فکر میکنم ترازیدن بهتر باشد نوشته شود اما علامه با ط اورده است ، طرز هم باید ترز شود در نگارش

1392/01/04 01:04
امین کیخا

دیوانه خود حکایتی دارد یعنی منسوب به دیو یعنی دیو که جن است، دیوانه می شود پیوسته به دیوان و جالب است در عربی هم از جن مجنون با معنی دیوانه ساخته شده است ولی به عربی جن اسم جمع است

1392/01/04 01:04
امین کیخا

به اسانی و پیوسته بجای خسته کلمه سته را اورده یعنی ستوه