بخش ۹۵ - رسیدن گرشاسب به جزیره قاقره
وز آنجای با لشکرش یکسره
به یک هفته آمد برِ قاقره
خبر زی جزیره شد اندر زمان
بیآمد برون لشکر بدگمان
بدیدند هفتاد کشتی به راه
همه بادبان بر کشیده به ماه
چو کوهی روان هر یکی بادوار
به هر کُه بر ابری ز بر سایه دار
چو در سبز دشتی سواران جنگ
ازو هر سواری درفشی به چنگ
چو بر روی گردون پراکنده میغ
همه میغ پر برق و تابان ز تیغ
سبک رزم را لشکر آراستند
به کوشش همه شهر برخاستند
برآمد به خشکی جهان پهلوان
بزد صف کین با دلاور گوان
غَو کوس و نای نبردی بخاست
زمین گرد شد گشت با چرخ راست
نبد راه ایرانیان زی گریغ
ز پس موج دریا بُد و پیش میغ
بکردند رزمی گران بس شتاب
به خون بر زمین شد چو کشتی بر آب
صف از رمح دیوار نی بسته شد
ز هر گوشه پیکار پیوسته شد
به گردون رسید از بس آشوب جنگ
به دریا نهیب و به کوه آذرنگ
جهان نعره مرد جنگی گرفت
خور از رنگ خون چهر زنگی گرفت
نوند یلان بد عنان دار میغ
به کف بر درخش روان بار تیغ
ز پیکانها خون به جوش آمده
کمان گوشها نزد گوش آمده
ز شمشیر شیران پر از ماز ترگ
ز گرز دلیران به پرواز مرگ
سواران ز خون لاله کردار چنگ
پیاده چو مصقول دامن به رنگ
ز بس تن به شمشیر بگذاشته
چنان ژرف دریا شد انباشته
یکی میغ بست آسمان لاله گون
درخش وی از تیغ و باران ز خون
شه قاقره تاخت از قلبگاه
پیاده بَرِ پهلوان سپاه
گران استخوان شاخ ماهی به دست
زدش بر سپر خرد بر هم شکست
نیامد به گرد سپهبد گزند
سبک جست چو نره شیری ز بند
چنان زدش بر گردن از خشم تیغ
کجا سرش چون ماغ شد بر به میغ
گریزان شد آن لشکر قاقره
نه شان میمنه ماند و نه میسره
دلیران ایران به خشم و ستیز
پی گردشان برگرفتند تیز
بکشتند از ایشان کرا یافتند
به تاراج زی شهر بشتافتند
به غارت همه شهر کردند پاک
به شمشیر کردند خلقاش هلاک
گرفتند چندان بی اندازه چیز
که نادید کس هم بنشیند نیز
هم از سیم و گوهر هم از زر و مشک
هم از عود تر هم ز کافور خشک
سوی کاخ شه سر نهادند زود
به تاراج بردند از آن هر چه بود
چه جفتش چه خوبان آراسته
چه از بی کران گونه گون خواسته
یکی کاخ دیدند نو شاهوار
به زر و گهر کرده یکسر نگار
ز عنبر یکی باره دیوار بام
زمین سوده کافور و در عود خام
بکندند و بومش بر انداختند
همه کاخ و ایوان بپرداختند
اسیران ایران گره را ز بند
گشادند نادیده یک تن گزند
ز شهر دگر هر چه آورده بود
اگر خواسته بود اگر برده بود
چهل کشتی از وی بینباشتند
وز آنجا ره طنجه برداشتند
همه طنجه از شادی آذین زدند
به ره کله از دیبه چین زدند
جهانی به نظاره منهراس
گرفته ز دیدنش هرکس هراس
چپ و راست هر سوش دو زنده پیل
وی اندر میان همچو کوهی ز نیل
روان چار کوهاند گفتی بپای
ببسته به یک میل جنبان ز جای
دو بازو به زنجیرها کرده بند
به هم بسته در پای پیلان زند
به پیلان بر از زورش آسیب کوس
غریوش چو اندر کُه آوای کوس
ز بانگ و دمش هر کجا شد به راه
زمین بود جنبان و گردون سیاه
همه راه تا خانه شهریار
بُد از زر و دُر پهلوان را نثار
ز بس گوهر اندر کنار و به خم
همه پشت جنبندگان بُد به خم
بدون هرکس از خرمی سور کرد
کز ایشان بدِ دشمنان دور کرد
یکی مه سپهبد بر شاه بود
که رفتنش چون سر ماه بود
به شاه و بزرگانش هر گونه چیز
ببخشید و هر بدره کآورد نیز
دگر پیش یکسر بزرگان و خرد
خطی کرد بر شاه و او را سپرد
به پیمان که چون باشدش کام و رای
فرستد ز گنج آن همه باز جای
بخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس: گرفتند از آنجای راهِ درازبخش ۹۶ - آگاهی شاه قیروان از رسیدن گرشاسب: وز آن جا سپه برد زی قیروان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وز آنجای با لشکرش یکسره
به یک هفته آمد برِ قاقره
هوش مصنوعی: و از آنجا با تمام سپاهش در یک هفته به قاقره رسیدند.
خبر زی جزیره شد اندر زمان
بیآمد برون لشکر بدگمان
هوش مصنوعی: در زمان خاصی، خبرهای مشکوکی درباره جزیره به گوش رسید و باعث شد که لشکری با دلهای نگران و بدگمان به آنجا بیاید.
بدیدند هفتاد کشتی به راه
همه بادبان بر کشیده به ماه
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک صحنهی زیبا و پرهیجان است که تعداد زیادی کشتی در دریا در حال حرکت هستند. همهی کشتیها برای بهرهبرداری از باد، پارچههای بزرگشان را بالا کشیدهاند و در نور ماه در حال پیشرویاند. این تصویر حس و حال قدرت و زیبایی سفر دریایی را به تصویر میکشد.
چو کوهی روان هر یکی بادوار
به هر کُه بر ابری ز بر سایه دار
هوش مصنوعی: هر یک از بادها مانند کوهی بزرگ و قدرتمند است که بر روی هر قلهای سایهای از ابرها میافکند.
چو در سبز دشتی سواران جنگ
ازو هر سواری درفشی به چنگ
هوش مصنوعی: هنگامی که سواران جنگی در دشت سبز به حرکت درمیآیند، هر کدام از آنها پرچمی در دست دارند.
چو بر روی گردون پراکنده میغ
همه میغ پر برق و تابان ز تیغ
هوش مصنوعی: زمانی که ابرها در آسمان به طور گسترده پخش میشوند، تمام آن ابرها برقدار و درخشان مانند تیغهای تیز و تابان به نظر میرسند.
سبک رزم را لشکر آراستند
به کوشش همه شهر برخاستند
هوش مصنوعی: لشکر به منظور آمادهسازی جنگ، با تلاش و کوشش بسیار، همه جا را به فعالیت و جنب و جوش درآوردند.
برآمد به خشکی جهان پهلوان
بزد صف کین با دلاور گوان
هوش مصنوعی: جهان قهرمان از خشکی خارج شد و با دلاوران گوان به جنگ و نبرد پرداخت.
غَو کوس و نای نبردی بخاست
زمین گرد شد گشت با چرخ راست
هوش مصنوعی: در این بیت، نویسنده به توصیف حالت جنگ و نبرد میپردازد. صدای سازها و نواها به گوش میرسد و زمین به خاطر آن درگیری و کشمکش در تلاطم است. به عبارت دیگر، در اثر جنگ و نزاع، اوضاع به هم ریخته و تغییر کرده است.
نبد راه ایرانیان زی گریغ
ز پس موج دریا بُد و پیش میغ
هوش مصنوعی: ایرانیان هرگز از سر موج دریا به عقب برنمیگردند و همیشه به سمت پیش میروند.
بکردند رزمی گران بس شتاب
به خون بر زمین شد چو کشتی بر آب
هوش مصنوعی: رزمیکاران با سرعت و شجاعت به نبرد پرداختند و مانند کشتیای که بر روی آب غوطهور میشود، خون بر زمین ریخت.
صف از رمح دیوار نی بسته شد
ز هر گوشه پیکار پیوسته شد
هوش مصنوعی: حضور جنگجویان در میدان نبرد هر گوشه را پر کرده و دیوار دفاعی به سختی مستحکم شده است.
به گردون رسید از بس آشوب جنگ
به دریا نهیب و به کوه آذرنگ
هوش مصنوعی: به خاطر شدید بودن جنگ ها، آسمان در حالت آشوب قرار گرفته و دریا نیز به تلاطم افتاده و کوه ها نیز رنگ آتش به خود گرفته اند.
جهان نعره مرد جنگی گرفت
خور از رنگ خون چهر زنگی گرفت
هوش مصنوعی: جهان به صدا درآمد و مرد جنگی فریاد زد، خورشید با رنگ خون، صورتش تغير پیدا کرد.
نوند یلان بد عنان دار میغ
به کف بر درخش روان بار تیغ
هوش مصنوعی: شجاعان سوار بر اسبهای تندرو، با دستانی پر از شراب، همچون تیغی درخشنده از در میگذرند.
ز پیکانها خون به جوش آمده
کمان گوشها نزد گوش آمده
هوش مصنوعی: از تیرها خون به غلیان درآمده، و صدا به گوشها رسیده است.
ز شمشیر شیران پر از ماز ترگ
ز گرز دلیران به پرواز مرگ
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن دلیری و شجاعت است. در آن به قدرت و توانایی شیران و جنگجویان اشاره میشود که در نبرد با مرگ و خطرات، همواره آماده و پادافره هستند. به نوعی، زندگی و مرگ در یک نبرد دائم به تصویر کشیده شده و شجاعت در مقابل چالشها بیان شده است.
سواران ز خون لاله کردار چنگ
پیاده چو مصقول دامن به رنگ
هوش مصنوعی: سواران با سرخی خون لالهها زینت میگیرند و دامن پیادهنظام مانند که کلاهی به رنگ زیبا و درخشنده دارد.
ز بس تن به شمشیر بگذاشته
چنان ژرف دریا شد انباشته
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه افراد زیادی در جنگ و نبرد به شمشیر سپرده شدهاند، به قدری این موضوع عمیق و گسترده شده که مانند دریایی پر از مصیبت و خسارت به نظر میرسد.
یکی میغ بست آسمان لاله گون
درخش وی از تیغ و باران ز خون
هوش مصنوعی: یکی به آسمان رنگ سرخی را به نمایش گذاشت و این رنگ ناشی از ترکیب باران و خون است.
شه قاقره تاخت از قلبگاه
پیاده بَرِ پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: شاه قاقره با شجاعت و قدرت از دل میدان نبرد به سمت پهلوانان سپاه میرود.
گران استخوان شاخ ماهی به دست
زدش بر سپر خرد بر هم شکست
هوش مصنوعی: او با دستی که استخوانی سنگین در آن بود، ضربهای به سپر زد و آن را خرد کرد.
نیامد به گرد سپهبد گزند
سبک جست چو نره شیری ز بند
هوش مصنوعی: سپهبد در برابر آسیبها و خطرات مقاوم و بیمنزلت است، مانند شیر نر که به راحتی از بند و زنجیر رها میشود و با قدرت عمل میکند.
چنان زدش بر گردن از خشم تیغ
کجا سرش چون ماغ شد بر به میغ
هوش مصنوعی: او از شدت خشم، چنان ضربهای به گردن او زد که سرش به مانند پرندگان بر زمین افتاد و بیجان شد.
گریزان شد آن لشکر قاقره
نه شان میمنه ماند و نه میسره
هوش مصنوعی: آن لشکر قاقره فرار کرد و نه جناح راست آنها باقی ماند و نه جناح چپ.
دلیران ایران به خشم و ستیز
پی گردشان برگرفتند تیز
هوش مصنوعی: جوانمردان ایران به خاطر خشم و جنگ، با سرعت و جدیت به سوی دشمنان خود حرکت کردند.
بکشتند از ایشان کرا یافتند
به تاراج زی شهر بشتافتند
هوش مصنوعی: همه کسانی را که توانستند پیدا کنند، کشتند و به سرعت از شهر فرار کردند.
به غارت همه شهر کردند پاک
به شمشیر کردند خلقاش هلاک
هوش مصنوعی: آنها با شمشیر به سراغ همه مردم شهر رفتند و موجب نابودی و ویرانی آنها شدند.
گرفتند چندان بی اندازه چیز
که نادید کس هم بنشیند نیز
هوش مصنوعی: چندین چیز به قدری زیاد گرفتهاند که حتی کسی نمیتواند در کنار آنها بنشیند.
هم از سیم و گوهر هم از زر و مشک
هم از عود تر هم ز کافور خشک
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف زیباییها و ارزشهای مختلف میپردازد. از فلزات و سنگهای گرانبها مانند نقره و طلا گرفته تا عطرها و مواد خوشبو همچون مشک و عود، و همچنین اشاره به کافور خشک میکند. به طور کلی، به تنوع و زیباییهای طبیعی و محصولات باارزش اشاره دارد.
سوی کاخ شه سر نهادند زود
به تاراج بردند از آن هر چه بود
هوش مصنوعی: زود به کاخ پادشاه حمله کردند و هر چیزی که در آنجا بود را به غارت بردند.
چه جفتش چه خوبان آراسته
چه از بی کران گونه گون خواسته
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و تنوعی اشاره دارد که موجودات مختلف دارند. نمایش زیبایی و جذابیت آنها در مقابل یکدیگر، نشاندهندهی خواستهها و درخواستهای بیپایان و متفاوتی است که در دنیا وجود دارد.
یکی کاخ دیدند نو شاهوار
به زر و گهر کرده یکسر نگار
هوش مصنوعی: یک قصر جدید و زیبا را دیدند که به طور کامل با طلا و جواهرات تزئین شده بود، به شکلی که مانند یک شاهزاده به نظر میرسید.
ز عنبر یکی باره دیوار بام
زمین سوده کافور و در عود خام
هوش مصنوعی: از عطر عنبر و بوی کافور، بوی خوشی از دیوار بام زمین به مشام میرسد، و در کنار آن نیز بوی عود سوخته حس میشود.
بکندند و بومش بر انداختند
همه کاخ و ایوان بپرداختند
هوش مصنوعی: آنها ساختمانها و کاخها را ویران کردند و همه چیز را از بین بردند.
اسیران ایران گره را ز بند
گشادند نادیده یک تن گزند
هوش مصنوعی: زندانیان ایران زنجیرها را گشودهاند و هیچکس به آسیب آنها توجهی نمیکند.
ز شهر دگر هر چه آورده بود
اگر خواسته بود اگر برده بود
هوش مصنوعی: از شهری دیگر هر چیزی که آورده بود، اگر چیزی خواسته بود یا برده بود.
چهل کشتی از وی بینباشتند
وز آنجا ره طنجه برداشتند
هوش مصنوعی: چهل کشتی از او آماده کردند و از آن مکان به سمت طنجه رفتند.
همه طنجه از شادی آذین زدند
به ره کله از دیبه چین زدند
هوش مصنوعی: همه به شادی و خوشحالی در خیابانها جشن برپا کرده و زینت دادهاند و پیکرههای زیبایی را به نمایش گذاشتهاند.
جهانی به نظاره منهراس
گرفته ز دیدنش هرکس هراس
هوش مصنوعی: جهانی به تماشای من آمدهاند و از دیدن من هر کسی ترسیده است.
چپ و راست هر سوش دو زنده پیل
وی اندر میان همچو کوهی ز نیل
هوش مصنوعی: هر طرف او دو فیل زنده دارد و او در وسط مانند کوهی از نیل است.
روان چار کوهاند گفتی بپای
ببسته به یک میل جنبان ز جای
هوش مصنوعی: انگار روان چهار کوه به هم قفل شدهاند و با یک تکان از جایشان حرکت میکنند.
دو بازو به زنجیرها کرده بند
به هم بسته در پای پیلان زند
هوش مصنوعی: دو دستان خود را به زنجیر بسته و به هم اتصال داده و در پای فیلها گرفتار کرده است.
به پیلان بر از زورش آسیب کوس
غریوش چو اندر کُه آوای کوس
هوش مصنوعی: وقتی که فیلها از قدرتشان آسیب میبینند، صدای نعرهشان در کوهها میپیچد.
ز بانگ و دمش هر کجا شد به راه
زمین بود جنبان و گردون سیاه
هوش مصنوعی: از صدای او و حضورش در هر کجای زمین، همه چیز به حرکت درمیآید و آسمان تیره و تار میشود.
همه راه تا خانه شهریار
بُد از زر و دُر پهلوان را نثار
هوش مصنوعی: تمام مسیر تا خانه شاه از طلا و جواهر اختصاص دارد و به پهلوان تقدیم میشود.
ز بس گوهر اندر کنار و به خم
همه پشت جنبندگان بُد به خم
هوش مصنوعی: به خاطر وجود جواهرات فراوان در کنار و درون ظروف، همه موجودات زنده در آن مکان به حرکت درآمدهاند.
بدون هرکس از خرمی سور کرد
کز ایشان بدِ دشمنان دور کرد
هوش مصنوعی: هر کس به تنهایی از خوشحالی عیش و نوش کرد و از میان آنها دشمنان را دور کرد.
یکی مه سپهبد بر شاه بود
که رفتنش چون سر ماه بود
هوش مصنوعی: یکی از فرماندهان برجسته مانند ماه تمام درخشان و زیبا بود که رفتنش از لحاظ تاثیر و اهمیت، مانند نمایان شدن ماه است.
به شاه و بزرگانش هر گونه چیز
ببخشید و هر بدره کآورد نیز
هوش مصنوعی: به پادشاه و بزرگانش هر چه که خواستند داد و هر چه که آوردند، بخشید.
دگر پیش یکسر بزرگان و خرد
خطی کرد بر شاه و او را سپرد
هوش مصنوعی: در مرحلهای دیگر، بزرگترها و افراد با تجربه جمع شدند و نامهای را تهیه کردند که به شاه ارائه کردند.
به پیمان که چون باشدش کام و رای
فرستد ز گنج آن همه باز جای
هوش مصنوعی: هرکس به شرطی که خواستهها و افکارش را با هم هماهنگ کند، از داراییهای خود به دیگران کمک میکند و هیچ چیزی از آنچه دارد کم نمیشود.