بخش ۹۳ - رفتن گرشاسب به جنگ شاه لاقطه و دیدن شگفتی ها
چو شد بر جزیره یکی بیشه دید
همه دامن بیشه لشکر کشید
شه لاقطه بود کطری به نام
دلیری جهانگیر و جوینده کام
جهان پیش چشمش به هنگام خشم
کم از سایه پشه بودی به چشم
چو آگه شد از کار گرشاسب زود
بفرمود تا لشکرش هر چه بود
به هامون سراسر جبیره شدند
به پیکار جستن پذیره شدند
سه منزل به جنگ آمد از پیش باز
دمان با گران لشکری رزم ساز
همه ساخته ترگ و خفتان جنگ
ز دندان ماهی و چرم پلنگ
سر گوسفندان فلاخن به دست
گرفتند کوشش چو پیلان مست
اگر ترگ و خود ار سپر یافتند
به سنگ فلاخن همی کافتند
سبک رزم را پهلوان سترگ
فروکوفت زرینه کوس بزرگ
غَو مهره و کوس بگذشت از ابر
دم نای بدرید گوش هژبر
دلیران ایران به کین آختن
گرفتند هر سو کمین ساختن
ز خون رخ به غنجار بندود خور
ز گرد اندر آورد چادر به سر
ز یک روی سنگ و دگر روی تیر
ببارید و شد چهر گیتی چو قیر
شد از بیم رخ ها به رنگ رزان
سَرِ تیغ چون دست وشی رزان
هوا بانگ زخم فلاخن گرفت
جهان آتش و سنگ آهن گرفت
پر از گرد کین پرده مهر شد
ز پیکان سپهر آبله چهر شد
چنان خاست رزمی که بالا و پست
بُد از خون نوان همچو از باده مست
کُه از تابش تیغ لرزان شده
زریر از رخ بددل ارزان شد
ستیزندگان نیزه با خشم و شور
فرو خوابنیده به یال ستور
لب کین کشان کافته زیر کف
ز گرمای خورشید خفتان چو خَف
میان در سپهدار چون کوه برز
پیاده دو دستی همی کوفت گرز
کمند از گره کرده پنجاه کرد
ز ماهی همی برد و بر ماه کرد
به هر حمله سی گام جستی ز جای
به هر زخم گردی فکندی ز پای
شدی بازو و خنجرش نو به نو
گهی خشت کار و گهی سر درو
خروشش چنان دشت بشکافتی
که در وی سپاهی گذر یافتی
تو گفتی مگر ابر غران شدست
و یا کوه پولاد پران شدست
گهی نیزه زد گاه گرز نبرد
از آن دیو ساران برآورد گرد
چوزو کطری آن جنگ و پیکار دید
برش مرد پیکار بیکار دید
به دل گفت هرگز چنین دستبرد
ندیدم به میدان ز مردان گرد
شدن پیش گرزش که یارا کند
به جنگ از سپر کوه خارا کند
مرا بادی این کینه زو آختن
که ماندست از آویزش و تاختن
درآمد چو تندر خروشنده سخت
به دست استخوان ماهیی چون درخت
بزد بر سرش لیک نامد زیان
سبک پهلوان همچو شیر ژیان
چنان زدش گرزی که بی زور شد
زمینش همان جا که بُد گور شد
گریزان سپاهش گروها گروه
نهادند سر سوی دریا و کوه
دلیران ایران ز پس تا به شهر
برفتند و کشتند از ایشان دو بهر
از آن پس به تاراج دادند روی
فتادند در شهر و بازار و کوی
ز زر و ز سیم و ز گستردنی
ندیدند کس چیز جز خوردنی
در خانه شان پاک و دیوار و بام
ز ماهی استخوان بود از عود خام
ز مردان که بُد پاک برنا و پیر
بکشتند و دیگر گرفتند اسیر
از ایوان کطری چو سیصد کنیز
ببردند و جفت و دو دخترش نیز
یکی خانه سر بر مه افراشته
پر از عود و عنبر بر انباشته
سپهبد همه سوی کشتی کشید
وزان بردگان بهترین برگزید
ز هر چیز ده کشتی انبار کرد
دو صد گرد بروی نگهدار کرد
سوی طنجه نزدیک عم زاده باز
فرستاد و او راه را کرد ساز
به گرد جزیره به گشتن گرفت
بدان تا چه آیدش پیش از شگفت
همه نیشکر بُد درو دشت و غار
دگر بیشه بُد هر سوی میوه دار
بسی میوه ها بُد که نشناختند
نیارست کس خورد و بنداختند
ز هر جانور کان شناسد کسی
نبد چیز الا تشی بُد بسی
که نامش به سوی دری چون کشی
یکی سنگه خواندش و دیگر تشی
به تن هر یکی مهتر از گاومیش
چو ژوبین بر او خار یک بیشه بیش
گه کین تن از خم کمان ساختی
وز آن خار چون تیر بنداختی
اگر بر زره برزدی یا سپر
برون بردی آسان به سوی دگر
فکندند از آن چند هر گرد گیر
وز آن خار او خشت کردند و تیر
پس آن کشتی و بردگان با سپاه
به دریا چو رفتند یک روزه راه
فتادند روز دهم یکسره
به خرم کُهی نام او قاقره
جزیری پر از لشکر بی شمار
شهی مر ورا نام او کوشمار
چو دیدند کشتی دویدند زود
به تاراج بردند پاک آنچه بود
دلیران ایران یکی رزم سخت
بکردند و اختر نبد یار و بخت
گرفتار آمد صد و شصت گرد
دگر غرقه گشتند و کس جان نبرد
یکی کشتی و چند تن ناتوان
بجستند و رفتند زی پهلوان
بدادند آگاهی از هر چه بود
سپهبد سپه رزم را ساخت زود
شتابان رهِ قاقره بر گرفت
جزیری به ره پیشش آمد شگفت
کُهی در میان جزیره دو نیم
یکی کان زر و دگر کان سیم
سه منزل فزون بیشه و مرغزار
دوان هر سوی روبه بیشمار
به بر زرد یکسر به تن لعل پوش
همه شکل دنبال و کافور گوش
به نزدیک آن کوه بر پنج میل
برابر کُهی بود هم رنگِ نیل
به چاره بر آن کُه نرفتی کسی
وزو عنبر افتادی ایدر بسی
خور روبهان پاک عنبر بدی
دگر تازه گلهای نوبر بدی
از آن روبهان هر کس اندر سپاه
فکندند بسیار بی راه و راه
ز تن پوستهاشان برون آختند
وزان جامه گونه گون ساختند
از آن جامه هر کاو شبی داشتی
دَم عنبرش مغز انباشتی
بسی زآن دو کُه زر ببردند و سیم
وز آنجا برفتند بی ترس و بیم
رسیدند نزد جزیری دگر
درو نز گیا چیز و نز جانور
زمینش همه شوره و ریگ نرم
چو جوشنده آب اندرو خاک گرم
ز تفته بر و بوم او گاه گاه
دمان آتشی بر زدی سر به ماه
برو هر که رفتی هم اندر شتاب
شدی غرقه در ریگ و گشتی کباب
ز ماهی استخوان شاخها بر کنار
بُد افکنده هر یک فزون از چنار
دگر مُهره بد هر سوی افتاده چند
که هر یک مِه از گنبدی بُد بلند
بخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه: چو بر سیستان پهلوان گشت شاهبخش ۹۴ - رزم گرشاسب با منهراس: گرفتند از آنجای راهِ دراز
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو شد بر جزیره یکی بیشه دید
همه دامن بیشه لشکر کشید
هوش مصنوعی: وقتی به جزیرهای رسید، جنگلی را دید که در آن، گروهی از سربازان جمع شده بودند.
شه لاقطه بود کطری به نام
دلیری جهانگیر و جوینده کام
هوش مصنوعی: شهای در میان مردم وجود داشت که به نام دلیری معروف بود و در جستجوی کامروایی و موفقیت در جهان بود.
جهان پیش چشمش به هنگام خشم
کم از سایه پشه بودی به چشم
هوش مصنوعی: در زمان خشمش، جهان به نظرش مانند سایه یک پشه بود، یعنی به شدت ناچیز و بیاهمیت مینمود.
چو آگه شد از کار گرشاسب زود
بفرمود تا لشکرش هر چه بود
هوش مصنوعی: وقتی گرشاسب از اوضاع باخبر شد، به سرعت دستور داد که تمام نیروهایش آماده شوند.
به هامون سراسر جبیره شدند
به پیکار جستن پذیره شدند
هوش مصنوعی: در هامون، همه به جنگ و نبرد آماده شدند و تصمیم به مبارزه گرفتند.
سه منزل به جنگ آمد از پیش باز
دمان با گران لشکری رزم ساز
هوش مصنوعی: سه مرحله به سمت جنگ حرکت کرد، در حالی که از قبل آماده بود و با لشکری سنگین برای نبرد تجهیز شده بود.
همه ساخته ترگ و خفتان جنگ
ز دندان ماهی و چرم پلنگ
هوش مصنوعی: تمامی وسایل و ابزارهای جنگی که انسانها ساختهاند، از قدرت دندان ماهی و استقامت چرم پلنگ الهام گرفتهاند.
سر گوسفندان فلاخن به دست
گرفتند کوشش چو پیلان مست
هوش مصنوعی: گروهی با فلاخن در دست، به سراغ گوسفندان رفتند و با انرژی و شوق همانند فیلهای سرمست و ناهوشیار، تلاش کردند.
اگر ترگ و خود ار سپر یافتند
به سنگ فلاخن همی کافتند
هوش مصنوعی: اگر ترگ و خود را سپری پیدا کنند، به سنگ فلاخن همواره ضربه میزنند.
سبک رزم را پهلوان سترگ
فروکوفت زرینه کوس بزرگ
هوش مصنوعی: پهلوان بزرگ، با قدرت و مهارت خودش روش نبرد را شکست داد و نواختن طبل جنگین را به خوبی اجرا کرد.
غَو مهره و کوس بگذشت از ابر
دم نای بدرید گوش هژبر
هوش مصنوعی: مهره و ساز و صدای دلنواز گذشته از ابر، گوش شیر به نوا درآمد.
دلیران ایران به کین آختن
گرفتند هر سو کمین ساختن
هوش مصنوعی: دلیران ایران برای انتقامجویی آماده شدند و در هر جا کمینهایی استقرار دادند.
ز خون رخ به غنجار بندود خور
ز گرد اندر آورد چادر به سر
هوش مصنوعی: چهرهاش پر از سرخی و زیبایی است، مانند اینکه از خون نشأت گرفته. غمی در دلش دارد و به خاطر آن، در زیر چادرش پنهان شده و گرد و غبار زندگی را کنار میزند.
ز یک روی سنگ و دگر روی تیر
ببارید و شد چهر گیتی چو قیر
هوش مصنوعی: از یک سو باران بر سنگها میبارید و از سوی دیگر بر تیرکها. این پدیده باعث شد که چهره زمین به رنگ سیاهی چون قیر درآید.
شد از بیم رخ ها به رنگ رزان
سَرِ تیغ چون دست وشی رزان
هوش مصنوعی: از ترس چهرهها، رنگ تیغ مانند دست و چهرههای زیبا شده است.
هوا بانگ زخم فلاخن گرفت
جهان آتش و سنگ آهن گرفت
هوش مصنوعی: هوا صدای زخمی شدن فلاخن را به گوش میرساند و جهان را پر از آتش و سنگهای آهنی کرده است.
پر از گرد کین پرده مهر شد
ز پیکان سپهر آبله چهر شد
هوش مصنوعی: در اثر کینه و دشمنی، چهره مهر (منظور خورشید یا محبت) تار و پُر از غبار شد، و مانند آبله به حالت زخم و نازیبا درآمد.
چنان خاست رزمی که بالا و پست
بُد از خون نوان همچو از باده مست
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک نبرد و جو هیجانانگیز آن پرداخته شده است. به گونهای که شدت و شدت خروش و شور نبرد باعث میشود تا افراد در دو سطح مختلف، چه بالا و چه پایین، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به حالت مستی و سرمستی حاصل از پیروزی و یا خطر قرار گیرند. این تصویر نشاندهندهی عشقی عمیق به جنگ و دلاوری است که همه را به نوعی مدهوش و غرق در احساسات میکند.
کُه از تابش تیغ لرزان شده
زریر از رخ بددل ارزان شد
هوش مصنوعی: برخی از کوهها به خاطر درخشش شمشیری، به لرزه درآمدهاند، در حالی که از چهرهی کسی که دلش پر از نگرانی است، ترس و دلتنگی کم شده است.
ستیزندگان نیزه با خشم و شور
فرو خوابنیده به یال ستور
هوش مصنوعی: نبردجویان که در جنگ و درگیری با بیتابی و هیجان فعالیت میکردند، اکنون آرام و ساکت بر روی پشت اسبهایشان خوابیدهاند.
لب کین کشان کافته زیر کف
ز گرمای خورشید خفتان چو خَف
هوش مصنوعی: زبان بوی تلخی را به تصویر میکشد. دندانهای کین به نرمش در آمدهاند و در زیر تابش آفتاب، چهرهای چنان سرد و بیروح، مانند موجودی در خواب عمیق به نظر میرسد.
میان در سپهدار چون کوه برز
پیاده دو دستی همی کوفت گرز
هوش مصنوعی: در میان میدان جنگ، سردار همچون کوهی است که با تمام قدرتش، ضربات سهمگینی به دشمن وارد میکند.
کمند از گره کرده پنجاه کرد
ز ماهی همی برد و بر ماه کرد
هوش مصنوعی: کمان را به پنجاه گره بسته و با قدرت از آب گرفته و به سوی ماه برده است.
به هر حمله سی گام جستی ز جای
به هر زخم گردی فکندی ز پای
هوش مصنوعی: در هر بار حمله، سی قدم از جای خود جلو میرفتی و به ازای هر زخم، پاهایت را به دو بخش تقسیم میکردی.
شدی بازو و خنجرش نو به نو
گهی خشت کار و گهی سر درو
هوش مصنوعی: تو به قدری مهارت و قدرت پیدا کردهای که برخی اوقات به سختی و تلاش و در مواقعی دیگر به خوشگذرانی و تفریح میپردازی.
خروشش چنان دشت بشکافتی
که در وی سپاهی گذر یافتی
هوش مصنوعی: صدای او به قدری بلند و نیرومند بود که گویی تمام دشت را شکافته و در آن جمعیتی از سربازان را دیدهای.
تو گفتی مگر ابر غران شدست
و یا کوه پولاد پران شدست
هوش مصنوعی: آیا تو فکر میکنی که بخاطر یک اتفاق ناچیز، آسمان غران شده یا کوهها در حال سقوط هستند؟
گهی نیزه زد گاه گرز نبرد
از آن دیو ساران برآورد گرد
هوش مصنوعی: گاه نیزهای میزند، و گاه با گرزی به نبرد میپردازد، از آن دیو سواران گرد و غباری بلند میشود.
چوزو کطری آن جنگ و پیکار دید
برش مرد پیکار بیکار دید
هوش مصنوعی: وقتی آن مرغ کوچک جنگ و نبرد را مشاهده کرد، مردی را دید که در میدان جنگ بیهدف و بیحالت است.
به دل گفت هرگز چنین دستبرد
ندیدم به میدان ز مردان گرد
هوش مصنوعی: به دل گفتم: هرگز در میدان نبرد، چنین حملهای از یک مرد شجاع ندیدم.
شدن پیش گرزش که یارا کند
به جنگ از سپر کوه خارا کند
هوش مصنوعی: زمانی که دشمن به حمله نزدیک میشود، یار باید به اندازهای قوی و شجاع باشد که در برابر او بایستد و حتی از سپر طبیعی کوههای سخت نیز محافظت کند.
مرا بادی این کینه زو آختن
که ماندست از آویزش و تاختن
هوش مصنوعی: این احساس کینهای که از او در دل دارم، به گونهای به من چسبیده و باقی مانده که گویی نمیتوانم از آن رها شوم و این بازتابی از برخوردها و کشمکشهای گذشتهامان است.
درآمد چو تندر خروشنده سخت
به دست استخوان ماهیی چون درخت
هوش مصنوعی: صدای رعد و برق به شدت و قدرت به گوش میرسد، مانند این که درختی از استخوانهای ماهی شکل گرفته است.
بزد بر سرش لیک نامد زیان
سبک پهلوان همچو شیر ژیان
هوش مصنوعی: او به سرش ضربهای زد، اما آسیبی نرسید؛ چون پهلوانی سبکبار و چون شیر قوی است.
چنان زدش گرزی که بی زور شد
زمینش همان جا که بُد گور شد
هوش مصنوعی: چنان ضربهای به او زد که دیگر نتوانست برپا بایستد و در همان مکان که بود به قبرش تبدیل شد.
گریزان سپاهش گروها گروه
نهادند سر سوی دریا و کوه
هوش مصنوعی: افراد سپاه به سرعت فرار کردند و به صورت گروههای مختلف به سمت دریا و کوهها رفتند.
دلیران ایران ز پس تا به شهر
برفتند و کشتند از ایشان دو بهر
هوش مصنوعی: دلیران ایران بعد از نبرد به سمت شهر حرکت کردند و موفق شدند از دشمنان دو برابر بیشتر را از بین ببرند.
از آن پس به تاراج دادند روی
فتادند در شهر و بازار و کوی
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، به غارت و چپاول مشغول شدند و در شهر، بازار و کوچهها نمایان شدند.
ز زر و ز سیم و ز گستردنی
ندیدند کس چیز جز خوردنی
هوش مصنوعی: هیچکس از طلا و نقره و دیگر چیزهای زینتی چیزی جز خوراک نمیدید.
در خانه شان پاک و دیوار و بام
ز ماهی استخوان بود از عود خام
هوش مصنوعی: در خانهشان همه چیز تمیز و مرتب بود و دیوارها و سقف از بوی عود تازه پر شده بود.
ز مردان که بُد پاک برنا و پیر
بکشتند و دیگر گرفتند اسیر
هوش مصنوعی: مردان شجاع، چه جوان و چه پیر، همگی به قتل رسیدند و دیگران اسیر شدند.
از ایوان کطری چو سیصد کنیز
ببردند و جفت و دو دخترش نیز
هوش مصنوعی: از ایوان کاخ، به سهصد کنیز و همراه با دو دخترش نیز از آنجا بردند.
یکی خانه سر بر مه افراشته
پر از عود و عنبر بر انباشته
هوش مصنوعی: خانهای ساخته شده که به آسمان بلند است و درون آن پر از بوی خوش عود و عنبر است.
سپهبد همه سوی کشتی کشید
وزان بردگان بهترین برگزید
هوش مصنوعی: فرمانده به اطراف کشتی نگاه کرد و از میان بردگان، بهترین و مناسبترین را انتخاب کرد.
ز هر چیز ده کشتی انبار کرد
دو صد گرد بروی نگهدار کرد
هوش مصنوعی: از هر چیز ده کشتی جمعآوری کرد و دو صد گرد را بر روی آن نگهداری کرد.
سوی طنجه نزدیک عم زاده باز
فرستاد و او راه را کرد ساز
هوش مصنوعی: او به سمت طنجه نزدیک، عموزادهاش را فرستاد و او راه را برای حرکت آماده کرد.
به گرد جزیره به گشتن گرفت
بدان تا چه آیدش پیش از شگفت
هوش مصنوعی: به دور جزیره شروع به گشتن کرد تا ببیند قبل از وقوع شگفتی چه اتفاقی خواهد افتاد.
همه نیشکر بُد درو دشت و غار
دگر بیشه بُد هر سوی میوه دار
هوش مصنوعی: در تمام دشت و غار، نیشکر وجود داشت و در هر سوی دیگر هم درختانی که میوه میدهند، قابل مشاهده بود.
بسی میوه ها بُد که نشناختند
نیارست کس خورد و بنداختند
هوش مصنوعی: میوههای زیادی وجود داشتند که کسی آنها را نشناخت و هیچکس نتوانست آنها را بچشد و به زمین انداختند.
ز هر جانور کان شناسد کسی
نبد چیز الا تشی بُد بسی
هوش مصنوعی: هر کسی که بتواند جانوری را بشناسد، نمیتواند چیز دیگری را بداند جز اینکه آن جانور دارای ویژگیها و خصوصیات زیادی است.
که نامش به سوی دری چون کشی
یکی سنگه خواندش و دیگر تشی
هوش مصنوعی: اگر نامش را به سوی دری بیندازی، یکی به مانند سنگ است که ناگهان پرتاب میشود و دیگری به شکل تشی (نوعی جانور مانند خارپشت) حرکت میکند.
به تن هر یکی مهتر از گاومیش
چو ژوبین بر او خار یک بیشه بیش
هوش مصنوعی: به تن هر کس پوششی بهتر از پوست گاومیش است و مانند نیزهای که بر روی آن خارهای یک جنگل باشد.
گه کین تن از خم کمان ساختی
وز آن خار چون تیر بنداختی
هوش مصنوعی: عزیزم، گاهی اوقات تو بدنی را از خم کمان شکل میدهی و از آن، خاری را مانند تیری پرتاب میکنی.
اگر بر زره برزدی یا سپر
برون بردی آسان به سوی دگر
هوش مصنوعی: اگر زره به تن کرده باشی یا سپر به دست گرفته باشی، به راحتی میتوانی به سوی دیگری حرکت کنی.
فکندند از آن چند هر گرد گیر
وز آن خار او خشت کردند و تیر
هوش مصنوعی: از آن بذرهایی که جمعآوری کردند، از خارها دیوار و تیرک درست کردند.
پس آن کشتی و بردگان با سپاه
به دریا چو رفتند یک روزه راه
هوش مصنوعی: پس آن کشتی و بردگان وقتی با ارتش به دریا رفتند، روزی را در راه گذرانیدند.
فتادند روز دهم یکسره
به خرم کُهی نام او قاقره
هوش مصنوعی: در روز دهم، همه به یکباره به کوهی سرسبز و خوش منظر رسیدند که نام آن قاقره بود.
جزیری پر از لشکر بی شمار
شهی مر ورا نام او کوشمار
هوش مصنوعی: جزیرهای وجود دارد که پر از سپاهیان بیشماری است و نام آن شهری است به نام «کوشمار».
چو دیدند کشتی دویدند زود
به تاراج بردند پاک آنچه بود
هوش مصنوعی: وقتی کشتی را دیدند، به سرعت به سمت آن دویدند و تمام چیزهایی که داشت به غارت بردند.
دلیران ایران یکی رزم سخت
بکردند و اختر نبد یار و بخت
هوش مصنوعی: دلیران ایران در میدان جنگ به نبردی سخت پرداختند و شانس و اقبال در کنارشان نبود.
گرفتار آمد صد و شصت گرد
دگر غرقه گشتند و کس جان نبرد
هوش مصنوعی: صد و شصت نفر در دام گرفتار شدند و دیگران در آب غرق شدند و هیچکس نتوانست جان خود را نجات دهد.
یکی کشتی و چند تن ناتوان
بجستند و رفتند زی پهلوان
هوش مصنوعی: یک کشتی و تعدادی افراد ناتوان به دریا زدند و از نزد پهلوان دور شدند.
بدادند آگاهی از هر چه بود
سپهبد سپه رزم را ساخت زود
هوش مصنوعی: به او خبر دادند از هر چیزی که وجود داشت و سپهبد، فرمانده جنگ، به سرعت اقدام کرد و کار را سامان داد.
شتابان رهِ قاقره بر گرفت
جزیری به ره پیشش آمد شگفت
هوش مصنوعی: قاقری که با سرعت در حال حرکت بود، ناگهان به جزیرهای رسید که در مسیرش به طرز شگفتانگیزی قرار داشت.
کُهی در میان جزیره دو نیم
یکی کان زر و دگر کان سیم
هوش مصنوعی: یک کوه در وسط جزیرهای وجود دارد که نیمی از آن از طلا و نیمی دیگر از نقره ساخته شده است.
سه منزل فزون بیشه و مرغزار
دوان هر سوی روبه بیشمار
هوش مصنوعی: در این سه مکان، بیشه و چمن زار وجود دارد که پر از حیواناتی است که در هر سمت به تعداد زیادی در حال حرکت هستند.
به بر زرد یکسر به تن لعل پوش
همه شکل دنبال و کافور گوش
هوش مصنوعی: زنی با لباسی زرد و زیبا که گردنبند لعل بر گردن دارد، به شکلی دلربا و جذاب با عطر خوش کافور، در کنار من ایستاده است.
به نزدیک آن کوه بر پنج میل
برابر کُهی بود هم رنگِ نیل
هوش مصنوعی: در فاصله پنج مایلی از آن کوه، کوهی وجود دارد که رنگ آن شباهت به رنگ نیل دارد.
به چاره بر آن کُه نرفتی کسی
وزو عنبر افتادی ایدر بسی
هوش مصنوعی: هیچکس به آنجا که تو رفتی نرفته است و به همین خاطر، عطر خوشی مانند عطر عنبر در اینجا بوجود آمده است.
خور روبهان پاک عنبر بدی
دگر تازه گلهای نوبر بدی
هوش مصنوعی: خورشید آنگونه که بر میدرخشد، بر روی سرخسهای خوشبو همچون عطر عنبر میتابد و همچنین زیبایی و طراوت گلهای تازه و نو را به تصویر میکشد.
از آن روبهان هر کس اندر سپاه
فکندند بسیار بی راه و راه
هوش مصنوعی: هر کس که در لشکر و جمع روباهها قرار گیرد، در میانه راههای زیاد و بیراههها قرار میگیرد.
ز تن پوستهاشان برون آختند
وزان جامه گونه گون ساختند
هوش مصنوعی: آنها پوستهای بدنشان را بیرون آوردند و از آن، لباسهای رنگارنگی درست کردند.
از آن جامه هر کاو شبی داشتی
دَم عنبرش مغز انباشتی
هوش مصنوعی: هر کسی که در گذشته لباس زیبایی داشت، عطر خوش او در دلها و ذهنها جاودانه مانده است.
بسی زآن دو کُه زر ببردند و سیم
وز آنجا برفتند بی ترس و بیم
هوش مصنوعی: بسیاری از آن دو کوه طلا و نقره برداشتند و از آنجا بدون هیچ ترس و دلهرهای رفتند.
رسیدند نزد جزیری دگر
درو نز گیا چیز و نز جانور
هوش مصنوعی: به جزیرهای جدید رسیدند که در آن هیچ چیز و هیچ جانوری وجود نداشت.
زمینش همه شوره و ریگ نرم
چو جوشنده آب اندرو خاک گرم
هوش مصنوعی: زمین آنقدر خشک و سست است که مانند شور و ریگ نرم به نظر میرسد، و آب گرمی که در آن جوشیده، خاک آن را داغ کرده است.
ز تفته بر و بوم او گاه گاه
دمان آتشی بر زدی سر به ماه
هوش مصنوعی: هر از گاهی از خاک و زمین او شعلهای برمیخیزد و به آسمان میرسد.
برو هر که رفتی هم اندر شتاب
شدی غرقه در ریگ و گشتی کباب
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد به سمت هدفی برود، اگر در haste و عجله باشد، ممکن است دچار مشکلات و دردسرهایی شود که او را از هدف اصلیش دور کند و به زحمت بیندازد.
ز ماهی استخوان شاخها بر کنار
بُد افکنده هر یک فزون از چنار
هوش مصنوعی: از بدن ماهی، استخوانها به شکل شاخهایی در کنارهها پراکنده شدهاند که هر یک بیشتر از درخت چنار است.
دگر مُهره بد هر سوی افتاده چند
که هر یک مِه از گنبدی بُد بلند
هوش مصنوعی: تعدادی مهره سرگردان در هر سو افتادهاند و هر یک از آنها مانند ماهی است که از یک گنبد بلند بیرون آمده است.
حاشیه ها
1392/01/04 00:04
امین کیخا
جبیره یعنی اماده شدن و انجمن شدن گرد امدن برای کاری مهم فارسیست اما جبیره عربی چوبهای کوچک برای بستن شکستگیست برای مجبرین که شکسته بند هستند