بخش ۹۱ - رفتن گرشاسب به ساختن سیستان و اتمام آن
سپهبد گرفت از پدر پند یاد
وز آنجا سوی سیستان رفت شاد
اسیران که از کابل آورده بود
به یک جایگه گردشان کرده بود
بفرمود خون همه ریختن
وزیشان گل باره انگیختن
یکی نیمه بُد کرده دیوار شهر
دگر نیمه کردند از آن گل دو بهر
از آن خون به ریگ اندرون خاست مار
کرا آن گزیدی بکردی فکار
چو آن شهر پردخت و باره بساخت
برو پنج درِ آهنین برنشاخت
چو باد آمدی ریگ برداشتی
همه شهر و برزن بینباشتی
چنان کان برهمن ورا داد پند
که از چوب و از خاره ورغی ببند
یله کرد از آن سو که بُد آبِ مَرْغ
ببست از سُوی دامنِ ریگ وَرْغ
زیک سوش بُد ریگ دَهجا فره
دگر سوش دریا که خوانی زره
میانش دری باد را برگشاد
از آن پس نبد بیمش از ریگ و باد
بُد از طوس و کرمان فراوان گروه
به لشکر در از پایکاری ستوه
ز تاراج کابل زنان داشتند
به خوالیگریشان همی داشتند
همه روز مردان ایشان دوبهر
به مزدور کاری بُدندی به شهر
چو گشتندی از کار پرداخته
بدندی زنان دیگها ساخته
خورش ها یکی روز بفروختند
دگرباره باز آتش افروختند
به مردان سپردند یکسر درم
همین پیشه کردند مردان به هم
به بازار خوالیگری ساختن
شتالنگ با کعبتین باختن
همه کار ایشان بُدهست از نخست
همان از بلایه زنان کار سست
بدان در کز این کار جستند نام
از آن اوفتادهست نامش طعام
به فرّ سپهدار فرخنده فال
شد آن شهر پردخته در هفت سال
تو گفتی بهشت بری سیستان
یکی نیست از خرمی سیست آن
ازو نیز برخاست مردان مرد
که بُد هریکی لشکری در نبرد
از آن پس به شاهی سپهدار گرد
نشست و به داد و دهش دست برد
فراوان برآمد بَرو سالیان
هواش آنچه بُد یافت هر سالی آن
چنان پیلتن شد که از گام پنج
نبردش فزون هیچ اسپی به رنج
نشستن همه بود برزنده پیل
همش پیل بارنج بردی دو میل
چنین آمد این گنبد تیز پوی
بگردد همه چیز از گشتِ اوی
یکی جامه دارد جهان سال و ماه
برونش سپید و درونش سیاه
بگرداند این جامه هر گه برون
بدان تا بگردیم ما گونهگون
تو ای خفته از خواب بیدار گرد
که شد پاک عمرت به خواب و به خَورد
به خانه درون خواب و در گور خواب
به بیداریت پس کی آید شتاب
کنی خانه تا زندهای سال و ماه
درو پس کیات باشد آرامگاه
تو خوش خفته و مرگ برخاسته
شبیخونْت را لشکر آراسته
به دیگر جهان دار از این جای گوش
چو کوشیدی این را مر آن را بکوش
از ایدر بخواهی شدن بیگمان
که اینجات خانست و آنجات مان
شود زندهٔ این جهان مرده زود
بدانجا توان جاودان زنده بود
بخش ۹۰ - پند دادن اثرط گرشاسب را: به هنگام رفتن چو ره را بساختبخش ۹۲ - آمدن ضحاک به دیدن گرشاسب و صفت نخچیرگاه: چو بر سیستان پهلوان گشت شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپهبد گرفت از پدر پند یاد
وز آنجا سوی سیستان رفت شاد
هوش مصنوعی: سپهبد از پدرش نصیحتی گرفت و با حال خوش به سمت سیستان حرکت کرد.
اسیران که از کابل آورده بود
به یک جایگه گردشان کرده بود
هوش مصنوعی: اسیرانی که از کابل آورده بود، همه را در یک مکان جمع کرده بود.
بفرمود خون همه ریختن
وزیشان گل باره انگیختن
هوش مصنوعی: فرمان داد که همه خونها ریخته شود و از خون آنها گلهای زیبایی به وجود آید.
یکی نیمه بُد کرده دیوار شهر
دگر نیمه کردند از آن گل دو بهر
هوش مصنوعی: یک بخش از دیوار شهر را خراب کردهاند و بخش دیگر را از آن گل به دو قسمت تقسیم کردهاند.
از آن خون به ریگ اندرون خاست مار
کرا آن گزیدی بکردی فکار
هوش مصنوعی: از آن خون که در ریزهزار به زمین ریخته شد، ماری پدید آمد که تو را نیش زد و به تو آسیب رساند.
چو آن شهر پردخت و باره بساخت
برو پنج درِ آهنین برنشاخت
هوش مصنوعی: وقتی آن شهر را با شکوه و زیبایی ساختند، پنج در بزرگ آهنی بر آن قرار دادند.
چو باد آمدی ریگ برداشتی
همه شهر و برزن بینباشتی
هوش مصنوعی: تو همچون بادی به شهر آمدی و با خود شن و خاک برداشتی، به طوری که همه جا پر از آن شد و همه جا را تحت تأثیر قرار دادی.
چنان کان برهمن ورا داد پند
که از چوب و از خاره ورغی ببند
هوش مصنوعی: او به او نصیحتی کرد که مانند چوب و خار، به هم پیوسته و محکم شود.
یله کرد از آن سو که بُد آبِ مَرْغ
ببست از سُوی دامنِ ریگ وَرْغ
هوش مصنوعی: از آن طرف رها شد که آب مرغان از سمت دامن شنها بسته شد.
زیک سوش بُد ریگ دَهجا فره
دگر سوش دریا که خوانی زره
هوش مصنوعی: از یک زمین خشک و بی آب و علف، چشمهای به وجود آمد که به دریا میپیوندد. این نشاندهندهی تغییر و تحول است، چرا که از شرایط سخت میتواند سرمنشأ زندگی و رونق باشد.
میانش دری باد را برگشاد
از آن پس نبد بیمش از ریگ و باد
هوش مصنوعی: در میانهی او، راهی باز شد و از آن زمان دیگر از شن و باد ترسی نداشت.
بُد از طوس و کرمان فراوان گروه
به لشکر در از پایکاری ستوه
هوش مصنوعی: از طوس و کرمان، گروههای زیادی جمع شدهاند و آماده نبرد هستند و از تلاش و جنگ خسته شدهاند.
ز تاراج کابل زنان داشتند
به خوالیگریشان همی داشتند
هوش مصنوعی: زنان کابل در ستمگری و به غارت بردن در حال فعالیت بودند.
همه روز مردان ایشان دوبهر
به مزدور کاری بُدندی به شهر
هوش مصنوعی: هر روز مردان آنها در دو نوبت به کار مزدوری مشغول بودند و در شهر کار میکردند.
چو گشتندی از کار پرداخته
بدندی زنان دیگها ساخته
هوش مصنوعی: وقتی کارها به پایان رسید و مردم مشغول شدند، زنان همچنین با انرژی به آماده کردن غذا و پختوپز مشغول شدند.
خورش ها یکی روز بفروختند
دگرباره باز آتش افروختند
هوش مصنوعی: یک روز خورشها را فروختند و دوباره آتش را روشن کردند.
به مردان سپردند یکسر درم
همین پیشه کردند مردان به هم
هوش مصنوعی: مردان کار را به یکدیگر سپردند و به همین شیوه به فعالیت پرداختند.
به بازار خوالیگری ساختن
شتالنگ با کعبتین باختن
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در زندگی، هنگامی که به دنبال چیزی زیبا و ارزشمند هستیم، ممکن است با چالشها و دشواریهایی روبهرو شویم. تلاش برای به دست آوردن زیباییها و ارزشها گاهی با ریسک و خطرهایی همراه است، و ممکن است در این مسیر، چیزهایی را از دست بدهیم.
همه کار ایشان بُدهست از نخست
همان از بلایه زنان کار سست
هوش مصنوعی: تمام فعالیتهای آنها از ابتدا تحت تأثیر زنان بوده و کارهایشان ضعیف و ناکارآمد است.
بدان در کز این کار جستند نام
از آن اوفتادهست نامش طعام
هوش مصنوعی: بدانید که از این کار به خاطر نامی که بر «طعام» گذاشته شده، فاصله گرفتهاید.
به فرّ سپهدار فرخنده فال
شد آن شهر پردخته در هفت سال
هوش مصنوعی: شهر که در هفت سال گذشته، به واسطهی شجاعت و توانمندی فرماندهاش، به موفقیت و خوشبختی دست یافته است.
تو گفتی بهشت بری سیستان
یکی نیست از خرمی سیست آن
هوش مصنوعی: تو گفتی که بهشت در سیستان وجود ندارد، اما چون سیستان اینقدر سرسبز و خرم است، انگار بهشت همانجاست.
ازو نیز برخاست مردان مرد
که بُد هریکی لشکری در نبرد
هوش مصنوعی: از او نیز مردان دلیر و شجاع برخاستند، زیرا هر کدام از آنها یک نیروی نظامی در میادین جنگ بودند.
از آن پس به شاهی سپهدار گرد
نشست و به داد و دهش دست برد
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، او به مقام پادشاهی رسید و در کنار کارهای حکومتی به عدالت و بخشش نیز پرداخت.
فراوان برآمد بَرو سالیان
هواش آنچه بُد یافت هر سالی آن
هوش مصنوعی: سالها به سرعت گذشت و تمامی تنوعاتی که در آن سالها اتفاق افتاد، هر سال تجربه شد و به وجود آمد.
چنان پیلتن شد که از گام پنج
نبردش فزون هیچ اسپی به رنج
هوش مصنوعی: او به قدری قوی و نیرومند شده بود که هیچ اسبی نمیتوانست از او پیشی بگیرد و او را به زحمت بیندازد.
نشستن همه بود برزنده پیل
همش پیل بارنج بردی دو میل
هوش مصنوعی: همه انسانها به همراه بزرگی در دو طرف قرار گرفتند و در این میان، وجود یک فیل بزرگ نیز حس شگفتانگیزی ایجاد کرده است.
چنین آمد این گنبد تیز پوی
بگردد همه چیز از گشتِ اوی
هوش مصنوعی: این گنبد تیز که به دور خود میچرخد، باعث میشود که همه چیز تحت تأثیر حرکت او قرار بگیرد.
یکی جامه دارد جهان سال و ماه
برونش سپید و درونش سیاه
هوش مصنوعی: جهان مانند یک لباس است، ظاهری سفید و روشن دارد که نشاندهنده زمان است، اما در باطن آن تاریکی و پنهانکاری وجود دارد.
بگرداند این جامه هر گه برون
بدان تا بگردیم ما گونهگون
هوش مصنوعی: این جامه را هر بار بیرون ببر و به من نشان بده تا ما هم در شکلها و انواع مختلف تغییر کنیم.
تو ای خفته از خواب بیدار گرد
که شد پاک عمرت به خواب و به خَورد
هوش مصنوعی: ای کسی که در خواب غفلت به سر میبری، بیدار شو! زیرا عمرت به صورت خواب و بیخبری سپری شده است و باید از این حالت خارج شوی.
به خانه درون خواب و در گور خواب
به بیداریت پس کی آید شتاب
هوش مصنوعی: درون خانه، نشستهای و در گور هم در خواب هستی. پس کی قرار است به بیداری خود شتاب کنی و به زندگی برگردی؟
کنی خانه تا زندهای سال و ماه
درو پس کیات باشد آرامگاه
هوش مصنوعی: زندگی را در این دنیا مانند ساختن یک خانه تصور کن. تا زمانی که زندهای، مشغول به ساخت و ساز هستی و به امور مختلف زندگی میپردازی. اما در نهایت، وقتی که مرگ فرا برسد، این دنیا یعنی همان خانه به پایان میرسد و آرامش و مکانی برای استراحت تو در آن خواهد بود.
تو خوش خفته و مرگ برخاسته
شبیخونْت را لشکر آراسته
هوش مصنوعی: تو در خواب خوشی و در عین حال مرگ آمادهی حمله به توست و لشکریان خود را برای این کار جمع کردهاند.
به دیگر جهان دار از این جای گوش
چو کوشیدی این را مر آن را بکوش
هوش مصنوعی: به دنیای دیگر فکر کن و از اینجا صدا را بشنو. اگر تلاش کردی، به نتیجهای خواهی رسید؛ پس هرطرفی را که میخواهی، تلاش کن.
از ایدر بخواهی شدن بیگمان
که اینجات خانست و آنجات مان
هوش مصنوعی: اگر از اینجا بخواهی به جایی برسی، بیشک در اینجا خانهات است و آنجا بیرون از آن.
شود زندهٔ این جهان مرده زود
بدانجا توان جاودان زنده بود
هوش مصنوعی: انسانی که در این دنیا زندگی میکند، باید به تازگی و جوانی خود اهمیت دهد، زیرا با مرگ، به دنیایی دیگر منتقل میشود که در آن میتواند به زندگی جاودانه و واقعی برسد.