گنجور

بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید

یکی کار جُستم‌همی ارجمند
که نامم شود زو به گیتی بلند
اگر نامهٔ رفتنم را نوید
دهند این دو پیکِ سیاه و سپید
به رفتن بوَد خوش دلِ شادِ من
به نیکی کند هرکسی یادِ من
مهی بُد سَرِ داد و بنیادِ دین
گرانمایه دستورِ شاهِ زمین
محمّد مهِ جود و چرخِ هنر
سمعیل حصّی مر او را پدر
ردی دانش‌آرایِ یزدان‌پرست
زمین‌حلم و دریا‌دل و راد‌دست
ز چرخِ روان تا بِرَه تیره‌خاک
چه و چون گیتی بدانسته پاک
خویِ نیک و خوبی و فرزانگی
رهِ رادی و رأیِ مردانگی
نکوبختی و دانش و کِلک و تیغ
خدا ایچ ناداشته زو دریغ
برادرش والا براهیمِ راد
گُزینِ جهان گردِ مهتر‌نژاد
خنیده به کلک و ستوده به تیر
بدین گنج‌بخش و بدان شهرگیر
دو پروردهٔ شاهِ بدخواه‌سوز
یکی داد و ورز و یکی دین‌فروز
جهان را چو دو دیدهٔ روزگار
زمان را چو دو دستِ فرمان‌گزار
ز هرکس فزون جاهشان نزدِ شاه
گذشته درفشِ مهیشان ز ماه
به بگماز یک روز نزدیکِ خویش
مرا هر دو مهتر نشاندند پیش
بسی یادِ نامِ نکو رانده شد
بسی دفترِ باستان خوانده شد
ز هر گونه رأیی فکندند بن
پس آن گه گشادند بندِ سخُن
که فردوسیِ طوسیِ پاک‌مغز
بداده است دادِ سخن‌های نغز
به شهنامه گیتی بیاراسته است
بدان نامه نامِ نکو خواسته است
تو هم‌شهری او را و هم‌پیشه ای
هم اندر سخن چابک‌اندیشه ای
بدان همره از نامهٔ باستان
به شعر آر خرّم یکی داستان
بسا نامداران که بردند رنج
نهانی نهادند هر جای گنج
سرانجام رفتند و بگذاشتند
نه زیشان کسی بهره برداشتند
تو زین داستان گنجی اندر جهان
بمانی که هرگز نگردد کمی
همش هرکسی یابد از آدمی
هم از برگرفتن نگیرد کمی
بُوی مانده فرزند ایدر بجای
که همواره نامِ تو ماند بپای
ز دانش یکی خرم نهی
که از میوه هرگز نگردد تهی
جهان جاودانه نماند به کس
بهین چیز ازو نیک نام است و بس
کنون کانِ یاقوتِ دانش بکَن
ز دریایِ اندیشه دُر دَرفکن
خرد آتشِ تیز و دل بوته ساز
سخن زرِّ کن پاک بر هم گداز
پس این زرّ و این گوهران بار کن
در این گنج یکباره انبار کن
ز کس یادِ این گنج بر دل میار
جز از شاه ارّانیِ شهریار
مجوی اندرین کار جز کامِ اوی
منه مُهر بر وی به جز نامِ اوی
که تا جایگه یافتی نخجوان
بدین شاه شد بختِ پیرت جوان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی کار جُستم‌همی ارجمند
که نامم شود زو به گیتی بلند
هوش مصنوعی: من کار ارزشمندی را جستجو می‌کنم تا نامم در جهان بلند آوازه شود.
اگر نامهٔ رفتنم را نوید
دهند این دو پیکِ سیاه و سپید
هوش مصنوعی: اگر خبر رفتنم را به من بدهند، این دو پیام‌رسان سیاه و سفید.
به رفتن بوَد خوش دلِ شادِ من
به نیکی کند هرکسی یادِ من
هوش مصنوعی: دل شاد من از رفتن خوشحال است و هر کسی که یاد من را به خوبی به خاطر بسپارد، برای من خوب خواهد بود.
مهی بُد سَرِ داد و بنیادِ دین
گرانمایه دستورِ شاهِ زمین
هوش مصنوعی: درخشش و زیبایی ماه بر فراز، در حالی که سرنوشت عدالت و اصول ارزشمند دین به عنوان هدایت‌گر و راهنمای پادشاه زمین قرار دارد.
محمّد مهِ جود و چرخِ هنر
سمعیل حصّی مر او را پدر
هوش مصنوعی: محمد، خورشید generosity و محور هنر است؛ سمیع، پدر اوست.
ردی دانش‌آرایِ یزدان‌پرست
زمین‌حلم و دریا‌دل و راد‌دست
هوش مصنوعی: شخصی که به دانش و خرد یزدان (خداوند) وابسته است، انسان مهربان، با احساس و شجاعی است که در برابر مشکلات و چالش‌ها ایستادگی می‌کند.
ز چرخِ روان تا بِرَه تیره‌خاک
چه و چون گیتی بدانسته پاک
هوش مصنوعی: از آسمان متحرک تا زمین تاریک چه می‌توان گفت و چگونه می‌توان جهان را بدون آلودگی شناخت؟
خویِ نیک و خوبی و فرزانگی
رهِ رادی و رأیِ مردانگی
هوش مصنوعی: خوی و رفتار خوب و دانایی، مسیر درست و تصمیم‌گیری‌های شایسته را به دنبال دارد.
نکوبختی و دانش و کِلک و تیغ
خدا ایچ ناداشته زو دریغ
هوش مصنوعی: خوشبختی، علم و هنر و قدرت همه از سوی خداوند است و هیچ‌یک را نباید از او دریغ داشت.
برادرش والا براهیمِ راد
گُزینِ جهان گردِ مهتر‌نژاد
هوش مصنوعی: برادرش ابراهیم با احترام و خوش‌نامی، فردی معتبر و بزرگ در میان مردم و از نسل کسانی است که در جامعه به مقام و درجه‌ای عالی دست یافته‌اند.
خنیده به کلک و ستوده به تیر
بدین گنج‌بخش و بدان شهرگیر
هوش مصنوعی: به این صورت می‌توان توضیح داد که با صحبت‌های شیرین و تحسین‌آمیز به این بخشنده گنج و این کسی که قلب‌ها را تسخیر می‌کند، نزدیک می‌شویم.
دو پروردهٔ شاهِ بدخواه‌سوز
یکی داد و ورز و یکی دین‌فروز
هوش مصنوعی: دو فردی که هر کدام از نظر آموزش و پرورش تحت تاثیر یک شاه بدخواه قرار گرفته‌اند، یکی به زخم‌ها و مصیبت‌ها اشاره می‌کند و دیگری به دین و ایمان اشاره دارد.
جهان را چو دو دیدهٔ روزگار
زمان را چو دو دستِ فرمان‌گزار
هوش مصنوعی: جهان مانند دو چشم روزگار است و زمان مانند دو دستی است که فرمان را در دست دارند.
ز هرکس فزون جاهشان نزدِ شاه
گذشته درفشِ مهیشان ز ماه
هوش مصنوعی: هر کسی که مقام و مرتبه‌اش در نزد شاه بیشتر از دیگران بوده، دِرَفش و پرچم او بالاتر از دیگران درخشیده و درخشش او مانند نور ماه است.
به بگماز یک روز نزدیکِ خویش
مرا هر دو مهتر نشاندند پیش
هوش مصنوعی: روزی نزدیک به خودم، هر دو بزرگوار مرا جلوی خود نشاندند.
بسی یادِ نامِ نکو رانده شد
بسی دفترِ باستان خوانده شد
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد به یاد نام نیک و یادگاری‌های گذشته افتاده‌اند و خاطرات و داستان‌های باستانی را مرور کرده‌اند.
ز هر گونه رأیی فکندند بن
پس آن گه گشادند بندِ سخُن
هوش مصنوعی: آنها از هر نوع نظر و عقیده‌ای دور شدند و سپس رشته‌ی سخن را گشودند.
که فردوسیِ طوسیِ پاک‌مغز
بداده است دادِ سخن‌های نغز
هوش مصنوعی: فردوسی، شاعر بزرگ و با عقل و اندیشه‌ی پاک، به دیگران آموخته است که سخنان زیبا و دلنشین را بیان کنند.
به شهنامه گیتی بیاراسته است
بدان نامه نامِ نکو خواسته است
هوش مصنوعی: در داستان بزرگ زندگی، به خوبی و زیبایی رسیده است و در این جا، نام نیک و خوبی را طلب کرده است.
تو هم‌شهری او را و هم‌پیشه ای
هم اندر سخن چابک‌اندیشه ای
هوش مصنوعی: تو هم‌زبان و هم‌دل او هستی و در بحث و گفتگو نیز مثل او تند و زیرک هستی.
بدان همره از نامهٔ باستان
به شعر آر خرّم یکی داستان
هوش مصنوعی: بدان که از گذشته‌های دور، در نامه‌های کهن، داستانی شاد و زیبا وجود دارد.
بسا نامداران که بردند رنج
نهانی نهادند هر جای گنج
هوش مصنوعی: بسیاری از بزرگ‌مردان و سرشناسان که در سکوت و از روی سختی زحمت کشیدند، ثروت و موفقیت خود را در جایی پنهان کردند.
سرانجام رفتند و بگذاشتند
نه زیشان کسی بهره برداشتند
هوش مصنوعی: در نهایت آن‌ها رفتند و دیگر کسی از آن‌ها بهره‌ای نبرد.
تو زین داستان گنجی اندر جهان
بمانی که هرگز نگردد کمی
هوش مصنوعی: تو در این ماجرا گنجی هستی که در دنیا باقی خواهی ماند و هیچ‌گاه کاهش نخواهی یافت.
همش هرکسی یابد از آدمی
هم از برگرفتن نگیرد کمی
هوش مصنوعی: هر کسی به اندازه خود از انسان‌ها بهره‌مند می‌شود و هیچ کس نمی‌تواند از توانایی‌ها و استعدادهای دیگران کم کند.
بُوی مانده فرزند ایدر بجای
که همواره نامِ تو ماند بپای
هوش مصنوعی: بوی فرزند ایدر که همیشه در خاطر است، به جای نام تو باقی مانده و پایدار می‌ماند.
ز دانش یکی خرم نهی
که از میوه هرگز نگردد تهی
هوش مصنوعی: اگر از دانش یک چیز خوب را برداشت کنی، مانند میوه‌ای می‌ماند که هرگز خالی نمی‌شود.
جهان جاودانه نماند به کس
بهین چیز ازو نیک نام است و بس
هوش مصنوعی: هیچ چیز در این دنیا دائمی نیست و همه چیز تغییر می‌کند. تنها چیزی که از این دنیا باقی می‌ماند، نام نیک و یاد خوب انسان‌هاست.
کنون کانِ یاقوتِ دانش بکَن
ز دریایِ اندیشه دُر دَرفکن
هوش مصنوعی: اکنون از کشتزار دانش، بهترین و گرانبهای‌ترین یافته‌ها را برکن و از عمق تفکر و اندیشه، گوهرهای روشن و ارزشمندی را بیرون آور.
خرد آتشِ تیز و دل بوته ساز
سخن زرِّ کن پاک بر هم گداز
هوش مصنوعی: عقل مانند شعله‌ای تند است و دل مانند خاکی است که می‌تواند به هر شکلی درآید. سخن نیک و خالص مانند طلاست که می‌تواند در کنار هم قرار گیرد و بی‌عیب و نقص شود.
پس این زرّ و این گوهران بار کن
در این گنج یکباره انبار کن
هوش مصنوعی: پس این طلا و سنگ‌های قیمتی را جمع کن و همه را در این گنجینه یکجا قرار بده.
ز کس یادِ این گنج بر دل میار
جز از شاه ارّانیِ شهریار
هوش مصنوعی: به هیچ کس جز شاه ارّانی یاد و خاطره این گنج را در دل نیاور.
مجوی اندرین کار جز کامِ اوی
منه مُهر بر وی به جز نامِ اوی
هوش مصنوعی: در این کار تنها خواسته او را جستجو کن و غیر از نام او، بر روی هیچ چیز دیگری مهر نزن.
که تا جایگه یافتی نخجوان
بدین شاه شد بختِ پیرت جوان
هوش مصنوعی: وقتی که به جایگاه مناسبی رسیدی، سرنوشتت به شکلی تغییر کرد که شانس و بختت دوباره جوان و فعال شد.

حاشیه ها

1392/01/31 14:03
امین کیخا

دوزخ را به کلمه دیگری نیز دیده ام و ان دمندان است یعنی جایی که اتش میدمند و میگدازند خدایمان بر کنار داراد از دمندان . جهنم از گهنا امده یعنی دره و عبری است و گویند در کنار أورشلیم دره ای به نام گهنا بوده است

1392/09/19 12:12
علی رستمی

:
بیت 24 به این صورت صحیح است:
تو زین داستان گنجی اندر جهان
بمانی که هرگز نگردد [نهان]
بیت 27 به این صورت صحیح است:
ز دانش یکی [باغ] خرم نهی
که از میوه هرگز نگردد تهی

1396/01/21 01:03
ج م

بیت 12 مصرع دوم دادورز بعوض داد و ورز

1398/07/22 23:10
a.p

ﮐﻪ ﻓﺮﺩﻭﺳﯽ ﻃﻮﺳﯽ ﭘﺎﮎ ﻣﻐﺰ
ﺑﺪﺍﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩ ﺳﺨﻦ ﻫﺎﯼ ﻧﻐﺰ
ﺑﻪ ﺷﻬﻨﺎﻣﻪ ﮔﯿﺘﯽ ﺑﯿﺎﺭﺍﺳﺘﺴﺖ
ﺑﺪﺍﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﻧﺎﻡ ﻧﮑﻮ ﺧﻮﺍﺳﺘﺴﺖ
با خواندن این ابیات بر ما روشن می شود که کتاب شاهنامه فردوسی از همان آغاز سُرایش آن ، در بین ادب دوستان و دانش وران توس محبوبیت و معروفیت داشته و به آنکه فردوسی پاکزاد چنین بیانی خاص و منحصر به فرد در سرودن چنین اشعاری وبه خصوص در توصیف صحنه های رزمی و بزمی داشته همگان(دانش وران توس) معترف بوده اند