گنجور

بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید

چنین دان که جان برترین گوهر است
نه زین گیتی از گیتی دیگرست
درفشنده شمعیست این جان پاک
فتاده درین ژرف جای مغاک
یکی نور بنیاد تابندگی
پدید آر بیداری و زندگی
نه آرام جوی و نه جنبش پذیر
نه از جای بیرون و نه جای گیر
سپهر و زمین بستهٔ بند اوست
جهان ایستاده به پیوند اوست
نهان از نگارست لیک آشکار
همی برگرد گونه گونه نگار
کند در نهان هرچه رأی آیدش
رسد بی زمان هرکجا شایدش
ببیندت و دیدن ورا روی نیست
کشد کوه و همسنگ یک موی نیست
تن او را به کردار جامه است راست
که گر بفکند ور بپوشد رواست
به جان بین گرامی تن خویشتن
چو جامه که باشد گرامی به تن
تنت خانه ای دان به باغی درون
چراغش روان زندگانی ستون
فروهشته زین خانه زنجیر چار
چراغ اندر او بسته قندیل وار
هر آن گه که زنجیر شد سست بند
زهر گوشه ناگه بخیزد گزند
شود خانه ویران و پژمرده باغ
بیفتد ستون و بمیرد چراغ
از آن پس چو پیکر به گوهر سپرد
همان پیشش آید کز ایدر ببرد
چو دریاست گیتی تن او را کنار
بر این ژرف دریاست جان را گذار
به رفتن رهش نیست زی جای خویش
مگر کشتی و توشه سازد ز پیش
تو کشتیش دین و دهش توشه دان
ره راست باد و خرد بادبان
و گرنه بدان سر نداند رسید
در این ژرف دریا شود ناپدید
گرت جان گرامیست پس داد کن
ز یزدان و پادافرهش یاد کن
ز تو هرچه نتوانی ایزد نخواست
تو آن کن که فرمودت از راه راست
مپندار جان را که گردد نچیز
که هرگز نچیز او نگردد بنیز
تباهی به چیزی رسد ناگزیر
که باشد به گوهر تباهی پذیر
سخنگوی جان جاودان بودنیست
نه گیرد تباهی نه فرسودنیست
از این دو برون نیستش سرنبشت
اگر دوزخ جاودان گر بهشت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین دان که جان برترین گوهر است
نه زین گیتی از گیتی دیگرست
هوش مصنوعی: بدان که جان انسان ارزشمندترین چیز است و این دنیا هیچ‌گونه ارزشی ندارد و از دنیای دیگر بالاتر است.
درفشنده شمعیست این جان پاک
فتاده درین ژرف جای مغاک
هوش مصنوعی: این زندگی پاک و درست مانند شمعی است که در عمق این تاریکی و سردی افتاده است.
یکی نور بنیاد تابندگی
پدید آر بیداری و زندگی
هوش مصنوعی: یک نور که اساس درخشندگی را فراهم کند، بیداری و زندگی را به وجود آور.
نه آرام جوی و نه جنبش پذیر
نه از جای بیرون و نه جای گیر
هوش مصنوعی: بدون آرامشی در این جوی و بدون حرکتی، نه از جایی برمی‌خیزی و نه در جایی مستقر می‌شوی.
سپهر و زمین بستهٔ بند اوست
جهان ایستاده به پیوند اوست
هوش مصنوعی: زمین و آسمان در تحت سلطه و فرمان او هستند و همهٔ جهان به وجود او متصل و پابرجاست.
نهان از نگارست لیک آشکار
همی برگرد گونه گونه نگار
هوش مصنوعی: عزیزی که زیباییش پنهان است، اما به وضوح در کنار چهره‌های مختلف خود را نمایان می‌کند.
کند در نهان هرچه رأی آیدش
رسد بی زمان هرکجا شایدش
هوش مصنوعی: او هر نظری که به ذهنش برسد را به طور پنهانی می‌سازد و در جایی که بخواهد، به موقع به آن می‌رسد.
ببیندت و دیدن ورا روی نیست
کشد کوه و همسنگ یک موی نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی تو را ببیند، دیدنش مانند دیدن روی قیامت است؛ زیرا زیبایی تو به قدری منحصر به فرد و بی‌نظیر است که نمی‌توان آن را با هیچ چیزی دیگری مقایسه کرد، حتی با کوه‌ها یا مویی که در برابر تو ایستاده باشد.
تن او را به کردار جامه است راست
که گر بفکند ور بپوشد رواست
هوش مصنوعی: بدن انسان همچون پارچه‌ای است که اگر آن را بر تن کند یا از خود دور کند، هیچ مانعی ندارد.
به جان بین گرامی تن خویشتن
چو جامه که باشد گرامی به تن
هوش مصنوعی: به جان خودت ارزش و اهمیت بده، همان‌طور که لباس زیبا و باارزشی را به تن می‌کنی.
تنت خانه ای دان به باغی درون
چراغش روان زندگانی ستون
هوش مصنوعی: بدن تو همانند خانه‌ای است که درون آن باغی وجود دارد و در این باغ، روشنی زندگی همچون ستونی استوار و پایدار قرار دارد.
فروهشته زین خانه زنجیر چار
چراغ اندر او بسته قندیل وار
هوش مصنوعی: در این بیت، تصویر شخصی به تصویر کشیده شده که زنجیری از جایی آویزان است و در آن، چهار چراغ قرار دارد که به شکل یک قندیل زیبایی ایجاد کرده‌اند. احساساتی از گمشدگی و محدودیت در این تصویر نهفته است.
هر آن گه که زنجیر شد سست بند
زهر گوشه ناگه بخیزد گزند
هوش مصنوعی: هر زمان که زنجیر ضعیف شود، از هر گوشه‌ای ناگهان آسیبی برمی‌خیزد.
شود خانه ویران و پژمرده باغ
بیفتد ستون و بمیرد چراغ
هوش مصنوعی: خانه خراب خواهد شد و باغ پژمرده می‌شود، ستون‌ها سقوط می‌کنند و چراغ‌ها خاموش خواهند شد.
از آن پس چو پیکر به گوهر سپرد
همان پیشش آید کز ایدر ببرد
هوش مصنوعی: پس از آنکه بدن را به جواهر سپرد، همان چیزی که از آن سو به او داده شده، دوباره به سراغش می‌آید.
چو دریاست گیتی تن او را کنار
بر این ژرف دریاست جان را گذار
هوش مصنوعی: این جهان مانند دریا است و جسم انسان در کنار آن قرار دارد. اما روح انسان باید به عمق این دریا سفر کند و تجربه‌های عمیق‌تری را به دست آورد.
به رفتن رهش نیست زی جای خویش
مگر کشتی و توشه سازد ز پیش
هوش مصنوعی: برای رفتن به مقصد، باید از جای خود حرکت کنی و تنها با آماده کردن کشتی و بار از قبل می‌توانی به سمت جلو بروی.
تو کشتیش دین و دهش توشه دان
ره راست باد و خرد بادبان
هوش مصنوعی: تو با کشتن دین و بخشش خود، راه درست را انتخاب کرده‌ای و عقل و دانش نوار دلتنگی‌ات است.
و گرنه بدان سر نداند رسید
در این ژرف دریا شود ناپدید
هوش مصنوعی: اگر کسی به عمق این دریا نرسد و آن را نشناسد، در این ژرفا ناپدید خواهد شد.
گرت جان گرامیست پس داد کن
ز یزدان و پادافرهش یاد کن
هوش مصنوعی: اگر جانت برایت ارزشمند است، پس آن را به خدا بسپار و به پاداش و کیفر آن فکر کن.
ز تو هرچه نتوانی ایزد نخواست
تو آن کن که فرمودت از راه راست
هوش مصنوعی: هر چیزی که از تو برنمی‌آید، خداوند هم نخواسته است. پس آنچه را که به تو فرمان داده از مسیر صحیح انجام بده.
مپندار جان را که گردد نچیز
که هرگز نچیز او نگردد بنیز
هوش مصنوعی: به هیچ وجه گمان مکن که جان انسان می‌تواند به بی‌ارزشی تبدیل شود، زیرا هرگز روح او نخواهد توانست بی‌ارزش شود.
تباهی به چیزی رسد ناگزیر
که باشد به گوهر تباهی پذیر
هوش مصنوعی: هر چیزی که ظرفیت و قابلیت آسیب‌پذیری را داشته باشد، ناگزیر به سمت و سوی فاسد شدن و تباهی می‌رود.
سخنگوی جان جاودان بودنیست
نه گیرد تباهی نه فرسودنیست
هوش مصنوعی: سخن روح انسان ابدی است، نه اینکه دچار زوال شود و نه اینکه کهنه گردد.
از این دو برون نیستش سرنبشت
اگر دوزخ جاودان گر بهشت
هوش مصنوعی: در سرنوشت هیچ کس راهی جز یکی از این دو وجود ندارد؛ اگر دوزخ ابدی باشد، باید بهشتی هم باشد.

حاشیه ها

1392/01/31 13:03
امین کیخا

با نگاهی به اینکه اسدی واژه دان بوده است باید در کاربرد واژه ها مؤ شکاف بود مثلا دهش در بیت بالا اگر معنی بخشندگی بدهد کافی به نظر نمی رسد بلکه بیشتر معنی فضل الهی میدهد که قبلا در فارسی بکار میرفته بعد از فردوسی داد و دهش بیشتر معنی بخشندگی یافته به عربی هم گاهی فیض را فید دیده ام مثلا در متون شیخ اکبر ابن عربی که ترجمه به دهش خدا وندی شده اند

1396/10/16 17:01

بیت سوم
پدیدارِ بیداری و زندگی

1399/01/20 18:03
حمید

بیت
همی‌برگرد گونه گونه نگار
چه فعلی دارد؟ برگرد؟ برگردن؟ برگردن فعل است؟

1399/05/02 19:08

برگرد:برگردان،دیگرگونه کردن