بخش ۱۰ - در ستایش شاه بودلف گوید
کنون ز ابر دریای معنی گهر
ببارم ، گل دانش آرم به بر
فزایم ز جان آفرین شاه را
که زیباست مر خسروی گاه را
شه ارمن و پشت ایرانیان
مه تازیان ، تاج شیبانیان
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار ارّانی پاک دین
بزرگی که با آسمان همبرست
ز تخم براهیم پیغمبرست
فروغست رایش دل و دیده را
پناهست دادش ستمدیده را
نبشتست بخت از پی کام خویش
به دیوان فرهنگ او نام خویش
به فرّش توان رفت بر مشتری
به نامش توان بست دیو و پری
تن و همتش را سرانجام برست
که آنجا که ساقش زحل را سرست
به صد لشکر اندر گه رزم و نام
نپرسید باید ز کس کاو کدام
چنو دست زی تیغ و ترکش کشید
که یارد به نزدیک تیغش چخید
اگر خشتی از دستش افتد به روم
شوندش رهی هر کز آن مرز و بوم
برد سهم او دل ز غران هژبر
کند گرد او خشک باران در ابر
به دریا بسوزد ز تف خیزران
چنو زد نوند سبک خیز ران
اگر بابت روم کین آورد
به شمشیر بت را به دین آورد
جهان را اگر بنده خواند ز پیش
ز بهرش کند حلقه در گوش خویش
ز گردون چنان کرد جاهش گذار
کز او نیست برتر به جز کردگار
فرستست خشتش به گاه پیام
نبردش نویدست و کشتن خرام
عقابیست تیرش که در مغز و ترگ
بچه فتح باشد ورا خایه مرگ
سپه را که چون او سپه کش بود
چه پیش آب دریا ، چه آتش بود
زمینی که شد جای ناورد اوی
کند سرمه در دیده مه گرد اوی
برون از پی دینش پیکار نیست
برون از غراش ایچ کردار نیست
چلیپاپرستان رومی گروه
چنانند از او وز سپاهش ستوه
بدارند روز و شب از بس هراس
به هر کوه دیده ، به هر دیر پاس
ستون سپهر روان رأی اوست
سر تخت بخوان جوان جای اوست
چنانست دادش که ایمن به ناز
بخسبد همی کبک درپّر باز
شود در یکی روزه ده بار بیش
به پرسیدن گرگ بیمار میش
چو خواهندگان دید شادی کند
فزون زان که خواهند رادی کند
دو دستش تو گویی گه کین و مهر
یکی هست دریا و دیگر سپهر
درین موجها گوهر و جود نم
در آن ماه تیغ و ستاره درم
کز آن گوهر و زر که را داد پیش
به یک ره گر آری از و کم و بیش
بدین کرد شاید نهان آفتاب
بدان شاید انباشت دریا و آب
که را راند خشمش فتد در گداز
که را خواند جودش برست از نیاز
چنو تاج و اورنگ را شاه نیست
جز او چرخ فرهنگ را ماه نیست
ز هر افسری برتر ست افسرش
ز هر گوهری پاکتر گوهرش
هماییست مر چرخ را فّر اوی
که شاهی دهد سایهٔ پّر اوی
به چوگان چو برداشت گوی زرنگ
ز بیمش بگردد رخ مه زرنگ
کمندش چو از شست گردد رها
تو گویی که برداشت ابر اژدها
ز هامون شب تیره بر چرخ تیر
کند رشته در چشم سوزن به تیر
چو مالد به زه گوشهای کمان
بمالد به کین گوش گشت زمان
به باد تک اسپش به خاور زمین
کند غرق کشتی به دریای چین
تف تیغش از هند شب کرد بوم
کند باز قنذیل رهبان به روم
نه کس را بود فرّه و جود او
نه فرزند چون میر محمود او
شهی مایهٔ شاهی و سروری
بزرگی ز گوهر به هر گوهری
گرد زیب از او نامداری همی
دهد بوی از او شهریاری همی
دل اختر از جان هوا جوی اوست
زبان زمانه ثناگوی اوست
سخنهاش درّست و دانش سرشت
خبرهاش هریک چراغ بهشت
چو خرسند بد خوب کاری کند
چو خشم آیدش بردباری کند
به نیزه مه آرد ز گردون فرود
به ناوک به کیوان فرستد درود
ز دریا کند در تف تیغ میغ
ز باران خونین کند میغ تیغ
روا باشد این شاه را ماه تخت
که فرزند دارد چنان نیکبخت
برادرش چون ماه آن پاکزاد
براهیم بن صفر با فر و داد
پناه جهان خسرو ارجمند
دل گیتی امید تخت بلند
بزرگی که اختر گه مهر و خشم
به فرمان او دارد از چرخ چشم
بهی در خور تخت او روز بار
زهی از در بخت او روزگار
ز شمشیر او لعل جای کمین
بریزد ز کف زر به روی زمین
سزد گر کشد بر مه این شاه سر
که زینسان برادر وز آنسان پسر
نه زین شاه به در خورگاه بود
نه کس را به گیتی چنان شاه بود
نبینی ز خواهنده و میهمان
تهی بارگاه ورا یک زمان
همی هرکه جایی فتد در نیاز
بدین درگه آیند تازان فراز
رسد هر که آید هم اندر شتاب
به خوان و می و خلعت و جاه و آب
نه کس زین شهنشاه دل خسته شد
به بر هیچ مهمان درش بسته شد
هر آن کز غم جان و بیم گناه
به زنهار این خانه گیرد پناه
ز بدخواه ایمن شود وز ستم
چو از چنگ یوز آهو اندر حرم
اگر داد باید شهی هرچه هست
دهد این شه و ندهد او را ز دست
چنین باد تا جاودان نام او
مگر داد چرخ از ره کام او
همی تا بماند زمان و زمین
به فرمانش بادا هم آن و هم این
تن زندگانیش چون کدخدای
سلب روز و شب وین جهانش سرای
ز بالای تابنده ماه افسرش
ز پهنای گیتی فزون کشورش
جهان خرم از فر و اورند اوی
هم از میر محمود فرزند اوی
بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید: یکی کار جُستمهمی ارجمندبخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید: ز کردار گرشاسب اندر جهان
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کنون ز ابر دریای معنی گهر
ببارم ، گل دانش آرم به بر
هوش مصنوعی: اکنون از عمق مفاهیم و معانی، گوهری میریزم و دانش را به دامن میکشانم.
فزایم ز جان آفرین شاه را
که زیباست مر خسروی گاه را
هوش مصنوعی: من از خالق جان و زندگی میافزایم، زیرا زیباییهای شاهانه و باوقار او را دوست دارم.
شه ارمن و پشت ایرانیان
مه تازیان ، تاج شیبانیان
هوش مصنوعی: شه آرمان و پشتوانه ایرانیان، مانند ماهی در میان عربها و تاجدار شیبانیان است.
ملک بودلف شهریار زمین
جهاندار ارّانی پاک دین
هوش مصنوعی: ملک بودلف، پادشاهی است که زمین را در اختیار دارد و به طور کلی سرزمینها را اداره میکند و مردی است پاکدین و با ایمان.
بزرگی که با آسمان همبرست
ز تخم براهیم پیغمبرست
هوش مصنوعی: شخصی بزرگ و مهم که مقامش به اندازه آسمانهاست، از نسل پیامبر ابراهیم به شمار میرود.
فروغست رایش دل و دیده را
پناهست دادش ستمدیده را
هوش مصنوعی: راهنمایی برای دل و چشمهاست و پناهی برای آنهایی که مورد ظلم قرار گرفتهاند.
نبشتست بخت از پی کام خویش
به دیوان فرهنگ او نام خویش
هوش مصنوعی: سرنوشت انسان به دنبال خواستههای اوست و در کتاب فرهنگ، نام او ثبت شده است.
به فرّش توان رفت بر مشتری
به نامش توان بست دیو و پری
هوش مصنوعی: با جلال و زیبایی او میتوان به ستارهها رسید و با نام او میتوان دیوان و پریان را به بند کشید.
تن و همتش را سرانجام برست
که آنجا که ساقش زحل را سرست
هوش مصنوعی: در نهایت، او به جایگاه بلندی دست یافت که در آنجا قادر است به ستارگان نگاه کند و از آنها فراتر برود.
به صد لشکر اندر گه رزم و نام
نپرسید باید ز کس کاو کدام
هوش مصنوعی: در هنگامی که جنگ و نبرد در جریان است، نیازی به پرسیدن نام افراد نیست؛ مهم این است که در آن لحظه باید با تمام قوا به میدان آمد و مبارزه کرد.
چنو دست زی تیغ و ترکش کشید
که یارد به نزدیک تیغش چخید
هوش مصنوعی: چقدر در برابر تیغ و تیر جسورانه عمل کرد که یاری به نزدیکی تیغش آمد و چشید.
اگر خشتی از دستش افتد به روم
شوندش رهی هر کز آن مرز و بوم
هوش مصنوعی: اگر از دست کسی، خشت یا چیزی بیفتد، به روم برمیگردد و راهی پیدا میکند که از آن مرز و سرزمین عبور کند.
برد سهم او دل ز غران هژبر
کند گرد او خشک باران در ابر
هوش مصنوعی: دل او از غم و اندوه پریشان است و به خاطر او باران در آسمان خشک و بیاثر شده است.
به دریا بسوزد ز تف خیزران
چنو زد نوند سبک خیز ران
هوش مصنوعی: به دریا بسوزد از حرارت نی، همچنان که سبکباران به راحتی میرانند.
اگر بابت روم کین آورد
به شمشیر بت را به دین آورد
هوش مصنوعی: اگر کسی برای من کینه به دل بگیرد، به گونهای از او انتقام میگیرم که حتی بت را هم به دین میآورد.
جهان را اگر بنده خواند ز پیش
ز بهرش کند حلقه در گوش خویش
هوش مصنوعی: اگر کسی دنیا را بنده خود بداند، از آن به عنوان زینتی برای خود استفاده میکند و خود را در برابر آن به جایگاه بالایی مینشاند.
ز گردون چنان کرد جاهش گذار
کز او نیست برتر به جز کردگار
هوش مصنوعی: از آسمان چنان رفتار کرد که هیچکس جز خداوند قابل مقایسه با او نیست.
فرستست خشتش به گاه پیام
نبردش نویدست و کشتن خرام
هوش مصنوعی: او جهت پیام جنگ، پیامی از پیروزی و کشتن دشمن میفرستد.
عقابیست تیرش که در مغز و ترگ
بچه فتح باشد ورا خایه مرگ
هوش مصنوعی: عقابی وجود دارد که تیرش به هدفی میزند که در آن پیروزی و غلبه بر دشواریها نهفته است و برای او، در نهایت، نشانهای از مرگ است.
سپه را که چون او سپه کش بود
چه پیش آب دریا ، چه آتش بود
هوش مصنوعی: سپهبدی را که مانند او کسی نیست، نه در برابر آب دریا مقاومت میکند و نه در برابر آتش.
زمینی که شد جای ناورد اوی
کند سرمه در دیده مه گرد اوی
هوش مصنوعی: زمین که او در آن حضور دارد، به گونهای میشود که گویا سرمه در چشمان ماه برایش گرد آوری شود.
برون از پی دینش پیکار نیست
برون از غراش ایچ کردار نیست
هوش مصنوعی: در جستجوی دیانت او، هیچ جنگی وجود ندارد و به دور از شخصیت او، هیچ اعمالی دیده نمیشود.
چلیپاپرستان رومی گروه
چنانند از او وز سپاهش ستوه
هوش مصنوعی: گروه رومیان که به ستایش چلیپا میپردازند، از او و سپاهش به شدت ناراضی هستند.
بدارند روز و شب از بس هراس
به هر کوه دیده ، به هر دیر پاس
هوش مصنوعی: به خاطر ترسی که دارند، روز و شب در هر مکان و در هر معبدی به دقت مراقب هستند.
ستون سپهر روان رأی اوست
سر تخت بخوان جوان جای اوست
هوش مصنوعی: انتخاب و تصمیمات الهی مانند ستونی در آسمان است و سرور و فرمانروایی او در آن نشسته است. جوان هم باید بداند که جایگاه او در این سرای بزرگ از آن اوست.
چنانست دادش که ایمن به ناز
بخسبد همی کبک درپّر باز
هوش مصنوعی: چنان دادی که کبک با آرامش و امنیت در لانهاش در خواب میرود.
شود در یکی روزه ده بار بیش
به پرسیدن گرگ بیمار میش
هوش مصنوعی: در یک روز، ممکن است به خاطر بیماری گرگ، ده بار بیشتر از گذشته سوال بپرسم.
چو خواهندگان دید شادی کند
فزون زان که خواهند رادی کند
هوش مصنوعی: زمانی که خواستهها و آرزوهای انسانها را مشاهده میکند، شادی آنها بیشتر از آن چیزی خواهد بود که به دنبال آن هستند.
دو دستش تو گویی گه کین و مهر
یکی هست دریا و دیگر سپهر
هوش مصنوعی: دستهای او انگار که نشاندهنده دو احساس متضاد یعنی کین و مهر هستند؛ یکی مانند دریا و دیگری مانند آسمان.
درین موجها گوهر و جود نم
در آن ماه تیغ و ستاره درم
هوش مصنوعی: در این امواج، مروارید و زرنگار وجود دارد و در آن ماه، شمشیری و ستارهای مانند سکه وجود دارد.
کز آن گوهر و زر که را داد پیش
به یک ره گر آری از و کم و بیش
هوش مصنوعی: از آن گوهر و زر که به کسی داده شده، اگر در یک مسیر قرار بگیری، میتوانی از آن کم یا زیاد کنی.
بدین کرد شاید نهان آفتاب
بدان شاید انباشت دریا و آب
هوش مصنوعی: شاید به خاطر اتفاقات و کارهایی که انجام میدهیم، نور حقیقت پنهان بماند و ممکن است همهچیز در دل دریا و آب ذخیره شود.
که را راند خشمش فتد در گداز
که را خواند جودش برست از نیاز
هوش مصنوعی: هر کس که خشمگین شود، در آتش خشم خود میسوزد و هر کسی که مورد بخشش و generosity قرار گیرد، از نیاز آزاد میشود.
چنو تاج و اورنگ را شاه نیست
جز او چرخ فرهنگ را ماه نیست
هوش مصنوعی: هیچ کسی را بالاتر از او در مقام سلطنت و پادشاهی نخواهید یافت؛ همانطور که در فرهنگ و هنر، هیچ ماهی به زیبایی و درخشش او وجود ندارد.
ز هر افسری برتر ست افسرش
ز هر گوهری پاکتر گوهرش
هوش مصنوعی: از هر فرماندهی، مقام او بالاتر است و از هر جواهری، ذات او پاکتر و ارزشمندتر است.
هماییست مر چرخ را فّر اوی
که شاهی دهد سایهٔ پّر اوی
هوش مصنوعی: پرندهای به نام همای، نشانهای از سلطنت و قدرت است. آسمان، به دلیل وجود این پرنده، به خود میبالد و سایهٔ او بر سر پادشاهان و رهبران میافتد. در واقع، وجود این پرنده به آنها عزت و مقام میدهد و باعث میشود که آنها در زیر سایهاش آرامش و اقتدار یابند.
به چوگان چو برداشت گوی زرنگ
ز بیمش بگردد رخ مه زرنگ
هوش مصنوعی: وقتی که گوی زرنگ را از زمین برداشت، به خاطر ترسش از آن، بلافاصله چهرهاش را به سوی دیگری میچرخاند.
کمندش چو از شست گردد رها
تو گویی که برداشت ابر اژدها
هوش مصنوعی: زمانی که کمند او از دست رها شود، انگار که ابرهای غلیظ و ترسناک از آسمان کنار رفتهاند.
ز هامون شب تیره بر چرخ تیر
کند رشته در چشم سوزن به تیر
هوش مصنوعی: از هامون، شب تیره به آسمان تیرگی میافکند و مانند رشتهای در چشم سوزن، تیرگی را شکل میدهد.
چو مالد به زه گوشهای کمان
بمالد به کین گوش گشت زمان
هوش مصنوعی: وقتی که تیر در کمان قرار میگیرد، به خاطر کینه و دشمنی زمان به سوی هدفش پرتاب میشود.
به باد تک اسپش به خاور زمین
کند غرق کشتی به دریای چین
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که یک نیروی قوی و ناگهانی میتواند باعث غرق شدن یک کشتی در دریای چین شود، مانند طوفانی که به یکطرف میوزد و همه چیز را تحت تأثیر قرار میدهد. در واقع، این تصویر به ما میآموزد که برخی نیروها میتوانند حتی بزرگترین چیزها را نیز به راحتی در هم فرو ببرند.
تف تیغش از هند شب کرد بوم
کند باز قنذیل رهبان به روم
هوش مصنوعی: تیغ او مانند تفنگی قوی، سرزمین هند را تحت تاثیر قرار داد و قنذیل، که نشانی از یک رهبان است، به روم برگشت.
نه کس را بود فرّه و جود او
نه فرزند چون میر محمود او
هوش مصنوعی: نه کسی به بزرگی و نیکی او وجود دارد و نه فرزندی که به خوبی میر محمود باشد.
شهی مایهٔ شاهی و سروری
بزرگی ز گوهر به هر گوهری
هوش مصنوعی: سلطنت و بزرگی، نشانی از اراده و توانایی است که در نهاد هر کسی وجود دارد و به هر فردی که دارای ویژگیهای خاصی باشد میتواند عطا شود.
گرد زیب از او نامداری همی
دهد بوی از او شهریاری همی
هوش مصنوعی: گرد و غباری که از او به جا میماند، نشانی از بزرگی و ناموری اوست و همچنین عطر و بویی که از او استنشاق میشود، دلالت بر مقام ارجمند و سلطنت او دارد.
دل اختر از جان هوا جوی اوست
زبان زمانه ثناگوی اوست
هوش مصنوعی: دل اختر به زیباییهای موجود در آسمان و احساسات عشق و شوق اشاره دارد. عشق و آرزوهای عمیق او به گونهای است که انگار بقیه زمان و مردم نیز در ستایش او سخن میگویند. به طور کلی، این جمله تصویر از عشق و شوقی دارد که نه تنها در دل عاشق بلکه در تمام جهان منعکس شده است.
سخنهاش درّست و دانش سرشت
خبرهاش هریک چراغ بهشت
هوش مصنوعی: سخنانی که او میگوید، درست و با ارزش است و دانشی که در وجودش نهفته است، هر یک از خبرهایش مانند چراغی است که راه بهشت را روشن میکند.
چو خرسند بد خوب کاری کند
چو خشم آیدش بردباری کند
هوش مصنوعی: هنگامی که شخصی خوشحال است، کارهای نیکو و خوبی انجام میدهد، اما وقتی که عصبانی میشود، باید صبور باشد و خود را کنترل کند.
به نیزه مه آرد ز گردون فرود
به ناوک به کیوان فرستد درود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که خورشید مانند نیزهای به زمین میآید و با خود روشنی و زندگی را به همراه میآورد، و همچنین سلام و درودی از سوی خداوند برای انسانها فرستاده میشود.
ز دریا کند در تف تیغ میغ
ز باران خونین کند میغ تیغ
هوش مصنوعی: از دریا، تیغی به شکل بخار بلند میشود و ابر، بارانی خونی میبارد.
روا باشد این شاه را ماه تخت
که فرزند دارد چنان نیکبخت
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر این است که داشتن فرزند خوب و نیکبخت میتواند دلیل خوبی برای شادی و افتخار باشد. به نوعی، وجود چنین فرزندی، مایه آرامش و خوشی برای پدر و مادر است.
برادرش چون ماه آن پاکزاد
براهیم بن صفر با فر و داد
هوش مصنوعی: برادرش همچون ماه، آن شخص پاک و نیکو منش، براهیم بن صفر، با اصالت و دادگری بود.
پناه جهان خسرو ارجمند
دل گیتی امید تخت بلند
هوش مصنوعی: پناهگاه دنیا، پادشاه بزرگ و محترم، دل انسانها را به خود مشغول کرده و آرزوی رسیدن به مقام و جایگاه بلند را در دلها زنده کرده است.
بزرگی که اختر گه مهر و خشم
به فرمان او دارد از چرخ چشم
هوش مصنوعی: بزرگی که ستارههای آسمان را مطابق با ارادهاش به حرکت درمیآورد و بر سرنوشت آدمیان اثر میگذارد.
بهی در خور تخت او روز بار
زهی از در بخت او روزگار
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تلاش و کوششی اشاره دارد که انسانها در زندگی برای رسیدن به موفقیت و خوشبختی انجام میدهند. روزها و لحظات خوب و بد به نوعی به شانس و سرنوشت وابستهاند و در نهایت، نباید از تلاش و امید دست کشید.
ز شمشیر او لعل جای کمین
بریزد ز کف زر به روی زمین
هوش مصنوعی: از شمشیر او، خون سرخ مثل نگین بر زمین میریزد و از دستش طلا به روی زمین میافتد.
سزد گر کشد بر مه این شاه سر
که زینسان برادر وز آنسان پسر
هوش مصنوعی: اگر این شاه برادرش را به خاطر چنین رفتاری مجازات کند، قابل توجیه است.
نه زین شاه به در خورگاه بود
نه کس را به گیتی چنان شاه بود
هوش مصنوعی: نه این شاه برای برگزاری مهمانی مناسب است و نه کسی دیگر در دنیا به اندازه او بزرگ و برجسته است.
نبینی ز خواهنده و میهمان
تهی بارگاه ورا یک زمان
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی دید که کسی از خواسته و مهمان بدون دست پر و خالی از درگاه او برود.
همی هرکه جایی فتد در نیاز
بدین درگه آیند تازان فراز
هوش مصنوعی: هر کسی که در دشواری و نیاز قرار گیرد، باید به این درگاه (دربار) بیاید و از فیض آن بهرهمند شود.
رسد هر که آید هم اندر شتاب
به خوان و می و خلعت و جاه و آب
هوش مصنوعی: هر کسی که به مهمانی بیاید، به سرعت به او غذا، نوشیدنی، لباس زیبا و مقام میرسد.
نه کس زین شهنشاه دل خسته شد
به بر هیچ مهمان درش بسته شد
هوش مصنوعی: هیچکس از این پادشاه دلشکسته نمیشود و هیچ مهمانی هم به در او راه ندارد.
هر آن کز غم جان و بیم گناه
به زنهار این خانه گیرد پناه
هوش مصنوعی: هر زمانی که به خاطر غم و ترس از گناه به این خانه پناه ببرم.
ز بدخواه ایمن شود وز ستم
چو از چنگ یوز آهو اندر حرم
هوش مصنوعی: آدم وقتی از دشمنان در امان باشد و از ظلم و ستم دور بماند، مانند آهو است که در مکانی امن و بیخطر است، درست مثل اینکه از چنگال یک حیوان درنده نجات پیدا کرده باشد.
اگر داد باید شهی هرچه هست
دهد این شه و ندهد او را ز دست
هوش مصنوعی: اگر پادشاهی بخواهد عدالت کند، همهچیز را به مردم میدهد و کسی هم حق ندارد از او چیزی بگیرد.
چنین باد تا جاودان نام او
مگر داد چرخ از ره کام او
هوش مصنوعی: امیدوارم که نام او تا ابد بر دوام بماند، مگر اینکه چرخ روزگار از مسیر خواستههای او منحرف شود.
همی تا بماند زمان و زمین
به فرمانش بادا هم آن و هم این
هوش مصنوعی: تا زمانی که زمان و زمین وجود دارند، هر دو باید به فرمان او باشند.
تن زندگانیش چون کدخدای
سلب روز و شب وین جهانش سرای
هوش مصنوعی: زندگی او مانند کدخدای یک ده است که بر گذر روز و شب کنترل دارد و این دنیا برای او به منزله خانهای است.
ز بالای تابنده ماه افسرش
ز پهنای گیتی فزون کشورش
هوش مصنوعی: از بلندای تابناک ماه، تاجش بر افراشته است و کشورش در گستره وسیع زمین بیشتر از آنچه که به نظر میرسد، گسترده است.
جهان خرم از فر و اورند اوی
هم از میر محمود فرزند اوی
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر وجود و احترامی که او دارد، خوشحال و زیباست، همانطور که از میر محمود، فرزند او، خوشنودی داریم.
حاشیه ها
1396/10/16 22:01
بیت هشتم اینگونه نگارش خوانش را راحت تر میکند
به "فر اش" توان رفت بر مشتری
بیت چهل و دو اشتباه تایپی
کند باز "قندیل" رهبان به روم
بیت شصت و دوم مصرع دوم اشتباه تایپی
"نه" بر هیچ مهمان درش بسته شد
1396/10/17 13:01
۷
به فرّش توان رفت بر مشتری
فرّش=شکوهش
فرّ=بزرگی-شکوه-ارجمندی
بخارانید کله ها را پیش از آنکه نظربازی نمایید.