برگردان به زبان ساده
ز کردار گرشاسب اندر جهان
یکی نامه بُد یادگار از مهان
هوش مصنوعی: در جهان نامهای از گرشاسب وجود داشت که یادگاری از بزرگانی بود.
پر از دانش و پند آموزگار
هم از راز چرخ و هم از روزگار
هوش مصنوعی: معلم پر از علم و عبرت است و به خوبی از اسرار جهان و تحولات زمان آگاه است.
ز فرهنگ و نیرنگ و داد و ستم
ز خوبّی و زشتیّ و شادّی و غم
هوش مصنوعی: این بیت به تفاوتها و متضادهای زندگی اشاره دارد، از جمله مفاهیم مانند نیک و بد، عدالت و ظلم، شادی و غم. به نوعی میتوان گفت که زندگی پر از تناقضها و پیچیدگیهاست که انسانها در تعامل با آنها قرار میگیرند.
ز نخجیر و گردنفرازی و رزم
ز مهر دل وکین و شادی و بزم
هوش مصنوعی: از شکار و هنر گردنفرازی و نبرد، به خاطر محبت و دشمنی، شادی و جشن سخن میگوید.
که چون خوانی از هر دری اندکی
بسی دانش افزاید از هر یکی
هوش مصنوعی: وقتی مطالعه میکنی و از منابع مختلف چیزی یاد میگیری، درک و آگاهیات به تدریج بیشتر میشود. هر مطلب کوچک که از هر منبع بگری، به دانش تو اضافه میکند.
ز رستم سخن چند خواهی شنود
گمانی که چون او به مردی نبود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از رستم صحبت کنی، چه قدر میتوانی دربارهاش بگویی؟ چون مردی مانند او وجود ندارد.
اگر رزم گرشاسب یاد آوری
همه رزم رستم به باد آوری
هوش مصنوعی: اگر یادآور شجاعت گرشاسب باشی، میتوانی تمام نبردهای رستم را از یاد ببری.
همان بود رستم که دیو نژند
ببردش به ابر و به دریا فکند
هوش مصنوعی: رستم همان شخصی بود که دیو نژند او را به آسمان برد و در دریا انداخت.
سُته شد ز هومان به گرز گران
زدش دشتبانی به مازندران
هوش مصنوعی: هومن به دلیل ضربهای سخت از یک گرز، به زمین افتاد و دشتبانان مازندران به سوی او آمدند.
زبون کردش اسپندیار دلیر
به کشتیش آورد سهراب زیر
هوش مصنوعی: اسپندیار، دلیر و شجاع، سهراب را در کشتن خود به زمین انداخت.
سپهدار گرشاسب تا زنده بود
نه کردش زبون کس ، نه افکنده بود
هوش مصنوعی: تا زمانی که گرشاسب زنده بود، هیچکس جرات نداشت او را به زبان آورد و هیچچیزی علیه او مطرح نکرد.
به هند و به روم و به چین از نبرد
بکرد آنچه دستان و رستم نکرد
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که فردی در نبردها و جنگها کارهایی را انجام داده که حتی دستان و رستم، که از پهلوانان معروف هستند، نتوانستهاند به این اندازه اقدام کنند. به نوعی اشاره به قدرت و شجاعت او دارد، که در سرزمینهای مختلف مانند هند، روم و چین، جنایاتی را مرتکب شده که نشاندهندهی عظمت و توانایی وی است.
نه ببر و نه گرگ آمد از وی رها
نه شیر و نه دیو و نه نر اژدها
هوش مصنوعی: هیچ یک از موجودات وحشی و خطرناک، از جمله ببر، گرگ، شیر، دیو یا اژدها، به کمک نیامدهاند و به نوعی در این شرایط هیچ نیروی قوی و تهدیدآمیز وجود ندارد.
به جنگ ار سوار ار پیاده بدی
جهان از یلان دشت ساده بدی
هوش مصنوعی: اگر در جنگ سوار یا پیاده باشی، جهان را از قهرمانان دشتهای ساده به دست میآوری.
سپردی به هنگام که مال میل
فکندی به کشتی و کوپال پیل
هوش مصنوعی: در زمانی که پول و داراییات را به سرنوشت سپردی، همانند این است که آنها را در کشتی و بر روی دوش فیل گذاشتهای.
به شهنامه فردوسی نغزگوی
که از پیش گویندگان برد گوی
هوش مصنوعی: به داستانهای شاهنامه فردوسی که به زیبایی بیان شدهاند، اشاره میکند و میگوید که او از سخنگویان قبلی الهام گرفته و اثر خود را با نبوغ و هنر خاصی روایت کرده است.
بسی یاد رزم یلان کرده بود
ازین داستان یاد ناورده بود
هوش مصنوعی: او بارها از نبردهای دلیران یاد کرده بود، اما از داستان ناورا هیچ حرفی به میان نیاورده بود.
نهالی بُد این رُسته هم زان درخت
شده خشک و بی بار و پژمرده سخت
هوش مصنوعی: درختی که از یک نهال رشد کرده، اکنون خشک و بی بار و بسیار پژمرده شده است.
من اکنون ز طبعم بهار آورم
مراین شاخ نو را به بار آورم
هوش مصنوعی: اکنون از طبیعت خود، تازگی و شکوفایی را به وجود میآورم و این شاخه نو را بارور میکنم.
به باد هنر گل کفانم بر اوی
ز ابر سخن دُر فشانم بر اوی
هوش مصنوعی: من هنر و زیبایی خود را به او تقدیم میکنم و از سخنان گرانبها و دلنشین خود برایش میگویم.
برش میوهٔ دانش آرم برون
کنم آفرین شهنشه فزون
هوش مصنوعی: من میوهٔ دانش را بیرون میآورم و به آن افتخار میکنم که برتر از هر شاهی است.
بسازم یکی بوستان چون بهشت
که خندد ز خوشی چو اردیبهشت
هوش مصنوعی: میخواهم باغی بسازم مانند بهشت که در آن همه چیز با شادی و خوشی رونق بگیرد، مثل زیباییهای فصل اردیبهشت.
گلش سربه سر درّ گویا بود
درخت و گیا مشک بویا بود
هوش مصنوعی: گل مانند درّ و مروارید میدرخشد و درختان و گیاهان عطر و بویی مانند مشک دارند.
بتستانی آرایم از خوش سخن
که هرگز نگارش نگردد کهن
هوش مصنوعی: من برای بتهای خود از کلمات زیبا و دلنشین میسازم که هیچوقت قدیمی و فراموششده نمیشوند.
بتش از خردزاده و جان پاک
ز دانش سرشته نه از آب و خاک
هوش مصنوعی: بت او از خرد و عقل شکل گرفته و روحش از دانش و آگاهی سرچشمه میگیرد، نه از ماده و خاک.
ببافم یکی دیبهٔ شاهوار
ز معنیش رنگ و ز دانش نگار
هوش مصنوعی: میخواهم پارچهای زیبا و باارزش بسازم که از عمق معنا و دانشی که در آن نهفته است، رنگ و نقش بگیرد.
ز جان آورم تار و پودش فراز
کنم خسروی را برو بر طراز
هوش مصنوعی: من از جان خود ماسته و تار آن را بالا میبرم تا دین و عظمت او را به نمایش بگذارم.
مرا جز سخن ساختن کار نیست
سخن هست لیکن خریدار نیست
هوش مصنوعی: من تنها به گفتن و سخن ورزی مشغولم، هر چند که کلام و حرف بسیاری وجود دارد، اما کسی نیست که به آن توجهی کند یا به آن نیاز داشته باشد.
ز رادان همی شاه ماندست و بس
خریدار از او بهترم نیست کس
هوش مصنوعی: از دانایان تنها شاه باقی مانده است و هیچ کسی بهتر از او نمیتواند خریدار باشد.
که همواره من بنده را شاد داشت
سرم را زهم پیشگان بر فراشت
هوش مصنوعی: من همیشه شاد بودم، چرا که سرم را بالاتر از دیگران نگه میداشتم.
دبیر وی آورد زی من پیام
گزین دهخدا لولوی نیکنام
هوش مصنوعی: دبیر او پیامی از من آورد که نام نیک دهخدا را انتخاب کن.
که گوید همی شاه فرهنگ جوی
به نام من این نامه را بازگوی
هوش مصنوعی: کسی میگوید که شاه فرزانه و با فرهنگ، به خاطر من این پیام را دوباره بیان کن.
اگر زانکه فردوسی این را نگفت
تو با گفتهٔ خویش گردانش جفت
هوش مصنوعی: اگرچه فردوسی این موضوع را مطرح نکرده، اما تو میتوانی با کلمات خود آن را به هم پیوند بدهی.
دو گویا چنین خواست تا شد ز طوس
چنان شد نگویی تو باشد فسوس
هوش مصنوعی: اینجا به این اشاره شده که فردی از طوس، تغییر و تحولی در زندگیاش پیدا کرد، بهگونهای که هیچکس نمیتوانست حدس بزند که این تغییر ناشی از یک واقعه و تأثیر آن بر اوست.
کنون گر سپهرم نسازد کمین
بگویم به فرمان شاهِ زمین
هوش مصنوعی: اکنون اگر آسمان به من اجازه ندهد که پنهان شوم، به فرمان شاه زمین حرفی میزنم.
کز او نام را خوب کاری بود
ز من در جهان یادگاری بود
هوش مصنوعی: از او نام نیکی باقی مانده است، که از من در دنیا یادگاری به جا مانده است.
ز بهتر سخن نیست پاینده تر
وز او خوشتر و دل فزاینده تر
هوش مصنوعی: سخنی بهتر از این وجود ندارد که پایدارتر و دلنشینتر باشد.
سخن همچو جان ز آن نگردد کهن
که فرزند جانست شیرین سخن
هوش مصنوعی: سخن مانند جان هرگز کهنه نمیشود، چون کلام شیرین به مانند فرزند جان است.