گنجور

بخش ۸۹ - نشستن گرشاسب بر تخت کابل

به ایوان کابل شه آورد روی
بیامد نشست از بر تخت اوی
گهر یافت چندان زهرگونه ساز
که گر بشمری عمر باید دراز
چه بر پیل و اشتر چه بر گاومیش
به اثرط فرستاد از اندازه بیش
یکی کاروان بُد همه سیم و زر
به کابل سری زو به زابل دگر
از آن پس به تخت مهی بر نشست
به شادی به نخچیر و می برد دست
کنیزان گلرخ فزون از هزار
به دست آمدش هر یکی چون بهار
میانشان یکی ماه دلخواه بود
که دخت شه و بر بتان شاه بود
نگاری که گر چهرش از چرخ مهر
بدیدی بدادی بر آن چهر مهر
به رخسار خوبش بر از هر نگار
مشاطه شده ماه را روزگار
ز ره برده رفتار سرو روان
ز عنبر زده نقطه بر ارغوان
دو سوسنش پر پیکر نیکوی
دو بادام پر سرمه جادوی
به خنده لبش لاله می سرشت
چو بر لاله ژاله به باغ بهشت
هزارش گره سنبل پر شکن
به هم بر زره ساز و چنبرفکن
سر هر شکن مشک را مایه دار
خم هر گره بر گلی سایه دار
به مهرش دل پهلوان گشت راست
ز مادرش در حال وی را بخواست
چنان شیفته شد بدان دلفریب
که بی او زمانی نکردی شکیب
ز نخچیر چون باز پرداختی
همه بزم با ماهرخ ساختی
کنیزک همی تشنه خون اوی
به درد پدر زو شده کینه جوی
چنان ساخت با مادر آن شوم بهر
که بکشد جهان پهلوان را به زهر
هویدا همی بود خاموش و نرم
همی کرد باز از نهان داغ گرم
به گاهی که آمد ز نخچیر باز
جهان پهلوان دیده رنج دراز
به هم دختر و مادر زشت رای
ستادند پیشش پرستش نمای
گرفته پری چهره جام بلور
پُر از لعل می چون درفشنده هور
چو نخچیر کردی کنون سور کن
به می ماندگی از تنت دور کن
جهان پهلوان کرد زی می نگاه
همه جام‌ می دید گشته سیاه
به یاد آمدش گفته برهمن
گرفتش به خور گفت بر یاد من
دو گلنار دختر چو دینار شد
دو جزعش ز لؤلؤ صدف وار شد
به ناکام ازو بستد و هم به جای
بخورد و بیفتاد بی جان ز پای
دل مادر از درد شد ناتوان
بجوشید با خشم دل پهلوان
به خنجر تن هر دو را پاره کرد
سرانشان ز تن کند و بر باره کرد
هر آن کاو نترسد ز دستان زن
ازو در جهان رای دانش مزن
زن نیک در خانه نازست و گنج
زن بد چو دیوست و مار شکنج
ز دستان زن هر که ناترس کار
روان با خرد نیستش سازگار
زنان چون درختند سبز آشکار
ولیک از نهان زهر دارند بار
هنرشان همینست کاندر گهر
به گاه زهه مردم آرند بر
چو پردخت از آن هر دو زن پهلوان
یکی را گزید از میان گوان
مرو را به کابل به شاهی نشاند
به زوال شد و یک مه آنجا بماند
اسیران که بگرفت در کارزار
فرستاد زی سیستان سی هزار
که سوگند بودش به یزدان پاک
که آنجا به خونشان کند گِل ز خاک

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به ایوان کابل شه آورد روی
بیامد نشست از بر تخت اوی
هوش مصنوعی: شه به ایوان کابل آمد و بر تخت او نشست.
گهر یافت چندان زهرگونه ساز
که گر بشمری عمر باید دراز
هوش مصنوعی: در زندگی، تجربیات و روزگار چنان تلخ و شیرینی وجود دارد که اگر بخواهی همه آن‌ها را بشماری، به زمان طولانی نیاز داری.
چه بر پیل و اشتر چه بر گاومیش
به اثرط فرستاد از اندازه بیش
هوش مصنوعی: این جمله به معنی این است که هر موجودی، خواه بزرگ و سنگین مثل فیل و شتر، یا حتی حیوانات دیگر مانند گاومیش، در نهایت تحت تأثیر نیرویی قرار می‌گیرد و به اندازه‌ای که برای او تعیین شده، حرکت می‌کند. به عبارتی، همه موجودات چه بزرگ و چه کوچک، تأثیرات خاص خود را در زندگی دارند و نمی‌توانند از طاقت خود فراتر بروند.
یکی کاروان بُد همه سیم و زر
به کابل سری زو به زابل دگر
هوش مصنوعی: یک کاروان وجود داشت که پر از طلا و نقره بود؛ یکی از آن‌ها به کابل رفت و دیگری به زابل.
از آن پس به تخت مهی بر نشست
به شادی به نخچیر و می برد دست
هوش مصنوعی: پس از آن، با شادی بر تختی نشسته و به شکار و نوشیدن می‌پردازد.
کنیزان گلرخ فزون از هزار
به دست آمدش هر یکی چون بهار
هوش مصنوعی: پیشخدمت‌های زیبا و دلربا از هزاران نفر بیشتر به دست او آمدند، هر یک از آن‌ها مانند فصل بهار شاداب و دلنشین هستند.
میانشان یکی ماه دلخواه بود
که دخت شه و بر بتان شاه بود
هوش مصنوعی: در میان آنها یک دختر زیبا وجود داشت که دختر شاه بود و بر زیبایی‌های دیگر در میان آن‌ها برتری داشت.
نگاری که گر چهرش از چرخ مهر
بدیدی بدادی بر آن چهر مهر
هوش مصنوعی: دختری که اگر چهره‌اش را از آفتاب می‌دیدی، به آن چهره زیبا می‌بخشیدی.
به رخسار خوبش بر از هر نگار
مشاطه شده ماه را روزگار
هوش مصنوعی: صورت زیبای او آن‌قدر دلربا است که هر نگار و آرایشگری از او الهام می‌گیرد و ماه هم در این میان به نظر می‌رسد که تحت تاثیر زیبایی‌اش قرار گرفته و درخشانی‌اش را به نمایش می‌گذارد.
ز ره برده رفتار سرو روان
ز عنبر زده نقطه بر ارغوان
هوش مصنوعی: از راه، حرکت سرو را می‌بینم که مانند عطر خوش عنبر، نقطه‌ای بر گل‌های ارغوانی نشسته است.
دو سوسنش پر پیکر نیکوی
دو بادام پر سرمه جادوی
هوش مصنوعی: دو سوسن با قد و قامت زیبا مانند دو بادام پر از نور و جادوی خاصی هستند.
به خنده لبش لاله می سرشت
چو بر لاله ژاله به باغ بهشت
هوش مصنوعی: لبخند او همچون گل لاله‌ای است که با قطرات شبنم آراسته شده و زیبایی باغ بهشت را به تصویر می‌کشد.
هزارش گره سنبل پر شکن
به هم بر زره ساز و چنبرفکن
هوش مصنوعی: هزاران گل سنبل که به هم پیچیده و در هم تنیده‌اند، مانند زره‌ای است که با دقت و هنرمندی ساخته شده و در عین حال به صورت همزمان، زیبایی و شکوه خاصی دارد.
سر هر شکن مشک را مایه دار
خم هر گره بر گلی سایه دار
هوش مصنوعی: در بالای هر مشک، مقداری از مایه وجود دارد و در هر گره، سایه‌ای روی گل‌ها می‌افتد.
به مهرش دل پهلوان گشت راست
ز مادرش در حال وی را بخواست
هوش مصنوعی: دل پهلوان به خاطر محبت او راست و شایسته شد، مانند حالتی که از مادرش خواسته شده باشد.
چنان شیفته شد بدان دلفریب
که بی او زمانی نکردی شکیب
هوش مصنوعی: او به قدری مجذوب و شیفته آن دلبند زیبا شد که هیچ زمانی نتوانست بی‌او صبر کند.
ز نخچیر چون باز پرداختی
همه بزم با ماهرخ ساختی
هوش مصنوعی: از هنگامی که به شکار پرداختی، همه جشن و سرگرمی را با چهره زیبای خود شکل دادی.
کنیزک همی تشنه خون اوی
به درد پدر زو شده کینه جوی
هوش مصنوعی: دخترک به شدت از پدرش دلخور و عصبانی است و از او انتقام می‌خواهد. او به خاطر نداشته‌هایش از پدرش، حس انتقام و کینه در دل دارد.
چنان ساخت با مادر آن شوم بهر
که بکشد جهان پهلوان را به زهر
هوش مصنوعی: او به گونه‌ای تدبیر کرد که مادر آن شوم، به عمل بیاید تا بتواند جهان پهلوان را با زهر از پا درآورد.
هویدا همی بود خاموش و نرم
همی کرد باز از نهان داغ گرم
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی و آرام فعالیتی دارد و از دلش حس داغ و گرمی را بروز می‌دهد.
به گاهی که آمد ز نخچیر باز
جهان پهلوان دیده رنج دراز
هوش مصنوعی: زمانی که قهرمان بزرگ از شکار بازگشت، چهره‌اش نشان‌دهنده‌ زحمات و رنج‌های طولانی بود.
به هم دختر و مادر زشت رای
ستادند پیشش پرستش نمای
هوش مصنوعی: دختر و مادر به خاطر زشتی و ناپسند بودن، در برابر او به عبادت و پرستش ایستادند.
گرفته پری چهره جام بلور
پُر از لعل می چون درفشنده هور
هوش مصنوعی: جام بلوری که در دست دارم، همچون چهره‌ای زیبا و پری، مملو از شراب قرمز است، مانند پرچمی که خورشید آن را می‌تاباند.
چو نخچیر کردی کنون سور کن
به می ماندگی از تنت دور کن
هوش مصنوعی: وقتی شکار را به دام انداختی، حالا خوش بگذار و با نوشیدن شراب، دوری درد و رنج از خود را به فراموشی بسپار.
جهان پهلوان کرد زی می نگاه
همه جام‌ می دید گشته سیاه
هوش مصنوعی: جهان به دلیل نگاه و حضور قوی پهلوان به یک世界 قدرتمند تبدیل شده است و همه جام‌ها به خاطر می ناب، رنگ و حالتی تیره به خود گرفته‌اند.
به یاد آمدش گفته برهمن
گرفتش به خور گفت بر یاد من
هوش مصنوعی: او به یاد آورد که برهمن چه گفته بود و به خورشید گفت که برای یاد من باشد.
دو گلنار دختر چو دینار شد
دو جزعش ز لؤلؤ صدف وار شد
هوش مصنوعی: دو دختر زیبا مانند دینار (سکه‌های طلا) به قدری درخشان و باارزش هستند که ظاهرشان به دو صدف یاقوتی شبیه است.
به ناکام ازو بستد و هم به جای
بخورد و بیفتاد بی جان ز پای
هوش مصنوعی: او از دست ناکامی بر خود گرفته و در جایی دیگر، دچار شکست و بی‌حالی شده است.
دل مادر از درد شد ناتوان
بجوشید با خشم دل پهلوان
هوش مصنوعی: دل مادر به خاطر درد و رنجی که متحمل شده، ضعیف و ناتوان گشته است. در عین حال، این درد و رنج باعث شده تا احساس خشم و غضب در دل قهرمان نیز جوش بزند.
به خنجر تن هر دو را پاره کرد
سرانشان ز تن کند و بر باره کرد
هوش مصنوعی: با خنجر، جسم هر دو را پاره کرد و سرهایشان را از تن جدا کرده و بر زمین انداخت.
هر آن کاو نترسد ز دستان زن
ازو در جهان رای دانش مزن
هوش مصنوعی: هر کسی که از رفتارهای ناپسند زنان نترسد، در این دنیا به او احترام بگذار و او را عالم بنام.
زن نیک در خانه نازست و گنج
زن بد چو دیوست و مار شکنج
هوش مصنوعی: زنی که خوب و شایسته است در خانه آرامش و نعمت به همراه دارد، اما زنی که بد و نیک‌نام نیست، همانند دیو و مار، آزاردهنده و خطرناک است.
ز دستان زن هر که ناترس کار
روان با خرد نیستش سازگار
هوش مصنوعی: هر که از دستان زن نترسد و در کارها با خرد و فهم پیش برود، به خوبی و راحتی خواهد رسید.
زنان چون درختند سبز آشکار
ولیک از نهان زهر دارند بار
هوش مصنوعی: زنان مانند درختانی هستند که به طور ظاهری سرسبز و زیبا به نظر می‌رسند، اما در دل خود می‌توانند نکات تلخ و خطرناک مخفی کرده باشند.
هنرشان همینست کاندر گهر
به گاه زهه مردم آرند بر
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هنر و ویژگی خاص آن‌ها این است که در زمان نیاز، مردم را به سمت خود جذب می‌کنند و در واقع به آن‌ها ارزش و رونق می‌بخشند.
چو پردخت از آن هر دو زن پهلوان
یکی را گزید از میان گوان
هوش مصنوعی: از میان دو زن، یکی با زیبایی و قدرتی که داشت، پهلوان را انتخاب کرد.
مرو را به کابل به شاهی نشاند
به زوال شد و یک مه آنجا بماند
هوش مصنوعی: او را به کابل بردند و به سلطنت نشاند، اما بر روی او زوال و نابودی حاکم شد و فقط یک ماه در آنجا باقی ماند.
اسیران که بگرفت در کارزار
فرستاد زی سیستان سی هزار
هوش مصنوعی: گروه زیادی از اسیران را که در نبرد گرفتار شده بودند، به سیستان فرستادند.
که سوگند بودش به یزدان پاک
که آنجا به خونشان کند گِل ز خاک
هوش مصنوعی: او به یزدان پاک قسم خورده که در آنجا به خاطر خونشان، خاک را به گِل تبدیل کند.

حاشیه ها

1392/01/04 00:04
امین کیخا

شوم بهر یعنی بدبخت البته شور بهر هم همین معنی را دارد

1392/01/04 00:04
امین کیخا

زهه به معنی زاداوری یا زمان زاداوری است زه همان اب است که زه مرد را شوس میگویند و ویا شوسر . اما در باره زهار قبلا گمان می کردند یعنی زه اورنده یعنی سامانه ای از بدن که اب و زه زاداوری را می اورد اما با مقاله ای که اقای آشوری منتشر کردند در تارنمای خود استدلال کردند که زهار موی معنی میدهد چون فردوسی گفته اند اسبان اهخته زهار و یا شیران اهخته زهار و می دانیم انچه میان این دو جانور به هنگام رزمیدن اهیخته می گردد و کشیده میشود یال این جانوران است که اسبان و شیران براغالیده به جنگ بش و یالشان می ایستد و برای ازرمداشت از ذکر نام اندام زاداوری فقط نام موی بر ان گذاشته اند چون روشن است موی بر عانه (انه) می روید با سپاس از استدلال جناب آشوری