گنجور

بخش ۸۷ - رسیدن گرشاسب به یاری اثرط و شبیخون او

پس که چو خور ساز رفتن گرفت
رخش اندک اندک نهفتن گرفت
غو دیده بان از برِ مه رسید
که آمد درفش سپهبد پدید
خروش یلان شد ز شادی بر ابر
ستد ناله ی کوس هوش هژبر
سپه را دل آمد همه باز جای
یکی مرد ده را بیفشرد پای
بر آن بود دشمن که شب در نهان
گریزند زاول گره ناگهان
ز گرشاسب آگه نبودند کس
شب آمد ز پیکار کردند بس
یل پهلوان داشت کآمد ز راه
تنی ده هزار از یلان سپاه
که هر کز گریزندگان یافت زود
عنانشان ز ره باز برتافت زود
هم از ره که آمد نشد زی پدر
به کین بست بر جنگ جستن کمر
سران سپه و اثرط سرافراز
به صد لابه بردندش از پیش باز
ببد تا برآسود و چیزی بخورد
ز لشکر بپرسید پس وز نبرد
جز از کشتگان هر که را نام برد
همه خسته دید از بزرگان و خرد
ز بس خشم و کین کرد سوگند یاد
که بدهم من امشب بدین جنگ داد
زنم تیغ چندان که از جوش خون
رخ قیر گون شب کنم لاله گون
شب تار وشبرنگ در زیر من
که تابد بر گرز وشمشیر من
طلایه فرستاد هم در شتاب
زمانی گران کرد مژگان به خواب
شبی همچو زنگی سیه تر ز زاغ
مه نو چو در دست زنگی چراغ
سیاهیش بر هم سیاهی پذیر
چو موج از بر موج دریای قیر
چو هندو به قار اندر اندوده روی
سیه جامه وز رخ فروهشته موی
چنان تیره گیتی که از لب خروش
ز بس تیرگی ره نبردی به گوش
میان هوا جای جای ابر و نم
چو افتاده بر چشم تاریک تم
جهان گفتیی دوزخی بود تار
به هر گوشه دیو اندر او صدهزار
از انگشت بدشان همه پیرهن
دمان باد تاریک و دود از دهن
زمین را که از قار دیدار نه
زمان را ره و روی رفتار نه
به زندان شب در به بند آفتاب
فروهشته بر دیده ها پرده خواب
فرشته گرفته ز بس بیم پاس
پری در نهیب اهرمن در هراس
بسان تنی بی روان بُد زمین
هوا چون دژم سوکیی دل غمین
بدان سوک برکرده گردون ز رشک
رخ نیلگون پُر ز سیمین سرشک
چو خم گاه چوگانی از سیم ماه
درآن خم پدیدار گویی سیاه
تو گفتی سپهر آینست از فراز
ستاره درو چشم زنگیست باز
درین شب سپهبد چو لختی غنود
ز بهر شبیخون بر آراست زود
همان نامور ویژگان را که داشت
برون برد وز ره عنان بازگاشت
چو نزدیکی خیل دشمن رسید
سواری صد آمد طلایه پدید
کشید ابر بیجاده باز از نیام
برانگیخت شبرنگ و برگفت نام
ز زین کرد مر چند را سرنشیب
گرفتند دیگر گریز از نهیب
سپهدار با ویژگان گفت هین
گرید از پس ام گرز و شمشیر کین
همه گوش دارید آوای من
گراییدن گرز سرسای من
بزد نعره ای کز جهان خاست جوش
ز دشمن چهل مُرد و صد شد ز هوش
به یک ره بر انبوه لشکر زدند
سپه با طلایه به هم بر زدند
سپه برهم افتاد شیب و فراز
رکیب از عنان کس ندانست باز
رمیدند پیلان و اسپان زجای
سپردند مر خیمه ها را به پای
همی تاخت هرکس در آن جنگ وشور
یکی زی سلیح و یکی زی ستور
دلیران زاول چو پیلان مست
دوان هر سوی گرز و خنجر به دست
سراپرده زآتش برافروختند
بسی خرگه و خمیه ها سوختند
شد از تابش تیغ ها تیره شب
چو زنگی که بگشاید از خنده لب
تو گفتی به دوزخ درون اهرمن
دمد هر سوی آتش همی از دهن
به کم یک زمان خاست صد جا فزون
ز گردان تل کشته و جوی خون
یکی را فکنده ز تن پای و دست
یکی را سر و مغز از گرز پست
یکی دوزخی وار تن سوخته
سلیح و سلب ز آتش افروخته
چو سیم روان برزد از چرخ سر
برآن سیم خورشید بر ریخت زر
بد از رنگ خورشید وز خون مرد
همه دشت چون دیبه ی سرخ و زرد
سپهبد سوی صف پیلان دمان
چو باد از کمین تاخت بر زه کمان
به تیر اندر آن حمله بفکند تفت
ز پیلان برگستوان دار هفت
به ترگ و به جوشن ز کابل گرو
یکی دیده بان دید بر تیغ کوه
زدش بر بر و دل خدنگی درشت
چنان کز دلش جست بیرون ز پشت
بشد تیر پنهان به سنگ اندرون
فتاد از کمر مرد بی جان نگون
وز آن جای با ویژگان رفت چیر
سوی لشکرش همچو ارغنده شیر
به شادی برآمد ز لشکر خروش
فتاد از غو کوس در چرخ جوش
ز کابل سپه کشته شد شش هزار
ندانست کس خستگان را شمار
نبد کشته از خیل گرشاسب کس
شمردند یک مرد کم بود و بس
رسید آن یکی نیز تازان نوند
گرفته سواری به خم کمند
همه خیل کابل شدند انجمن
برآن کشته پیلان پولادتن
به یک تیر بد هریک افکنده خوار
براین سو زده کرده زآن سو گذار
همیدون بر آن دیده بان یک گروه
شدند انبه از زیر آن برز کوه
بدیدند در سنگ نادیده تیر
یلان را همه روی شد چون زریر
بدانست هرکس به فرهنگ زود
که آن زخم از شست گرشاسب بود
زد اسپ از میان شاه کابل چو باد
سوی لشکر زابل آواز داد
ز گرشاسب پرسید گفتا کجاست
دهیدم ازو مژده گر با شماست
که با او به جنگ بهو بوده ام
همه کشور هند پیموده ام
شنیدم که زاول بپرداختست
به شهریست کآنرا کنون ساختست
یکی گفت نشناسی ای رفته هوش
که گرشاسب کرد این همه رزم دوش
هم از ره که آمد فکند این سران
برآرد کنون گرد ازین دیگران
به هنگام از ایدر گریزید زار
از آن پیش کآرد کنون کارزار
شه کابل آمد دو رخساره زرد
به لشکر بر آن راز پیدا نکرد
مترسید گفتا که گرشاسب نیست
سری نامدارست و مردی دویست
شب این تیرها را وی انداختست
همین تاختن ناگه او ساختست
به گرشاسب یاور نباید کسم
اگر اوست تنها من او را بسم
شبیخون بود پیشه ی بد دلان
ازین ننگ دارند جنگی یلان
اگر ما برایشان شبیخون کنیم
همه آب ها در شبی خون کنیم
بگفت این ولشکر همه گرد کرد
بزد کوس و برخاست صف نبرد
سپه را سبک پهلوان صف کشید
جدا جای هر سرکشی برگزید
همه خستگان را ز پس بازداشت
به جنگ آنکه شایسته بد برگماشت
درآورد پیش اژدهافش درفش
شد از تیغ هامون چو گردون بنفش
دم نای رویین ز مه برگذشت
غو کوس دشت و که اندر نوشت
به حمله یلان در فراز و نشیب
عنان گرد کردند تازان رکیب
به زخم سر تیغ الماس چهر
همی خون فشاندند بر ماه و مهر
شل و خشت چون پود و چون تار بود
چکاکاک برخاست از ترگ و خود
زهفتم زمین گرد پیکار خاست
ز دیو و پری بانگ زنهار خاست
عقیقین شد از خون به فرسنگ سنگ
فروریخت از چرخ خرچنگ چنگ
ز بس خنجر و نیزه ی جان ستان
زمین همچو آتش بد و نیستان
نگارنده از خون سنان ها زمین
گشاینده مرگ از کمان ها کمین
شده تیغ ها در سر انداختن
چو بازیگر از گوی ها باختن
بد آتش ز هر حلقه ی درع پوش
زبانه زبانه برآورده جوش
تو گفتی ز بگداخته زرکار
هوا شفشه سازد همی صدهزار
چو گرشاسب آن رزم و پیکار دید
جهان پرسوار صف اوبار دید
به شبرنگ مه نعل گردون نورد
درآمد برافروخت گرز نبرد
دو دستی همی کوفت بر مغز و ترگ
همی ریخت ز الماس کین زهر مرگ
گه انداخت خرطوم پیلان به تیغ
برافشاند گه مغز گردان به میغ
کجا گرز بر زخم بگماشتی
زمین از بر گاو برگاشتی
زگردان به خم کمند از کمین
به هر حمله دو دو ربودی ز زین
سم اسپش از گرد سنگ سیاه
همی کرد چون سرمه در چشم ماه
دل کوه نعلش همی چاک زد
زخون خرمن لاله بر خاک زد
یکی پیل چون کوه هامون سپر
خمش کرد خرطوم گرد کمر
بکوشید کز زینش آرد به زیر
نجنبید از جای گرد دلیر
زدش گرز و خونش از گلو برفشاند
ز سر مغزش و چشم بیرون جهاند
بیفکند دیگر ز پیلان چهار
همی تاخت غران چو ابر بهار
رمیدند پیلان از آن جنگجوی
سوی لشکر خویش دادند روی
فکندند بسیار و کردند پست
درفش دلیران نگون شد ز دست
بدانست هر کس که گرشاسبست
سخن گفتن شاه گوشاسبست
که و دشت از افکنده بُد ناپدید
گریزنده کس دو به یک جا ندید
سواران رمان گشته بی هوش و هال
پیاده ز پیلان شده پایمال
به راهی دگر هر یکی گشته گم
ز بر کرکس و غول تازان به دم
چوشب قطره قطره خوی سندروس
پراکند بر گنبد آبنوس
ده و شش هزار آزموده سوار
گرفته شد و کشته پنجه هزار
سراپرده و خیمه و خواسته
سلیح و ستوران آراسته
همه گرد کردند از اندازه بیش
جدا برد ازو هر کسی بهر خویش
گرفتاریان با همه هر چه بود
سپهبد به زاول فرستاد زود
ده و دو هزار از دلیران گرد
گزین کرد و دیگر به اثرط سپرد
مرورا به زاول فرستاد باز
شد او سوی کاول به کین رزم ساز

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس که چو خور ساز رفتن گرفت
رخش اندک اندک نهفتن گرفت
هوش مصنوعی: پس از آنکه خورشید به جایی رفت و غروب کرد، آرام آرام نورش کم شد و در نهایت پنهان شد.
غو دیده بان از برِ مه رسید
که آمد درفش سپهبد پدید
هوش مصنوعی: خبر رسید که نگهبانان از دور، پرچم سپهبد را مشاهده کردند که در حال نزدیک شدن است.
خروش یلان شد ز شادی بر ابر
ستد ناله ی کوس هوش هژبر
هوش مصنوعی: به خاطر شادی، صدای بلند جنگجویان به گوش می‌رسد و ناله‌ی صدای طبل متناسب با هوش و ذکایتی مستحکم به آسمان‌ها می‌رود.
سپه را دل آمد همه باز جای
یکی مرد ده را بیفشرد پای
هوش مصنوعی: دل سپاه از دیدن یک مرد شجاع پر از شوق و احساس شد، به‌طوری که همگی به دور او جمع شدند و با هم او را حمایت کردند.
بر آن بود دشمن که شب در نهان
گریزند زاول گره ناگهان
هوش مصنوعی: دشمن قصد داشت در شب به طور ناگهانی و پنهانی از محل خود فرار کند.
ز گرشاسب آگه نبودند کس
شب آمد ز پیکار کردند بس
هوش مصنوعی: اگر کسی از گرشاسب اطلاعی نداشت، شبانه به جنگ آمدند و درگیری زیادی به وجود آوردند.
یل پهلوان داشت کآمد ز راه
تنی ده هزار از یلان سپاه
هوش مصنوعی: پهلوانی یل به راه آمد که بدنی از ده هزار جنگجو دارد.
که هر کز گریزندگان یافت زود
عنانشان ز ره باز برتافت زود
هوش مصنوعی: هر کسی که از راه رفته دور شود، به سرعت مهارشان را می‌کشد و آنها را به مسیر اصلی بازمی‌گرداند.
هم از ره که آمد نشد زی پدر
به کین بست بر جنگ جستن کمر
هوش مصنوعی: کسی که از راهی می‌آید، به خاطر کینه‌ای که از پدرش دارد، خودش را برای نبرد آماده می‌کند.
سران سپه و اثرط سرافراز
به صد لابه بردندش از پیش باز
هوش مصنوعی: فرماندهان لشکر با تملق و جلوه‌گری، او را از جلو خود برگرداندند.
ببد تا برآسود و چیزی بخورد
ز لشکر بپرسید پس وز نبرد
هوش مصنوعی: او ابتدا به آرامش دست یافت و چیزی خورد، سپس از لشکر درباره جنگ پرسید.
جز از کشتگان هر که را نام برد
همه خسته دید از بزرگان و خرد
هوش مصنوعی: هرکس که نامی از کشته‌شدگان ببرد، همه را خسته و ناتوان از بزرگان و خردمندان مشاهده می‌کند.
ز بس خشم و کین کرد سوگند یاد
که بدهم من امشب بدین جنگ داد
هوش مصنوعی: به خاطر خشم و کینه‌ای که داشته، سوگند خورده است که امشب در این جنگ تلافی خواهد کرد.
زنم تیغ چندان که از جوش خون
رخ قیر گون شب کنم لاله گون
هوش مصنوعی: من به قدری می‌زنم که خونم به جوش می‌آید و چهره‌ام که به رنگ سیاه شب است، همچون گل لاله زیبا می‌شود.
شب تار وشبرنگ در زیر من
که تابد بر گرز وشمشیر من
هوش مصنوعی: در شب تاریک و درخشانی که زیر پای من است، نوری بر روی شمشیر و گرز من می‌تابد.
طلایه فرستاد هم در شتاب
زمانی گران کرد مژگان به خواب
هوش مصنوعی: طلایه برانگیخت و با سرعتی که داشت، خواب سنگینی بر مژگان نهاد.
شبی همچو زنگی سیه تر ز زاغ
مه نو چو در دست زنگی چراغ
هوش مصنوعی: شبی تاریک و سیاه‌تر از زاغ، همچون ماه نو، در دست زنگی چراغی نمی‌تابید.
سیاهیش بر هم سیاهی پذیر
چو موج از بر موج دریای قیر
هوش مصنوعی: این جمله به تصویرسازی از سیاه بودن و تضاد آن می‌پردازد. سیاهی مانند موجی است که بر روی موج دیگر دریاچه‌ای از قیر حرکت می‌کند. این توصیف به نوعی نشان‌دهنده تأثیرات و تعاملات بین اجزای سیاه و تضادهای موجود در طبیعت است.
چو هندو به قار اندر اندوده روی
سیه جامه وز رخ فروهشته موی
هوش مصنوعی: مثل این که هندو در چاهی نشسته و چهره‌اش را با رنگ سیاه پوشانده، به طوری که موهایش نیز به سمت پایین افتاده و پنهان شده‌اند.
چنان تیره گیتی که از لب خروش
ز بس تیرگی ره نبردی به گوش
هوش مصنوعی: جهان چنان تاریک و غم‌انگیز است که صدای فریادها به خاطر این همه ظلم و بدی به گوش نمی‌رسد.
میان هوا جای جای ابر و نم
چو افتاده بر چشم تاریک تم
هوش مصنوعی: در فضایی که ابرها و باران به وضوح دیده می‌شوند، مانند نقطه‌هایی است که بر چشمان تیره‌ام نشسته‌اند.
جهان گفتیی دوزخی بود تار
به هر گوشه دیو اندر او صدهزار
هوش مصنوعی: جهان به گونه‌ای می‌نماید که دوزخی است و در همه جا تاریکی و موجودات شرور به چشم می‌خورند.
از انگشت بدشان همه پیرهن
دمان باد تاریک و دود از دهن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت نامطلوبی اشاره دارد که به دلیل بدی و ناپاکی برخی افراد، ایجاد شده است. تاریکی و دود نماد مشکلات و ناپاکی‌ها هستند که از دهان این افراد بیرون می‌آید و بر پیرهن و زندگی دیگران تأثیر منفی می‌گذارد. به طور کلی می‌توان گفت که رفتار بد برخی موجب بروز مسائل و آلودگی‌های اجتماعی می‌شود.
زمین را که از قار دیدار نه
زمان را ره و روی رفتار نه
هوش مصنوعی: زمین را نمی‌توان بدون دیدن آن برداشت کرد، و زمان نیز مستلزم داشتن راه و نشانه‌ای برای حرکت است.
به زندان شب در به بند آفتاب
فروهشته بر دیده ها پرده خواب
هوش مصنوعی: در شب سیاه، خورشید به زندان افتاده و خواب بر چشمان ما سایه افکنده است.
فرشته گرفته ز بس بیم پاس
پری در نهیب اهرمن در هراس
هوش مصنوعی: به دلیل ترس و نگرانی از خطرات و تهدیدات، فرشته نتوانسته آرامش خود را حفظ کند و در اثر این ترس، حالتی نگران و هراس‌زده به خود گرفته است.
بسان تنی بی روان بُد زمین
هوا چون دژم سوکیی دل غمین
هوش مصنوعی: زمین مانند بدنی بدون روح بود و هوا همچون دژی پر از غم و اندوه دل را فدای می‌کرد.
بدان سوک برکرده گردون ز رشک
رخ نیلگون پُر ز سیمین سرشک
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و تلالو چهره‌اش، آسمان با حسادت به طرف او خم شده و از چشمانش اشک‌های نقره‌ای می‌ریزد.
چو خم گاه چوگانی از سیم ماه
درآن خم پدیدار گویی سیاه
هوش مصنوعی: در جایی که دسته‌ای از سیم نقره‌ای وجود دارد، به نظر می‌رسد که در آن دسته، رنگی تیره پدیدار شده است.
تو گفتی سپهر آینست از فراز
ستاره درو چشم زنگیست باز
هوش مصنوعی: تو گفتی که آسمان همچون آینه‌ای است که ستاره‌ها در آن می‌درخشند و چشم سیاه رنگی به آن می‌نگرد.
درین شب سپهبد چو لختی غنود
ز بهر شبیخون بر آراست زود
هوش مصنوعی: در این شب، فرمانده پس از اینکه کمی استراحت کرد، به سرعت خود را آماده کرد تا در صورت حمله غافلگیرانه، مقابله کند.
همان نامور ویژگان را که داشت
برون برد وز ره عنان بازگاشت
هوش مصنوعی: او همان شخصیت‌های مشهور و برجسته را که داشت، به بیرون منتقل کرد و کنترل و هدایت آنها را به دست گرفت.
چو نزدیکی خیل دشمن رسید
سواری صد آمد طلایه پدید
هوش مصنوعی: وقتی که نزدیک لشکر دشمن شد، سوارکاری به تعداد زیاد به جلو آمد و خبر را آورد.
کشید ابر بیجاده باز از نیام
برانگیخت شبرنگ و برگفت نام
هوش مصنوعی: ابر به ناگهانی از جایی بیرون آمد و باران را به زمین آورد. همزمان، شبرنگ (نماد اسب جنگی) به حرکت درآمد و نامش را فریاد زد.
ز زین کرد مر چند را سرنشیب
گرفتند دیگر گریز از نهیب
هوش مصنوعی: از زین به پایین آمدند و به سرنشینی متوجه شدند، حالا دیگر نمی‌توانند از هیاهو و دردسر فرار کنند.
سپهدار با ویژگان گفت هین
گرید از پس ام گرز و شمشیر کین
هوش مصنوعی: سردار به یارانش گفت: «ببینید که با قدرت و شجاعت به میدان می‌رویم و دشمن را با ضربات گرز و شمشیر می‌زنیم.»
همه گوش دارید آوای من
گراییدن گرز سرسای من
هوش مصنوعی: همه شما به صدای من گوش می‌دهید، حتی اگر سرم با گرز ضربه بخورد.
بزد نعره ای کز جهان خاست جوش
ز دشمن چهل مُرد و صد شد ز هوش
هوش مصنوعی: او فریادی کشید که باعث شد خروش و هیاهو در جهان بر پا شود. از ترس دشمن، چهل نفر جان باختند و صد نفر دیگر از هوش رفتند.
به یک ره بر انبوه لشکر زدند
سپه با طلایه به هم بر زدند
هوش مصنوعی: در یک مسیر، سپاه با تعداد زیادی جلو دارها به سمت هم حمله کردند و به هم برخورد کردند.
سپه برهم افتاد شیب و فراز
رکیب از عنان کس ندانست باز
هوش مصنوعی: ارتش به هم ریخت و تغییرات در وضعیت جنگی به وجود آمد، اما هیچ‌کس نتوانست کنترل اوضاع را در دست بگیرد.
رمیدند پیلان و اسپان زجای
سپردند مر خیمه ها را به پای
هوش مصنوعی: فیل‌ها و اسبان از ترس فرار کردند و خیمه‌ها را به پاهایشان واگذار کردند.
همی تاخت هرکس در آن جنگ وشور
یکی زی سلیح و یکی زی ستور
هوش مصنوعی: در آن جنگ و شور و شوق، هر کس به نوعی در حال تلاش و پیشروی بود؛ برخی با سلاح و برخی با اسب به میدان آمده بودند.
دلیران زاول چو پیلان مست
دوان هر سوی گرز و خنجر به دست
هوش مصنوعی: دلیران از دشت آوال مانند فیل‌های مست و نیرومند به سمت‌های مختلف می‌دوند و در دستشان گرز و خنجر دارند.
سراپرده زآتش برافروختند
بسی خرگه و خمیه ها سوختند
هوش مصنوعی: آتش فراوانی برافروخته شده که باعث سوختن بسیاری از چادرها و اردوگاه‌ها شده است.
شد از تابش تیغ ها تیره شب
چو زنگی که بگشاید از خنده لب
هوش مصنوعی: با تابش تیغ‌ها، شب به حالتی تیره و تار درآمد؛ مانند زنگی که با خنده لب‌هایش باز می‌شود.
تو گفتی به دوزخ درون اهرمن
دمد هر سوی آتش همی از دهن
هوش مصنوعی: تو گفتی که در جهنم، شیطان هر طرف را با آتش می‌سوزاند و از دهانش شعله‌ها می‌جهند.
به کم یک زمان خاست صد جا فزون
ز گردان تل کشته و جوی خون
هوش مصنوعی: به سرعت و در کوتاه‌ترین زمان، صدها مکان به دلیل نبرد و جریان خون، ویران و پر از کشته شد.
یکی را فکنده ز تن پای و دست
یکی را سر و مغز از گرز پست
هوش مصنوعی: یک نفر را از بدنش پا و دست جدا کرده‌اند و یک نفر دیگر را با ضربه‌ای به سر و مغزش آسیب زده‌اند.
یکی دوزخی وار تن سوخته
سلیح و سلب ز آتش افروخته
هوش مصنوعی: یک نفر همچون دوزخی که تنش توسط آتش سوزانده شده، در تنگنا قرار دارد و از درد و رنج رنج می‌برد.
چو سیم روان برزد از چرخ سر
برآن سیم خورشید بر ریخت زر
هوش مصنوعی: زمانی که سیم، به طور روان و بی‌وقفه از بین فلک عبور کرد، بر روی سیم خورشید، زر و طلا ریخته شد.
بد از رنگ خورشید وز خون مرد
همه دشت چون دیبه ی سرخ و زرد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر رنگ خورشید و خون مردان، مانند دیبای سرخ و زرد جلوه‌گری می‌کند.
سپهبد سوی صف پیلان دمان
چو باد از کمین تاخت بر زه کمان
هوش مصنوعی: سردار به سمت صف شگفت‌انگیز فیل‌ها شتافت، مانند بادی که ناگهان از مخفیگاه خود بر پیکان کمان حمله می‌کند.
به تیر اندر آن حمله بفکند تفت
ز پیلان برگستوان دار هفت
هوش مصنوعی: در حمله‌ای، تیر به هدف می‌خورد و از شاخ و برگ درختان بزرگ می‌بارد.
به ترگ و به جوشن ز کابل گرو
یکی دیده بان دید بر تیغ کوه
هوش مصنوعی: در کنار دریا و با زره‌ای از کابل، یک دیده‌بان بر فراز کوه عرشه‌ای را مشاهده کرد.
زدش بر بر و دل خدنگی درشت
چنان کز دلش جست بیرون ز پشت
هوش مصنوعی: او به شدت ضربه‌ای به دلش زد که به سرعت و با شدت از دلش بیرون پرید.
بشد تیر پنهان به سنگ اندرون
فتاد از کمر مرد بی جان نگون
هوش مصنوعی: تیری پنهان به درون سنگ فرود آمد و مردی بی‌جان و سرنگون را از کمرش زد.
وز آن جای با ویژگان رفت چیر
سوی لشکرش همچو ارغنده شیر
هوش مصنوعی: از آن مکان خاص، او با ویژگی‌های خاص خود به سوی لشکرش حرکت کرد، مانند شیر شجاع و قدرتمند.
به شادی برآمد ز لشکر خروش
فتاد از غو کوس در چرخ جوش
هوش مصنوعی: با شادی، خروش و شوقی از لشکر برخاست و صدای کوس در آسمان به گوش رسید.
ز کابل سپه کشته شد شش هزار
ندانست کس خستگان را شمار
هوش مصنوعی: در جنگ کابل شش هزار نفر کشته شدند و هیچ‌کس از شمار زخمی‌ها خبر نداشت.
نبد کشته از خیل گرشاسب کس
شمردند یک مرد کم بود و بس
هوش مصنوعی: هیچ یک از دشمنان گرشاسب را به حساب نمی‌آورند، حتی اگر او یک نفر را هم شکست دهد، او را کمتر از آنچه که هست به حساب می‌آورند.
رسید آن یکی نیز تازان نوند
گرفته سواری به خم کمند
هوش مصنوعی: یک سوارکار دیگر نیز با شتاب به سمت آنجا رسید و در حینی که لجامش را در دست داشت، به جلو می‌تاخت.
همه خیل کابل شدند انجمن
برآن کشته پیلان پولادتن
هوش مصنوعی: همه کسانی که در کابل بودند، دور هم جمع شدند به خاطر کشته شدن فیل‌های بزرگ و مقاوم.
به یک تیر بد هریک افکنده خوار
براین سو زده کرده زآن سو گذار
هوش مصنوعی: هر کس که به سوی دیگری تیر می‌اندازد، در واقع خود را در معرض آسیب قرار می‌دهد. او باید مراقب باشد، زیرا ممکن است در انتها خودش بیشتر ضعیف و آسیب‌پذیر شود.
همیدون بر آن دیده بان یک گروه
شدند انبه از زیر آن برز کوه
هوش مصنوعی: یک گروه زیر کوه به تماشای منظره ای ایستاده‌اند و به تماشای دوردست‌ها مشغولند.
بدیدند در سنگ نادیده تیر
یلان را همه روی شد چون زریر
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به چشمان تیزبین و بصیرت بالای شخصیت‌های قهرمانانه دارد. آنها توانسته‌اند حتی در چهره‌های سخت و سنگی، نشانه‌ها و ویژگی‌های قهرمانان را مشاهده کنند و به همین دلیل، چهره‌ها برایشان مانند زریر (قهرمان مشهور) روشن و نمایان می‌شود. به نوعی، این بیانگر قدرت دید و درک عمیق آنهاست.
بدانست هرکس به فرهنگ زود
که آن زخم از شست گرشاسب بود
هوش مصنوعی: هر کسی که به فرهنگ و هنجارها آگاه است، می‌داند که زخم ناشی از شستگرشاسب به سرعت نمایان می‌شود.
زد اسپ از میان شاه کابل چو باد
سوی لشکر زابل آواز داد
هوش مصنوعی: اسب از میان شاه کابل به سمت لشکر زابل به سرعت حرکت کرد و به مانند باد صدا زد.
ز گرشاسب پرسید گفتا کجاست
دهیدم ازو مژده گر با شماست
هوش مصنوعی: از گرشاسب پرسیدند که خبر خوبی درباره‌ی دهیدم کجاست؟ او پاسخ داد: اگر برای شماست، همین جاست.
که با او به جنگ بهو بوده ام
همه کشور هند پیموده ام
هوش مصنوعی: من با او در نبرد بوده‌ام و تمام سرزمین هند را گشته‌ام.
شنیدم که زاول بپرداختست
به شهریست کآنرا کنون ساختست
هوش مصنوعی: شنیدم که از آول (شخصی) برای شهری هزینه‌ای پرداخته است که اکنون در حال ساخت آن هستند.
یکی گفت نشناسی ای رفته هوش
که گرشاسب کرد این همه رزم دوش
هوش مصنوعی: یکی گفت: ای شخصی که از هوش و خرد دور افتادی، اگر گرشاسب، این همه نبرد و جنگ را در شب گذشته انجام داده باشد، تو او را نمی‌شناسی؟
هم از ره که آمد فکند این سران
برآرد کنون گرد ازین دیگران
هوش مصنوعی: از مسیری که آمده، سرها را پایین انداخت، اکنون از این دیگران گرد و غبار برمی‌خیزد.
به هنگام از ایدر گریزید زار
از آن پیش کآرد کنون کارزار
هوش مصنوعی: در زمان جنگ، اگر از دشمن بگریزی، نتیجه‌ای بهتر خواهد داشت تا اینکه اکنون در میدان نبرد بمانی و با مشکل مواجه شوی.
شه کابل آمد دو رخساره زرد
به لشکر بر آن راز پیدا نکرد
هوش مصنوعی: شه کابل با دو چهره زرد رنگ به لشکر آمد، اما نتوانست راز آن را نمایان کند.
مترسید گفتا که گرشاسب نیست
سری نامدارست و مردی دویست
هوش مصنوعی: نگران نباش، زیرا اگر گرشاسپ وجود نداشته باشد، فردی با نام و توانایی‌های برجسته‌ای در بین ما هست که به اندازه دو برابر او ارزشمند است.
شب این تیرها را وی انداختست
همین تاختن ناگه او ساختست
هوش مصنوعی: در شب، او این تیرها را انداخته و همین ناگهانی که او اقدام کرد، باعث شد تا این حرکت صورت بگیرد.
به گرشاسب یاور نباید کسم
اگر اوست تنها من او را بسم
هوش مصنوعی: اگر گرشاسب تنها باشد، نباید کسی به او یاری دهد، زیرا من خود به تنهایی او را کافی می‌دانم.
شبیخون بود پیشه ی بد دلان
ازین ننگ دارند جنگی یلان
هوش مصنوعی: بددل‌ها همیشه در کمین هستند و از این که به جنگ دلاوران بروند، شرمنده و نگران‌اند.
اگر ما برایشان شبیخون کنیم
همه آب ها در شبی خون کنیم
هوش مصنوعی: اگر به آن‌ها حمله کنیم، تمام آب‌ها را در شب سرخ خواهیم کرد.
بگفت این ولشکر همه گرد کرد
بزد کوس و برخاست صف نبرد
هوش مصنوعی: گفت این لشکر همگی دور هم جمع شدند، طبل زدند و صف نبرد را آماده کردند.
سپه را سبک پهلوان صف کشید
جدا جای هر سرکشی برگزید
هوش مصنوعی: سردار جنگی نیروی خود را به آرامی سازماندهی کرد و هر کسی را بر اساس ویژگی‌هایش در جای مناسب قرار داد.
همه خستگان را ز پس بازداشت
به جنگ آنکه شایسته بد برگماشت
هوش مصنوعی: همه خستگان را کنار هم جمع کرد و به جنگ کسی رفت که لیاقت این کار را داشت.
درآورد پیش اژدهافش درفش
شد از تیغ هامون چو گردون بنفش
هوش مصنوعی: سپرش را در برابر اژدها بیرون آورد و همچون آسمانی بنفش به کمک تیغ هامون (سلاح) آمد.
دم نای رویین ز مه برگذشت
غو کوس دشت و که اندر نوشت
هوش مصنوعی: نفس خوشبو و دل‌انگیز مه در آسمان می‌آید، صدای طبل در دشت به گوش می‌رسد و کسی در این ماجرا یادداشت می‌کند.
به حمله یلان در فراز و نشیب
عنان گرد کردند تازان رکیب
هوش مصنوعی: سواران دلیر در هنگام جنگ، با مهارت و شجاعت خود، در اوج و فرودهای نبرد، فعالیت و تلاش کردند.
به زخم سر تیغ الماس چهر
همی خون فشاندند بر ماه و مهر
هوش مصنوعی: زخمی که بر سر تیغ الماس وارد می‌شود، باعث می‌شود که خون به سمت ماه و خورشید جاری شود. این تصویر بیانگر شدت و تاثیر آن زخم است.
شل و خشت چون پود و چون تار بود
چکاکاک برخاست از ترگ و خود
هوش مصنوعی: مثل اینکه شل و خشت به نازکی و لطافت پود و تار هستند، از زمین و خود به آرامی و به طور نامحسوس بلند می‌شوند.
زهفتم زمین گرد پیکار خاست
ز دیو و پری بانگ زنهار خاست
هوش مصنوعی: از زمین صدای جنگ و نبرد بلند شد و نداهایی از موجودات افسانه‌ای مانند دیوها و پری‌ها به گوش رسید.
عقیقین شد از خون به فرسنگ سنگ
فروریخت از چرخ خرچنگ چنگ
هوش مصنوعی: خون از عقیق‌ها جاری شد و سنگ‌ها به فاصله‌های دور افتادند، انگار که از آسمان برآمده‌اند و به زمین سقوط کرده‌اند.
ز بس خنجر و نیزه ی جان ستان
زمین همچو آتش بد و نیستان
هوش مصنوعی: زمین به خاطر وجود خنجرها و نیزه‌های کشنده، به جایی مانند آتش و نیستان تبدیل شده است.
نگارنده از خون سنان ها زمین
گشاینده مرگ از کمان ها کمین
هوش مصنوعی: نویسنده با خون کسانی که به قتل رسیده‌اند، زمین را تسخیر کننده، مرگ از تیرهایی که در کمین نشسته‌اند.
شده تیغ ها در سر انداختن
چو بازیگر از گوی ها باختن
هوش مصنوعی: هنگامی که تیغ‌ها به سمت سر می‌زنند، مانند بازیگری هستند که در حین بازی، از گوی‌ها شکست می‌خورد.
بد آتش ز هر حلقه ی درع پوش
زبانه زبانه برآورده جوش
هوش مصنوعی: آتش بد از هر حلقه زره‌پوش به صورت شعله‌ای سر برآورده و می‌جهد.
تو گفتی ز بگداخته زرکار
هوا شفشه سازد همی صدهزار
هوش مصنوعی: تو گفتی که طلا در آتش ذوب می‌شود و از آن می‌توان صدها هزار چیز زیبا ساخت.
چو گرشاسب آن رزم و پیکار دید
جهان پرسوار صف اوبار دید
هوش مصنوعی: وقتی گرشاسب آن جنگ و مبارزه را دید، جهان را همچون یک اسب سوار بر دوش او مشاهده کرد.
به شبرنگ مه نعل گردون نورد
درآمد برافروخت گرز نبرد
هوش مصنوعی: درخشندگی و زیبایی ماه، مانند نوری است که بر چهره‌ی زمین می‌تابد، و این نور به گونه‌ای است که در زد و خورد و نبردها، قدرت و شجاعت را به نمایش می‌گذارد.
دو دستی همی کوفت بر مغز و ترگ
همی ریخت ز الماس کین زهر مرگ
هوش مصنوعی: با دو دست بر سر می‌کوبید و آنقدر اشک و غم می‌ریخت که گویی از الماس است، چون این درد مانند زهر مرگ است.
گه انداخت خرطوم پیلان به تیغ
برافشاند گه مغز گردان به میغ
هوش مصنوعی: هر از گاهی، فیل‌ها خرطوم خود را به سوی آسمان بلند می‌کنند و در عین حال گردوها را در ابرها پرتاب می‌کنند.
کجا گرز بر زخم بگماشتی
زمین از بر گاو برگاشتی
هوش مصنوعی: کجا ضربه ای بر زخمی وارد کردی که زمین از درد آن برگشت؟
زگردان به خم کمند از کمین
به هر حمله دو دو ربودی ز زین
هوش مصنوعی: تو در میدانی که بسیار خطرناک است، با مهارت و توانایی خود از پیچیدگی‌ها عبور می‌کنی و در هر چالش، به خوبی و استقامت عمل می‌کنی. با استفاده از ابزارهای لازم، به راحتی از تله‌ها و کمین‌ها فرار می‌کنی و به پیروزی می‌رسی.
سم اسپش از گرد سنگ سیاه
همی کرد چون سرمه در چشم ماه
هوش مصنوعی: سم اسب مانند سرمه‌ای که در چشم ماه می‌افتد، از گرد سنگ سیاه پخش می‌شود.
دل کوه نعلش همی چاک زد
زخون خرمن لاله بر خاک زد
هوش مصنوعی: دل به شدت از غم و اندوه می‌تپد و به خاطر درد و مصیبت، مثل کوه ترک‌خورده شده است. این درد و ناراحتی از خون لاله‌های سرخش، بر زمین می‌ریزد.
یکی پیل چون کوه هامون سپر
خمش کرد خرطوم گرد کمر
هوش مصنوعی: یک فیل بزرگ مانند کوه هامون، به حالت دفاعی ایستاده و خرطومش را دور کمرش پیچیده است.
بکوشید کز زینش آرد به زیر
نجنبید از جای گرد دلیر
هوش مصنوعی: تلاش کنید که از اسب پایین بیفتید، اما از جا نجنید و دلیری خود را حفظ کنید.
زدش گرز و خونش از گلو برفشاند
ز سر مغزش و چشم بیرون جهاند
هوش مصنوعی: او با گرزی به او ضربه زد و خونش از گلو بیرون پاشید، مغزش از سرش بیرون آمد و چشمانش بیرون جهید.
بیفکند دیگر ز پیلان چهار
همی تاخت غران چو ابر بهار
هوش مصنوعی: سواران به سوی پیاده‌نظام حمله‌ور شدند و صدای زنگ‌ها و غرششان مانند صداهای ابرهای بهاری در حال بارش بود.
رمیدند پیلان از آن جنگجوی
سوی لشکر خویش دادند روی
هوش مصنوعی: فیل‌ها از آن جنگجو فرار کردند و به سوی لشکر خود برگشتند.
فکندند بسیار و کردند پست
درفش دلیران نگون شد ز دست
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد تیغ‌های خود را سست و از کار انداختند و پرچم دلیران به زمین افتاد و دیگر نتوانستند آن را نگه دارند.
بدانست هر کس که گرشاسبست
سخن گفتن شاه گوشاسبست
هوش مصنوعی: هر کسی که گرشاسپ را بشناسد، می‌داند که سخن گفتن شاه گوشاسب است.
که و دشت از افکنده بُد ناپدید
گریزنده کس دو به یک جا ندید
هوش مصنوعی: در دشت، کسی را ندید که به یک جا می‌رود و از نظر پنهان شده است.
سواران رمان گشته بی هوش و هال
پیاده ز پیلان شده پایمال
هوش مصنوعی: سواران در حال خواب و بی‌خبر از ماجرا هستند و افرادی که پیاده‌اند، زیر پای فیل‌ها له و crushed می‌شوند.
به راهی دگر هر یکی گشته گم
ز بر کرکس و غول تازان به دم
هوش مصنوعی: هر یک از ما در مسیر زندگی خود به سمت راهی دیگر رفته‌ایم و در این مسیر، از کفتار و موجودات خطرناک فرار می‌کنیم.
چوشب قطره قطره خوی سندروس
پراکند بر گنبد آبنوس
هوش مصنوعی: چنانچه شب، قطره‌های باران مثل عطر چوب سندروس بر روی گنبد سیاه پخش می‌شود.
ده و شش هزار آزموده سوار
گرفته شد و کشته پنجه هزار
هوش مصنوعی: بسیاری از سواران با تجربه گرد هم آمده و تعداد زیادی از آنان کشته شدند.
سراپرده و خیمه و خواسته
سلیح و ستوران آراسته
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف یک جایی پرداخته شده که با پرده‌ها و خیمه‌ها زینت داده شده و همچنین سلاح‌ها و سوارکاران به زیبایی آماده شده‌اند. این فضا بیانگر شکوه و جلال یک مناسبت یا واقعه خاص است که در آن همه چیز با دقت و زیبایی تدارک دیده شده است.
همه گرد کردند از اندازه بیش
جدا برد ازو هر کسی بهر خویش
هوش مصنوعی: همه به دور هم جمع شدند و هر کس به اندازه‌ای که نیاز داشت، از آنچه بود، جدا شد و برداشت کرد.
گرفتاریان با همه هر چه بود
سپهبد به زاول فرستاد زود
هوش مصنوعی: سردار به سرعت افرادی را که در مشکل بودند، به زاول فرستاد.
ده و دو هزار از دلیران گرد
گزین کرد و دیگر به اثرط سپرد
هوش مصنوعی: او دوازده‌هزار نفر از دلیران را برگزید و باقی کارها را به دیگران سپرد.
مرورا به زاول فرستاد باز
شد او سوی کاول به کین رزم ساز
هوش مصنوعی: او (شخص مورد نظر) به زاول رفت و در نتیجه به سمت کاول بازگشت تا جنگ را به راه بیندازد.

حاشیه ها

1392/01/03 23:04
علیرضا

غو به معنی فریاد ونعره

1392/01/04 00:04
علیرضا

بیت 17 مصراع اول واژه سیه تر صحیح است

1392/01/04 00:04
علیرضا

غنودن به معنی مقدمات خواب و به اصطلاح گرم شدن چشم و چرت زدن