گنجور

بخش ۸۶ - جنگ اثرط با شاه کابل

وز آن سو چو از شهر داور سپاه
سوی جنگ برد اثْرَط کینه خواه
سپه سی هزار از یلان داشت بیش
دوصد پیل برگستوان دار پیش
دلیران پرخاش دو رویه صف
کشیدند، جان برنهاده به کف
سواران، شد آمد فزون ساختند
یلان از کمین‌ها برون تاختند
به کوه اندر از کوس کین ناله خاست
ز پیکان در ابر آهنین ژاله خاست
شتاب اندر آمیخت کین با درنگ
شد از خون و از گرد گیتی دو رنگ
هوا تف ز خشت درفشان گرفت
سر تیغ هرسو سرافشان گرفت
تو گفتی ز بس خون که بارد همی
جهان زخم خنجر سر آرد همی
درآورده خرطوم پیلان به هم
چو ماران خم اندر فکنده به خم
همی خون و خوی بر هم آمیختند
به دندان ز زخم آتش انگیختند
گرفتند پیلان اثرط گریز
برآمد ز زابل گُرُه رستخیز
فراوان کس از پیل افتاد پست
بسی کس نگون ماند بی پا و دست
فکند این سلیح آن دگر رخت ریخت
دلاور ز بد دل همی به گریخت
زد اثرط برون ادهم تیزگام
یلان را همی خواند یک یک به نام
عنان چند را باز پیچید و گفت
نیستاد کس مانده با درد جفت
بدش رِیْدَکان سرایی هزار
هزار دگر گرد خنجر گزار
بدین مایه لشکر بیفشرد پای
فرو داشت چندان سپه را به جای
چپ و راست با نامداران جنگ
همی جست جنگ از پی نام و ننگ
عنان را به حمله بسودن گرفت
سران را به نیزه ربودن گرفت
کجا گردی انگیختی در نبرد
به خون باز بنشاندی آن تیره گرد
چنین تا فروشد سپهری درفش
ز شب گشت زربفت گیتی بنفش
به راه سکاوند چون باد تفت
شب قیرگون روی بنهاد و رفت
برِ دامن کوهی آمد فرود
همه راغ او بیشهٔ کلک بود
گریزندگان را گروها، گروه
همی خواند از هر رهی سوی کوه
پراکنده گرد آمدش پیل شست
دگر ده هزار از یلان چیره دست
همه خسته و مانده و تافته
ز بس تشنگی کام و دل کافته
طلایه پراکنده بر کوه و دشت
ببد تا سپاه شب از جا بگشت
چو دینار گردون برآمد ز خم
ستد یک یک از سبز مینا درم
درفش شه کابل آمد پدید
سپاه از پسش یکسر اندر رسید
سراسیمه ماندند زاوُل سپاه
به اثرط نمودند هر گونه راه
چه سازیم گفتند چاره که جنگ
فراز آمد و شد جهان تار و تنگ
ستوهیم هم مرد و هم بارگی
شده در دم مرگ یکبارگی
ز چندین سپه نیست ناخسته کس
ره دور پیشست و دشمن ز پس
چنین گفت اثرط که یک بار نیز
بکوشیم تا بخش یزدان چه چیز
جهاندار بخشی که کرده‌ست پیش
از آن بخش کمتر نگردد به بیش
همه کار پیکار و رزم ایزدیست
که داند که فرجام پیروز کیست
به هر سختیی تا بود جان به جای
نباید بریدن امید از خدای
چه خواهد بُدَن مرگ فرجام کار
چه در بزم مردن چه در کارزار
بگفت این و خفتان و مغفر بخواست
بزد کوس و صف سپه کرد راست
شد اندر زمان روی چرخ بنفش
پر از مه ز بس ماه روی درفش
ز خون یلان و ز گرد سپاه
زمین گشت لعل و هوا شد سیاه
ز بس گرز بر ترگ‌ها کوفتن
فتاد آسمان‌ها در آشوفتن
سر تیغ در چرخ مه تاب داد
سنان باغ کین را به خون آب داد
بد از زخم گردان سراسیمه کوه
ز بانگ ستوران ستاره ستوه
شده پاره بر شیر مردان زره
ز خون بسته بر نیزه‌هاشان گره
زمین از پی پیل پر ژرف چاه
چو کاریز خون را به هر چاه راه
خزان است آن دشت گفتی به رنگ
درختان یلان باغ میدان جنگ
چمن صف دم بد دلان باد سرد
روان خون می و چهرها برگ زرد
شد از کشته پُر پشته بالا و پست
سرانجام بدخواه شد چیره دست
به زاول گره بخت بربیخت گرد
همه روی برگاشتند از نبرد
یکی کوه و دیگر بیابان گرفت
بماند از بد بخت اثرط شگفت
برآهخت تیغ اندر آمد به پیش
دو تن را فکند از دلیران خویش
بسی خورد سوگندهای درشت
که هر کاو نماید به بدخواه پشت
نیام سر تیغ سازم برش
کنم افسر دار بی تن سرش
وگر من به تنهایی اندر ستیز
بمانم دهم سر نگیرم گریز
دگر باره گردان پرخاشجوی
به ناکام زی رزم دادند روی
ده و گیر برخاست با دار و برد
هوا چون بیابان شد از تیره گرد
بیابانی آشفته همرنگ قیر
درو غول مرگ و گیا خشت و تیر
ز چرخ کمان گفته شد کوه بُرز
درید آسمان از چکاکاک گرز
ببارید چندان نم خون ز تیغ
که باران به سالی نبارد ز میغ
یکی بهره شد کشته زاول گروه
دگر گشته از جنگ جستن ستوه
چنان غرقه در خون که هرکس که زیست
به آوازه بشناختندی که کیست
به اندرز کردن همه خستگان
وز آن خستگان زارتر بستگان
غریو از همه زار برخاسته
بریده دل از جان و از خواسته
همی گفت هرکس برین دشت کین
بکوشید تا تیره شب همچنین
مگر شب بدین چاره افسون کنیم
سر از چنبر مرگ بیرون کنیم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آن سو چو از شهر داور سپاه
سوی جنگ برد اثْرَط کینه خواه
هوش مصنوعی: از آن سو، هنگامی که سپاه داور به سوی جنگ می‌رود، نشانی از کینه و دشمنی بر جای می‌گذارد.
سپه سی هزار از یلان داشت بیش
دوصد پیل برگستوان دار پیش
هوش مصنوعی: ارتش شامل سی هزار جنگجو بود و بیش از دویست فیل با زره و تجهیزات در جلو صف قرار داشتند.
دلیران پرخاش دو رویه صف
کشیدند، جان برنهاده به کف
هوش مصنوعی: شجاعان با انگیزه و تعصب در مقابل هم صف‌آرایی کردند و جان خود را همچون سپر در دست گرفته‌اند.
سواران، شد آمد فزون ساختند
یلان از کمین‌ها برون تاختند
هوش مصنوعی: سوارانی که تعدادشان زیاد بود، به میدان آمدند و دلیران از کمین‌ها بیرون آمدند و به حمله پرداختند.
به کوه اندر از کوس کین ناله خاست
ز پیکان در ابر آهنین ژاله خاست
هوش مصنوعی: از کوه صداهایی به خاطر کینه و دشمنی بلند شد و از تیرهایی که بر بالای ابرهای آهنین پرتاب شده، باران تندی آغاز گردید.
شتاب اندر آمیخت کین با درنگ
شد از خون و از گرد گیتی دو رنگ
هوش مصنوعی: شتاب و تأخیر، کینه و عواطف را در هم آمیخته‌اند و از این ترکیب، خون و غبار زمین به دو رنگ در آمده است.
هوا تف ز خشت درفشان گرفت
سر تیغ هرسو سرافشان گرفت
هوش مصنوعی: هوا پر از ذرات خاک و غبار شد و در هر طرف، گرد و غبار به صورت نورانی درخشید.
تو گفتی ز بس خون که بارد همی
جهان زخم خنجر سر آرد همی
هوش مصنوعی: تو گفتی به خاطر خون‌هایی که ریخته می‌شود، جهان دچار زخم‌های عمیقی می‌شود.
درآورده خرطوم پیلان به هم
چو ماران خم اندر فکنده به خم
هوش مصنوعی: خرطوم فیل‌ها مانند مارها به هم پیچیده و خمیده شده است.
همی خون و خوی بر هم آمیختند
به دندان ز زخم آتش انگیختند
هوش مصنوعی: افراد به شدت با یکدیگر درگیر شدند و به دلیل زخم‌ها و آسیب‌هایی که به هم وارد کردند، خونی که بر یکدیگر ریختند، به هم آمیخته شد.
گرفتند پیلان اثرط گریز
برآمد ز زابل گُرُه رستخیز
هوش مصنوعی: فیل‌ها اثر ضربه را گرفتند و از زابل به حرکت درآمدند، حالتی مانند قیام و شورش به وجود آمد.
فراوان کس از پیل افتاد پست
بسی کس نگون ماند بی پا و دست
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از قدرت و عظمت دچار سقوط شدند و خیلی‌ها بدون توانایی و قدرت باقی ماندند.
فکند این سلیح آن دگر رخت ریخت
دلاور ز بد دل همی به گریخت
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که یکی از جنگجویان سلاح خود را به زمین انداخت و دیگری که دلش از ترس و بدگمانی پر بود، به سرعت از میدان فرار کرد.
زد اثرط برون ادهم تیزگام
یلان را همی خواند یک یک به نام
هوش مصنوعی: از اثر آن، سریع‌الحرکت‌هایی مانند ادهم به یلان (سلطنت‌ها) ندا می‌دادند و هر یک را به نام خود می‌شناساندند.
عنان چند را باز پیچید و گفت
نیستاد کس مانده با درد جفت
هوش مصنوعی: عنان چند را باز کرد و گفت هیچ‌کس باقی نمانده است که با درد همدل باشد.
بدش رِیْدَکان سرایی هزار
هزار دگر گرد خنجر گزار
هوش مصنوعی: این بیت به بیان احساسات عمیق و اندیشه‌های انسانی اشاره دارد. در آن، شخص به نوعی از ناکامی یا درد فراق پرداخته و از وضعیتی نامناسب و دلخراش سخن می‌گوید. این احساسات می‌تواند به نوعی جنگ و جدال درونی یا جنگ در سطح اجتماع را نشان دهد که به دنبال آرامش یا رهایی می‌گردد. در واقع، این کلمات نمایانگر تلاش برای مقابله با مشکلات و چالش‌های زندگی هستند، در حالی که فریادهای عاطفی و احساسی نیز در پس آن نهفته است.
بدین مایه لشکر بیفشرد پای
فرو داشت چندان سپه را به جای
هوش مصنوعی: با این مقدار نیرو، لشکر به شدت حمله کرد و به قدری سپاه را به زمین زد که دیگر نتوانستند مقاومت کنند.
چپ و راست با نامداران جنگ
همی جست جنگ از پی نام و ننگ
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که نبردها و درگیری‌ها میان مردان بزرگ و معروف در هر دو طرف، به خاطر کسب شهرت و افتخار است. جنگ به دنبال نام و آبرو وجود دارد.
عنان را به حمله بسودن گرفت
سران را به نیزه ربودن گرفت
هوش مصنوعی: سوار بر اسب، کنترل و هدایت آن را به دست گرفت و با نیزه، سران و فرماندهان را از میدان نبرد دور کرد.
کجا گردی انگیختی در نبرد
به خون باز بنشاندی آن تیره گرد
هوش مصنوعی: کجا رفتی که در جنگ و نبرد، به شکلی خونین، آن گرد غم و اندوه را آرام کردی؟
چنین تا فروشد سپهری درفش
ز شب گشت زربفت گیتی بنفش
هوش مصنوعی: به طور کلی این بیت به تصویری از تغییرات و دگرگونی‌های طبیعت و آسمان اشاره دارد. به نظر می‌رسد که زمانی که سپیدی آسمان در حال فرو رفتن است، زمین و دنیا به رنگ بنفش درمی‌آید و نشان از تحول و زیبایی این تغییرات دارد.
به راه سکاوند چون باد تفت
شب قیرگون روی بنهاد و رفت
هوش مصنوعی: در مسیر سکاوند، همانند بادی که در شب تاریک و سنگین چون قیر می‌وزد، گذشت و رفت.
برِ دامن کوهی آمد فرود
همه راغ او بیشهٔ کلک بود
هوش مصنوعی: بر دامن کوه، چیزی فرود آمد که همه حیات و سرسبزی آن منطقه مانند باغی زیبا و پرگل بود.
گریزندگان را گروها، گروه
همی خواند از هر رهی سوی کوه
هوش مصنوعی: فراریان از هر جایی به سوی کوه دسته‌جمعی فراخوانده می‌شوند.
پراکنده گرد آمدش پیل شست
دگر ده هزار از یلان چیره دست
هوش مصنوعی: پیل شست به جمعیت زیادی از جنگجویان قوی و ماهر پیوست که مانند یک لشکر به هم نزدیک شده بودند.
همه خسته و مانده و تافته
ز بس تشنگی کام و دل کافته
هوش مصنوعی: همه افرادی که خسته و دلسرد هستند، به خاطر تشنگی طولانی روح و دلشان از هم گسیخته شده است.
طلایه پراکنده بر کوه و دشت
ببد تا سپاه شب از جا بگشت
هوش مصنوعی: نور صبحگاه که بر کوه‌ها و دشت‌ها می‌تابد، به قدری گسترش یافته و درخشان است که سپاه شب را وادار به عقب‌نشینی می‌کند.
چو دینار گردون برآمد ز خم
ستد یک یک از سبز مینا درم
هوش مصنوعی: زمانی که سکه‌های آسمانی مانند دینار از نیکویی و زیبایی به دنیا می‌آیند، به آرامی و یکی یکی از میناهای سبز در می‌آید.
درفش شه کابل آمد پدید
سپاه از پسش یکسر اندر رسید
هوش مصنوعی: پرچم شاه کابل ظاهر شد و سپاه تمام از پشت آن به یکباره رسید.
سراسیمه ماندند زاوُل سپاه
به اثرط نمودند هر گونه راه
هوش مصنوعی: سپاه آو ل به شدت بلاتکلیف و دچار سردرگمی ماندند و به خاطر آثار و نشانه‌ها، هر نوع راهی را امتحان کردند.
چه سازیم گفتند چاره که جنگ
فراز آمد و شد جهان تار و تنگ
هوش مصنوعی: به ما گفتند برای مشکل جنگ چه کنیم، در حالی که در جهان هرج و مرج و تنگنا ایجاد شده است.
ستوهیم هم مرد و هم بارگی
شده در دم مرگ یکبارگی
هوش مصنوعی: ما به حدی خسته و نالان شده‌ایم که در لحظه مرگ، یکباره به آنچه که بودیم، پایان می‌دهیم.
ز چندین سپه نیست ناخسته کس
ره دور پیشست و دشمن ز پس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از بین این سپاه، بدون اراده، در مسیر دوری قرار نگرفته است و دشمن هم در پشت سر منتظر است.
چنین گفت اثرط که یک بار نیز
بکوشیم تا بخش یزدان چه چیز
هوش مصنوعی: اثرط می‌گوید که بیایید یک بار دیگر تلاش کنیم تا ببینیم خداوند چه چیزی برای ما مقرر کرده است.
جهاندار بخشی که کرده‌ست پیش
از آن بخش کمتر نگردد به بیش
هوش مصنوعی: سرور و فرمانروا مقدار و نعمتش را از قبل تقسیم کرده است و چیزی که قبل از آن بخشش انجام شده، کمتر نمی‌شود که با بخشش بیشتری بیشتر شود.
همه کار پیکار و رزم ایزدیست
که داند که فرجام پیروز کیست
هوش مصنوعی: تمامی کارها و تلاش‌ها در میدان نبرد به اراده الهی است و فقط او می‌داند که در پایان چه کسی پیروز خواهد شد.
به هر سختیی تا بود جان به جای
نباید بریدن امید از خدای
هوش مصنوعی: در هر شرایط دشواری، تا زمانی که جان در بدن هست، نباید از امید به خدا دست کشید.
چه خواهد بُدَن مرگ فرجام کار
چه در بزم مردن چه در کارزار
هوش مصنوعی: بدن چه اهمیتی دارد که در پایان کار به مرگ دچار می‌شود، چه در خوشی و جشن باشد و چه در مبارزه و نبرد.
بگفت این و خفتان و مغفر بخواست
بزد کوس و صف سپه کرد راست
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و سپس خوابی عمیق کرد و خواست که کلاه خود به سر بگذارد و به نشانهٔ پیروزی، صدای طبل را نواخت و صف ارتش را به نظم آورد.
شد اندر زمان روی چرخ بنفش
پر از مه ز بس ماه روی درفش
هوش مصنوعی: در زمانه‌ای که چرخ فلک به رنگ بنفش درآمده و پر از ابر است، زیبایی چهره‌ها مانند ماه بر روی پرچم‌ها می‌درخشد.
ز خون یلان و ز گرد سپاه
زمین گشت لعل و هوا شد سیاه
هوش مصنوعی: از خون دلاوران و غبار سپاه، زمین به رنگ لعل در آمد و آسمان تیره و تار شد.
ز بس گرز بر ترگ‌ها کوفتن
فتاد آسمان‌ها در آشوفتن
هوش مصنوعی: به دلیل ضربات مکرر و سختی که به کوه‌ها و عناصر طبیعی زده می‌شود، آسمان‌ها در حال بی‌نظمی و آشفتگی هستند.
سر تیغ در چرخ مه تاب داد
سنان باغ کین را به خون آب داد
هوش مصنوعی: در اوج قدرت و زیبایی، شمشیری که برفراز است، در چرخش ماه درخشش دارد و باغی که پر از کینه است، با خون سیراب می‌شود.
بد از زخم گردان سراسیمه کوه
ز بانگ ستوران ستاره ستوه
هوش مصنوعی: بدون شک، زخم‌هایی که بر سبیل محنت ایجاد می‌شوند، نگران‌کننده هستند و صدای ستاره‌ها می‌تواند حس اضطراب و ناامیدی را به وجود آورد. در این حالت، وجود ستاره‌ها در آسمان به نوعی حاکی از از دست دادن امید و تحمل درد است.
شده پاره بر شیر مردان زره
ز خون بسته بر نیزه‌هاشان گره
هوش مصنوعی: زره‌هایی که از خون پاره شده، به نیزه‌های آن شیرمردان گره خورده است.
زمین از پی پیل پر ژرف چاه
چو کاریز خون را به هر چاه راه
هوش مصنوعی: زمین به دنبال فیل بزرگ و عمیق چاهی است که مانند کانالی برای جریان خون به هر چاه دیگری راه پیدا می‌کند.
خزان است آن دشت گفتی به رنگ
درختان یلان باغ میدان جنگ
هوش مصنوعی: دشت به حالت خزانی درآمده و همچون رنگ درختان در میدان جنگ، زیبایی خود را از دست داده است.
چمن صف دم بد دلان باد سرد
روان خون می و چهرها برگ زرد
هوش مصنوعی: چمن از وزش باد سرد پر از غم و اندوه است، و رنگ چهره‌ها مانند برگ‌های زرد در پاییز، پژمرده و ناراحت است.
شد از کشته پُر پشته بالا و پست
سرانجام بدخواه شد چیره دست
هوش مصنوعی: کشته‌ها بسیار شدند و در بین آنها، در آخر کار، کسی که نیت بدی داشت برتری یافت و پیروز شد.
به زاول گره بخت بربیخت گرد
همه روی برگاشتند از نبرد
هوش مصنوعی: در اثر تلاقی و تغییر سرنوشت، همه به آرامی از درگیری کنار کشیدند و به حالت سکون درآمدند.
یکی کوه و دیگر بیابان گرفت
بماند از بد بخت اثرط شگفت
هوش مصنوعی: یکی در کوهستان زندگی می‌کند و دیگری در بیابان، و این افراد از سرنوشت شگفت‌انگیز خود نشانه‌هایی را به یادگار گذاشته‌اند.
برآهخت تیغ اندر آمد به پیش
دو تن را فکند از دلیران خویش
هوش مصنوعی: تیغ از نیام بیرون آمد و به سوی دو نفر رفت و دلیران خود را به زمین انداخت.
بسی خورد سوگندهای درشت
که هر کاو نماید به بدخواه پشت
هوش مصنوعی: بسیار سوگندهای بزرگ و قاطع خورده است که هر کس به نفع خود از دیگران بدگویی کند.
نیام سر تیغ سازم برش
کنم افسر دار بی تن سرش
هوش مصنوعی: می‌گوید که با دقت و مهارت، بر روی لبه‌ی تیز شمشیر، به گونه‌ای کار می‌کنم که افسر را بدون بدن، تنها با سرش آماده کنم.
وگر من به تنهایی اندر ستیز
بمانم دهم سر نگیرم گریز
هوش مصنوعی: اگر من به تنهایی در میدانی بمانم که در آن در حال نبرد هستم، حتی اگر جانم را به خطر بیندازم، از آنجا فرار نخواهم کرد.
دگر باره گردان پرخاشجوی
به ناکام زی رزم دادند روی
هوش مصنوعی: دوباره جنگجوی خشمگین را به مبارزه ای شکست خورده فرستادند.
ده و گیر برخاست با دار و برد
هوا چون بیابان شد از تیره گرد
هوش مصنوعی: هوا به شدت در حال تغییر است و مانند بیابان خشک و غبارآلود شده است، به طوری که از مه و غبار تیره‌ای که در فضا وجود دارد، همه چیز نامشخص و تاریک به نظر می‌رسد.
بیابانی آشفته همرنگ قیر
درو غول مرگ و گیا خشت و تیر
هوش مصنوعی: بیابانی به شدت بی‌نظم و سیاه مانند قیر است، جایی که مرگ و موجودات وحشتناک و خطرناک مانند تیر و آجر حضور دارند.
ز چرخ کمان گفته شد کوه بُرز
درید آسمان از چکاکاک گرز
هوش مصنوعی: از چرخ فلکی گفته شده که کوه بزرگ شکافته شد و آسمان از صدای کوبیدن گرزی به هم ریخت.
ببارید چندان نم خون ز تیغ
که باران به سالی نبارد ز میغ
هوش مصنوعی: باران خونی که از تیغ ریخته می‌شود، به حدی باشد که در یک سال، باران طبیعی از ابرها نبارد.
یکی بهره شد کشته زاول گروه
دگر گشته از جنگ جستن ستوه
هوش مصنوعی: یکی از افراد در جنگ کشته شده و گروه دیگری هم از شدت درگیری و مشکلات به ستوه آمده‌اند و خسته شده‌اند.
چنان غرقه در خون که هرکس که زیست
به آوازه بشناختندی که کیست
هوش مصنوعی: به گونه‌ای در خون فرو رفته که هر کسی که زنده باشد، با نامش او را می‌شناسد.
به اندرز کردن همه خستگان
وز آن خستگان زارتر بستگان
هوش مصنوعی: به نصیحت کردن همه کسانی که خسته‌اند و نسبت به آن خسته‌ها، بستگانشان حتی بیشتر غمگین و دلسوخته‌اند.
غریو از همه زار برخاسته
بریده دل از جان و از خواسته
هوش مصنوعی: شور و غم همگان بالا گرفته و کسانی که دل‌شان شکسته، از جان و آرزوهایشان جدا شده‌اند.
همی گفت هرکس برین دشت کین
بکوشید تا تیره شب همچنین
هوش مصنوعی: هر کس که در این دشت به دنبال جنگ و درگیری باشد، باید بداند که شب‌های تیره و تار هم ادامه دارد.
مگر شب بدین چاره افسون کنیم
سر از چنبر مرگ بیرون کنیم
هوش مصنوعی: آیا نمی‌توانیم با جادو و افسون، بر شب غلبه کنیم و از دام مرگ فرار کنیم؟

حاشیه ها

1392/01/03 22:04
علیرضا

بسودن به معنی لمس کردن ولی مراد از عنان بسودن به تاخت رفتن میباشد

1392/01/03 23:04
علیرضا

عنانتکاور بباید بسوداز فردوسی ر

1392/01/03 23:04
علیرضا

مغفر به معنی خود است

1392/01/03 23:04
علیرضا

کافتن،شکافتن