گنجور

بخش ۸۵ - نامه ی اثرط به گرشاسب

یکی نامه نزدیک گرشاسب زود
نبشت و نمود آن کجا رفته بود
ز کابل شه و لشکر آراستن
ز نادادن باژ و کین خواستن
دگر گفت چون نامه خواندی بجای
مزن دم جز آورده در اسپ پای
به زودی به من رس چنان ناگهان
که از خوان رسد دست سوی دهان
که من چون شد این نامه پرداخته
برفتم سپه رزم را ساخته
فرستاده بر جدری آمد برون
یکی باد پی کوه کوهان هیون
کم آسای و دمساز وهنجار جوی
سبک پا و آسان دو و تیز پوی
شکیب آوری رهبری تیزگام
ستوهی کشی کم خور و پر خرام
شتابنده از پیش و رهبر ز پس
جهنده رهان و گریزنده رس
چو موج از نهیب و چو آتش ز تاب
چو خاک از درنگ و چو باد از شتاب
به رای از خرد تیز دیدارتر
به پای از کمان تند رفتارتر
خبردار و برنادل و تیزهوش
به ره دیده‌بان چشم و جاسوس گوش
بدانسان همی شد که هزمان ز گرد
پی‌اش با قضا گفت از راه گرد
کمان وار گردنش و جستن چو تیر
خمیرش پی و خاره زو چون خمیر
گهی در زمین یار درندگان
گه اندر هوا جفت پرندگان
اگر سینه برکوه خارا زدی
بکندی و بر ژرف دریا زدی
پی مورچه بر پلاس سیاه
بدیدی شب تیره صد مِیْل راه
به پای آن کجا دیده بگماشتی
سبک‌تر ز دیدار بگذاشتی
تنش ابر بد برق دندان تیز
خوی‌اش قطره باران و کف برف ریز
چو تیر از کمان بُدْش جستن ز جای
بسان ستاره نشان‌های پای
ز منزل به منزل همی شد چنان
دمان و دوان و جهان چون جهان
چو زنگی که بازی کند در خروش
دو لب کرده لرزنده در بانگ و جوش
چو انگشت کاسان شمارد شمار
پی‌اش بُد شمارندهٔ کوه و غار
به یک چشم زخم آزمون را درنگ
بجست از شَدَن تا به شهر زرنگ
سپهدار را بود کنداگری
بسی یافته دانش از هر دری
بدو گفته بد راز اختر نهان
که خیزد یکی شورش اندر جهان
درین مه ز کابل سپاهی به جنگ
بیاید بر اثرط کند کار تنگ
ز زاول گُرُه کشته گردد بسی
ز پیوستگانت کم آید کسی
ترا رفت باید سرانجام کار
کنی رزم و زاختر شوی کامکار
فرستاده اینک به راه اندرست
چو هفته سرآید درست ایدرست
بِبُد هفته و کس نیامد ز راه
بر او تند شد پهلوان سپاه
دژم گفت چون بخش اختر درست
ندیدی دروغ از تو گفتن که جست
دروغ آبروی از بنه بسترد
نگوید دروغ آنکه دارد خرد
به گرد دروغ آن که گردد بسی
از او راست باور ندارد کسی
هر آهو که خیزد ز کژ یک سُخُن
به صد راست نیکو نگردد ز بُن
زبانی که باشد بریده ز جای
از آن به که باشد دروغ آزمای
ستاره شمر شد دژم روی و گفت
به دارنده دادار بی یار و جفت
بدین چهره انگیز گوهر چهار
بدین هفت رخشنده و هفت تار
که ننشینم امروز پیشت ز پای
جز آنگه که گفتِ من آید به جای
وگرنه نیارم بدین کار دست
بر آتش نهم دفترم هرچه هست
بگفت و سطرلاب برداشته
همی بُد به ره دیده بگماشته
چو از بیم شب زرد شد چهر خَور
دوان پرده‌دار اندر آمد ز در
که بر در فرستاده‌ای تیزگام
رسیده‌ست و دارد ز اثرط پیام
سپهدار خواندش بر خویش زود
بپرسید و دید آنچه در نامه بود
همان بود کاختر شمر گفت راست
ز بهرش سبک خلعت و یاره خواست
شد از دانشش خیره اندر نهفت
ازین خوبتر دانشی نیست گفت
به اسپ نبردی درافکند زین
دو صد گرد کرد از دلیران گزین
شب و روز پوینده زآنسان شتافت
که باد وزان گردش اندر نیافت
چنین تا به کوهی که بُد جای شیر
ز بر نیستان بود و گندآب زیر
چو تندر همه بیشه بانگ هژبر
شده گَردشان گِردِ گردون چو ابر
به گُردانش باشید گفتا به جای
که تنها مرا رزم شیرست رای
شوم زین هژبران آکنده یال
یکی را کنم شاه کابل به فال
هم از پیشش اندر کمین شکار
سه شیر شکاری شدند آشکار
به گردون همی برفشاندند خاک
به نعره دل سنگ کردند چاک
یکی پیشرو بود با خشم و زور
سپهبد سبک پای برزد به بور
برآورد بر زه خم شاخ کرگ
ز ترکش برآهخت زنبور مرگ
به زخم خدنگ دو پیکان سرش
فرو دوخت با حلق و یال و برش
بزد نیزه بر گُرده گاه دگر
به کامش برافشاند خون جگر
فکند از سِیُم سر به تیغ نبرد
گرفت آنگهی ره شتابان چو گرد
دهی دید در راه بر ساده دشت
به پایان ده با سپه برگذشت
از آن ده برهمن یکی مرد پیر
به آواز گفت ای یل گرد گیر
هنرمند گرشاسب گر نام تست
نیای تو جمشید شه بُد درست
به مردی جهان را بخواهی گرفت
بسی رزم‌ها کرد خواهی شگفت
به بند آوری بازوی منهراس
از آن دیو گیتی کنی بی هراس
بپرسید گرشاسب از راه راست
چه دانستی این وآگهیت از کجاست
بگفتا کز اندیشهٔ دوریاب
ببینم همه بودنی‌ها به خواب
نشان آنکه دی شیر کُشتی به راه
به کاول همی رانی اکنون سپاه
ز شاهش بخواهی ربودن شهی
کنی شهر و بومش زمردم تهی
برین مژده خواهم کزاین کارزار
چو رفتی به بتخانهٔ سوبهار
بر آن خانه وآن بَدپرستان گزند
نسازی که یزدان ندارد پسند
براین گر به سوگند پیمان کنی
خرد را به فرهنگ فرمان کنی
سه پندت دهم نغز کز هر سه زود
گری نام و باشدت بسیار سود
سپهبد به فرمانْش سوگند خَورد
چنین گفتش آنگه پرستنده مرد
که گر دختر شاه کابل به جام
گه بزمت آرد می لعل فام
بدان کان فریبست نازش مخر
بفرمای تا او خورد تو مَخَور
دوم گرْت روزی ز پیش سپاه
زنی در یکی خانه خواند ز راه
مشو گرچه زن لابه سازد بسی
به جای تو بفرست دیگر کسی
سوم پند شهری که نو ساختی
به رنجَش بسی گنج پرداختی
همه بومش از ریگ دارد نهاد
همی خواهد آکندن از ریگ باد
به پیشش بر از چوب ورغی ببند
چو بستی ز ریگش نباشد گزند
سپهدار از او هر سه پذرفت و رفت
همی شد شب و روز چون باد تفت

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یکی نامه نزدیک گرشاسب زود
نبشت و نمود آن کجا رفته بود
هوش مصنوعی: کسی نامه‌ای برای گرشاسب نوشت و به او نشان داد که چه مسیری را پیموده بود.
ز کابل شه و لشکر آراستن
ز نادادن باژ و کین خواستن
هوش مصنوعی: از کابل، پادشاهی و آماده‌سازی سپاه، به خاطر عدم پرداخت مالیات و درخواست انتقام به وجود می‌آید.
دگر گفت چون نامه خواندی بجای
مزن دم جز آورده در اسپ پای
هوش مصنوعی: گفت که وقتی نامه را خواندی، در جایت نایست و درنگ نکن، فقط به حرکت ادامه بده.
به زودی به من رس چنان ناگهان
که از خوان رسد دست سوی دهان
هوش مصنوعی: به زودی به من برسی به قدری ناگهانی که مانند غذایی که سر سفره است، به سمت دهان می‌آید.
که من چون شد این نامه پرداخته
برفتم سپه رزم را ساخته
هوش مصنوعی: من در این شرایط، با همت و اراده خود، این نامه را آماده کرده‌ام و به میدان جنگ رفته‌ام.
فرستاده بر جدری آمد برون
یکی باد پی کوه کوهان هیون
هوش مصنوعی: یک پیام‌آور از دور به سمت کوه‌های بلند آمد و بادی همراهش بود که خبرهایی را به همراه داشت.
کم آسای و دمساز وهنجار جوی
سبک پا و آسان دو و تیز پوی
هوش مصنوعی: با آرامش و همساز با شرایط زندگی کن و به راحتی و با سرعت پیش برو.
شکیب آوری رهبری تیزگام
ستوهی کشی کم خور و پر خرام
هوش مصنوعی: پایداری و صبر، نشانه رهبری ماهر و باهوش است. کسی که با آرامش و دقت حرکت می‌کند، کمتر خسته می‌شود و بیشتر موفق می‌گردد.
شتابنده از پیش و رهبر ز پس
جهنده رهان و گریزنده رس
هوش مصنوعی: شتابنده در جلو و رهبری در عقب، به آزادی قضاوت کن و فرار کن.
چو موج از نهیب و چو آتش ز تاب
چو خاک از درنگ و چو باد از شتاب
هوش مصنوعی: مانند موجی که از شدت ضربه به حرکت درمی‌آید و مانند آتشی که از گرمای خود شعله‌ور می‌شود، مانند خاکی که از بی‌حرکتی خسته می‌شود و مانند بادی که به سرعت می‌وزد.
به رای از خرد تیز دیدارتر
به پای از کمان تند رفتارتر
هوش مصنوعی: از نظر عقل، نگرش‌های عمیق و تیزبینانه‌تری داریم و در عمل، رفتار ما همانند تیر کمان سریع و پرتحرک است.
خبردار و برنادل و تیزهوش
به ره دیده‌بان چشم و جاسوس گوش
هوش مصنوعی: آگاه و هوشیار و دارای فهم بالا، به گونه‌ای که چشمی هوشیار و گوشی شنوا در مسیر وجود دارد.
بدانسان همی شد که هزمان ز گرد
پی‌اش با قضا گفت از راه گرد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی به دلیل تقدیر و تقدیر حاکم بر جهان، به جانب کسی که در نزد او قرار دارد، می‌رود. به عبارت دیگر، راهی که انتخاب می‌شود در واقع به نوعی به سرنوشت و قضا و قدر مرتبط است.
کمان وار گردنش و جستن چو تیر
خمیرش پی و خاره زو چون خمیر
هوش مصنوعی: گردن او همچون کمان است و اگر حرکتی کند، به نرمی و تندی مانند تیری آزاد می‌شود. از او نشانه‌ها و زخم‌ها مانند نشانه‌های روی خمیر باقی می‌ماند.
گهی در زمین یار درندگان
گه اندر هوا جفت پرندگان
هوش مصنوعی: گاهی در زمین، یاران درنده و شکارچی هستند و گاهی در آسمان، جفت پرندگان در حال پروازند.
اگر سینه برکوه خارا زدی
بکندی و بر ژرف دریا زدی
هوش مصنوعی: اگر با دل و توان خود به سختی‌ها و دشواری‌ها برخورد کنی، به زودی می‌توانی به عمق و وسیع‌ترین امکانات و فرصت‌ها دست پیدا کنی.
پی مورچه بر پلاس سیاه
بدیدی شب تیره صد مِیْل راه
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، وقتی که مورچه‌ای بر روی پارچه سیاهی راه می‌رفت، تو هم می‌توانستی با دقت و توجه او را دنبال کنی و متوجه مسیر طولانی‌اش شوی.
به پای آن کجا دیده بگماشتی
سبک‌تر ز دیدار بگذاشتی
هوش مصنوعی: به خاطر آن کسی که در قید ملاقاتش بودی، چقدر راحت‌تر از دیدن آن شخص دوری کردی.
تنش ابر بد برق دندان تیز
خوی‌اش قطره باران و کف برف ریز
هوش مصنوعی: وجودش همچون ابر است که تند و خشمگین می‌شود، در حالی که دندان‌هایش تیز و برنده‌اند. نرمش و لطافت او مانند بارانی ست که می‌بارد یا برف سبکی که بر زمین می‌نشیند.
چو تیر از کمان بُدْش جستن ز جای
بسان ستاره نشان‌های پای
هوش مصنوعی: مانند تیر که از کمان رها می‌شود و به سرعت حرکت می‌کند، او نیز با سرعت و قاطعیت از جای خود خارج می‌شود، شبیه به ستاره‌ای که در آسمان درخشان است و نشانه‌های او را به خوبی می‌توان دید.
ز منزل به منزل همی شد چنان
دمان و دوان و جهان چون جهان
هوش مصنوعی: به صورت مرتب و پیوسته از یک مکان به مکان دیگر می‌رفت، درست مانند اینکه زمان به سرعت در حال گذر است و دنیای اطرافش نیز در حال تغییر است.
چو زنگی که بازی کند در خروش
دو لب کرده لرزنده در بانگ و جوش
هوش مصنوعی: مانند زنگی که در بازی و سرگرمی‌اش به صدا در می‌آید، لب‌هایش به خاطر هیجان و شور و شوق به لرزه درآمده و در حال جنب و جوش هستند.
چو انگشت کاسان شمارد شمار
پی‌اش بُد شمارندهٔ کوه و غار
هوش مصنوعی: وقتی که انگشتان انسان به شمارش می‌آیند، نیاز است که پیوند یا ارتباط آنها را نیز در نظر بگیریم، همان‌طور که شمارش کوه‌ها و غارها هم نیازمند توجه جدی است.
به یک چشم زخم آزمون را درنگ
بجست از شَدَن تا به شهر زرنگ
هوش مصنوعی: با یک نگاه ناقص و حسادت‌انگیز، آزمون را برای مدتی متوقف کرد تا به زمان و مکانی زیرکانه برسد.
سپهدار را بود کنداگری
بسی یافته دانش از هر دری
هوش مصنوعی: سردار یا فرمانده‌ای وجود دارد که به خاطر تجربه و علم خود، از منابع و دانش‌های مختلف آگاه است.
بدو گفته بد راز اختر نهان
که خیزد یکی شورش اندر جهان
هوش مصنوعی: به او گفته‌اند که راز ستاره‌ای پنهان است که موجب برانگیختن شور و هیجانی در جهان می‌شود.
درین مه ز کابل سپاهی به جنگ
بیاید بر اثرط کند کار تنگ
هوش مصنوعی: در این ماه، سپاهی از کابل به سوی جنگ می‌آید و اوضاع را تحت تاثیر قرار می‌دهد و کار را دشوار می‌کند.
ز زاول گُرُه کشته گردد بسی
ز پیوستگانت کم آید کسی
هوش مصنوعی: از گروه زاول، بسیاری کشته می‌شوند، اما در میان پیوندهایتان، کسی کمتر از این حادثه آسیب می‌بیند.
ترا رفت باید سرانجام کار
کنی رزم و زاختر شوی کامکار
هوش مصنوعی: برای تو لازم است که در نهایت کارهای خود را انجام دهی، در جنگ تلاش کن و به موفقیت دست یابی.
فرستاده اینک به راه اندرست
چو هفته سرآید درست ایدرست
هوش مصنوعی: پیام آور در حال حاضر در مسیر است و زمانی که هفته به پایان برسد، به درستی به اینجا خواهد رسید.
بِبُد هفته و کس نیامد ز راه
بر او تند شد پهلوان سپاه
هوش مصنوعی: هفته گذشته گذشت و هیچ‌کس از راه به دیدن او نیامد. پهلوان سپاه از این موضوع ناراحت و عصبانی شد.
دژم گفت چون بخش اختر درست
ندیدی دروغ از تو گفتن که جست
هوش مصنوعی: دژم گفت: وقتی که ستاره‌ها به درستی بر تو نور نیفکنده‌اند، دروغ گفتن درباره تو چه فایده‌ای دارد؟
دروغ آبروی از بنه بسترد
نگوید دروغ آنکه دارد خرد
هوش مصنوعی: کسی که عاقل و آگاه است، هرگز به دورغ‌گویی نمی‌پردازد، زیرا دروغ می‌تواند آبرو و اعتبار انسان را به خطر بیندازد.
به گرد دروغ آن که گردد بسی
از او راست باور ندارد کسی
هوش مصنوعی: اگر کسی به دروغ‌های زیادی متوسل شود، دیگر هیچ کس به راستگویی‌های او اعتماد نمی‌کند.
هر آهو که خیزد ز کژ یک سُخُن
به صد راست نیکو نگردد ز بُن
هوش مصنوعی: هر آهویی که از خطای خود قدم بگذارد، با یک کلام راست هیچ وقت به خوبی نخواهد رسید.
زبانی که باشد بریده ز جای
از آن به که باشد دروغ آزمای
هوش مصنوعی: زبان بهتری است که بی‌اینکه از موضوع جدا شود، راست بگوید تا اینکه دروغ بگوید و آزمایش کند.
ستاره شمر شد دژم روی و گفت
به دارنده دادار بی یار و جفت
هوش مصنوعی: ستاره‌ها با روی غمگین خود به دارنده نیکی و کائنات گفتند که جز در کنار یار و همسر نمی‌توان زندگی کرد.
بدین چهره انگیز گوهر چهار
بدین هفت رخشنده و هفت تار
هوش مصنوعی: با این چهره زیبا، گوهری چهارگانه را به نمایش می‌گذارد، و همچنان، درخشش و زیبایی هفت درخشنده و هفت تار را به تصویر می‌کشد.
که ننشینم امروز پیشت ز پای
جز آنگه که گفتِ من آید به جای
هوش مصنوعی: من امروز پیش تو نخواهم نشسته مگر آنگاه که گفته‌ام به جای خود بیاید.
وگرنه نیارم بدین کار دست
بر آتش نهم دفترم هرچه هست
هوش مصنوعی: اگر نتوانم به این کار ادامه بدهم، بهتر است که دستم را به آتش بزنم و هر آنچه در دفتری دارم را سوزانده و نابود کنم.
بگفت و سطرلاب برداشته
همی بُد به ره دیده بگماشته
هوش مصنوعی: او صحبت کرد و سازش را برداشت و در مسیر، چشمانش را گماشت.
چو از بیم شب زرد شد چهر خَور
دوان پرده‌دار اندر آمد ز در
هوش مصنوعی: وقتی که برای دوری از ترس شب، چهره خورشید زرد شد، پرده‌دار به سرعت وارد شد.
که بر در فرستاده‌ای تیزگام
رسیده‌ست و دارد ز اثرط پیام
هوش مصنوعی: پیام آور سریعی به در خانه‌ات آمده و نشانه‌هایی از خود به جا گذاشته است.
سپهدار خواندش بر خویش زود
بپرسید و دید آنچه در نامه بود
هوش مصنوعی: فرمانده به سرعت او را به نزد خود فراخواند و از او پرسید و به آنچه در نامه نوشته شده بود، نگاهی انداخت.
همان بود کاختر شمر گفت راست
ز بهرش سبک خلعت و یاره خواست
هوش مصنوعی: کاختر شمر به درستی گفت که به خاطر او، لباس و یار سبک‌تری خواسته است.
شد از دانشش خیره اندر نهفت
ازین خوبتر دانشی نیست گفت
هوش مصنوعی: به خاطر دانش و فرزانگی‌اش، در دورانی پنهان شد که دیگر دانشی بهتر از این وجود ندارد.
به اسپ نبردی درافکند زین
دو صد گرد کرد از دلیران گزین
هوش مصنوعی: به اسب جنگی زین می‌زند و دو صد نفر از دلیران را گرد هم می‌آورد.
شب و روز پوینده زآنسان شتافت
که باد وزان گردش اندر نیافت
هوش مصنوعی: شب و روز او به سرعت حرکت کرد، به گونه‌ای که حتی باد هم نتوانست به او برسد.
چنین تا به کوهی که بُد جای شیر
ز بر نیستان بود و گندآب زیر
هوش مصنوعی: تا به کوهی که جایی برای شیر بود و زیرش گل و لای وجود داشت.
چو تندر همه بیشه بانگ هژبر
شده گَردشان گِردِ گردون چو ابر
هوش مصنوعی: مانند رعد و برق، صدای قوی و رسا در جنگل طنین‌انداز شده است و مانند ابر، آن صدا در آسمان می‌پیچد و پخش می‌شود.
به گُردانش باشید گفتا به جای
که تنها مرا رزم شیرست رای
هوش مصنوعی: به دلگرمی و هوش او باشید، زیرا در موقعیتی که فقط خودم در میدان نبرد هستم، از شیر رزمنده‌ای که تنها هستم، قدرت بیشتری دارم.
شوم زین هژبران آکنده یال
یکی را کنم شاه کابل به فال
هوش مصنوعی: من از این نیکوکاران و بزرگانی که پرهیاهو هستند دور می‌شوم و یکی از آنها را به عنوان شاه کابل انتخاب می‌کنم تا سرنوشت او را بسنجم.
هم از پیشش اندر کمین شکار
سه شیر شکاری شدند آشکار
هوش مصنوعی: در کمین شکار، سه شیر در حالی که از پیشِ او منتظر بودند، به وضوح دیده شدند.
به گردون همی برفشاندند خاک
به نعره دل سنگ کردند چاک
هوش مصنوعی: آسمان به شدت خاک را بر سر زمین می‌بارد و این صدا دل را مانند سنگ می‌شکند.
یکی پیشرو بود با خشم و زور
سپهبد سبک پای برزد به بور
هوش مصنوعی: یک نفر به عنوان پیشرو با خشم و قدرت جلو می‌رفت، و فرمانده‌ای سبک‌پا به او نزدیک شد.
برآورد بر زه خم شاخ کرگ
ز ترکش برآهخت زنبور مرگ
هوش مصنوعی: در این بیت، به شکلی شاعرانه به قدرت و تأثیرگذاری مرگ اشاره شده است. درختی که به شکل خمیده درآمده، نمادی از زندگی و لطافت است. در عوض، تجلی مرگ به شکل زنبوری نمایش داده شده که از تیرک یا ترکش برمی‌خیزد. این تصویر نشان‌دهنده ناگهانی و غیرقابل پیش‌بینی بودن مرگ است که می‌تواند در هر لحظه به سراغ انسان بیاید. دو نماد با هم ارتباطی عاطفی و عمیق ایجاد می‌کنند که نشان‌دهنده تضاد میان زندگی و مرگ است.
به زخم خدنگ دو پیکان سرش
فرو دوخت با حلق و یال و برش
هوش مصنوعی: با دو پیکان، زخم تیر به سرش زد و آن را در متن مو و یال و دمی به هم دوخت.
بزد نیزه بر گُرده گاه دگر
به کامش برافشاند خون جگر
هوش مصنوعی: او نیزه را بر پشت دشمن فرود آورد و خون دلش را به دنبال آن بر زمین ریخت.
فکند از سِیُم سر به تیغ نبرد
گرفت آنگهی ره شتابان چو گرد
هوش مصنوعی: او سرش را به میدان جنگ انداخت و بلافاصله با سرعتی همچون گردباد، راهی را انتخاب کرد.
دهی دید در راه بر ساده دشت
به پایان ده با سپه برگذشت
هوش مصنوعی: در یک مسیر، دهی را دیدم که در دشت ساده‌ای واقع شده بود. در انتهای آن ده، سپاهی در حال عبور بود.
از آن ده برهمن یکی مرد پیر
به آواز گفت ای یل گرد گیر
هوش مصنوعی: از آن ده یک مرد سالخورده با صدایی بلند گفت: ای جوان شجاع، به من توجه کن.
هنرمند گرشاسب گر نام تست
نیای تو جمشید شه بُد درست
هوش مصنوعی: اگر هنرمند تو مانند گرشاسب باشد، پس تو هم فرزند واقعی جمشید، شاه بزرگ هستی.
به مردی جهان را بخواهی گرفت
بسی رزم‌ها کرد خواهی شگفت
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی دنیا را به دست بیاوری، باید بسیار بجنگی و تلاش کنی، که این کار شگفت‌انگیز است.
به بند آوری بازوی منهراس
از آن دیو گیتی کنی بی هراس
هوش مصنوعی: با دوری از مشکلات و چالش‌های زندگی، خودت را از دستان آن دیو کثیف و وحشتناک رها کن و بی‌خود بترس.
بپرسید گرشاسب از راه راست
چه دانستی این وآگهیت از کجاست
هوش مصنوعی: گرشاسب از کجا دانست که راه راست چیست و آگاهی‌اش از این موضوع از کجا نشأت می‌گیرد؟
بگفتا کز اندیشهٔ دوریاب
ببینم همه بودنی‌ها به خواب
هوش مصنوعی: او گفت که از فکر دوری و جدایی، می‌توانم همه چیزهایی که وجود دارند را در خواب ببینم.
نشان آنکه دی شیر کُشتی به راه
به کاول همی رانی اکنون سپاه
هوش مصنوعی: نشان‌دهنده این است که در گذشته، شیر (نیرو و شجاعت) در مسیر مبارزه به راهی که به کاول می‌رسد، سپاه را به پیش می‌برد.
ز شاهش بخواهی ربودن شهی
کنی شهر و بومش زمردم تهی
هوش مصنوعی: اگر از پادشاه بخواهی که سلطانی را از سلطنتش بیندازد، شهر و دیار او را هم از وی خالی می‌کنی.
برین مژده خواهم کزاین کارزار
چو رفتی به بتخانهٔ سوبهار
هوش مصنوعی: خبر خوشی دارم که وقتی از این نبرد عبور کردی، به معبدی که به زیبایی بهار می‌ماند خواهی رفت.
بر آن خانه وآن بَدپرستان گزند
نسازی که یزدان ندارد پسند
هوش مصنوعی: به آن خانه و افرادی که در آن زندگی می‌کنند، آسیبی نرسان که خداوند آن را نمی‌پسندد.
براین گر به سوگند پیمان کنی
خرد را به فرهنگ فرمان کنی
هوش مصنوعی: اگر به سوگندت وفا کنی و عقل را با دانش و آگاهی هدایت کنی، راه درستی را انتخاب کرده‌ای.
سه پندت دهم نغز کز هر سه زود
گری نام و باشدت بسیار سود
هوش مصنوعی: سه نصیحت خوب به تو می‌دهم که هر یک از آن‌ها می‌تواند به سرعت تو را از نام و شهرت بیشتری بهره‌مند کند.
سپهبد به فرمانْش سوگند خَورد
چنین گفتش آنگه پرستنده مرد
هوش مصنوعی: سپهبد به خاطر فرمانش قسم خورد و سپس به او گفت که پرستنده، مردی است که باید فرمانش را بپذیرد.
که گر دختر شاه کابل به جام
گه بزمت آرد می لعل فام
هوش مصنوعی: اگر دختر شاه کابل در مجلس می‌خورد و شراب سرخ‌ای به من عرضه کند،
بدان کان فریبست نازش مخر
بفرمای تا او خورد تو مَخَور
هوش مصنوعی: بدان که ناز و عشوه‌اش فریبنده است، از او دوری کن و تحت تاثیرش قرار نگیر، تا زمانی که او از تو چیزی خواسته، تو هم چیزی از او نخواسته باشی.
دوم گرْت روزی ز پیش سپاه
زنی در یکی خانه خواند ز راه
هوش مصنوعی: اگر روزی از پیش دشمن، به خانه‌ای بروی و در آنجا مهمانی به تو عرضه کنند، این نشانه‌ ای است از دلیری و شجاعت تو.
مشو گرچه زن لابه سازد بسی
به جای تو بفرست دیگر کسی
هوش مصنوعی: اگرچه همسر تو بارها و بارها درخواست کند، ولی تو دیگر کسی را به جای خود نفرست.
سوم پند شهری که نو ساختی
به رنجَش بسی گنج پرداختی
هوش مصنوعی: سومین نصیحت این است که شهری را که با زحمت ساخته‌ای، باید برای آن هزینه‌های زیادی صرف کرده باشی.
همه بومش از ریگ دارد نهاد
همی خواهد آکندن از ریگ باد
هوش مصنوعی: تمامی این سرزمین از شن و ماسه ساخته شده است و او می‌خواهد که از باد، این شن و ماسه را جمع‌آوری کند.
به پیشش بر از چوب ورغی ببند
چو بستی ز ریگش نباشد گزند
هوش مصنوعی: به نزد او چوبی از ورق بساز و آن را محکم به هم ببند، چونکه اگر از شن بسازی دیگر آسیبی نخواهد داشت.
سپهدار از او هر سه پذرفت و رفت
همی شد شب و روز چون باد تفت
هوش مصنوعی: فرمانده از او هر سه را پذیرفت و حرکت کرد، شب و روز همچون باد در حال گذر بود.

حاشیه ها

1392/01/03 14:04
امین کیخا

ورغ یعنی سد و بنداب

1402/11/15 12:02
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در فرهنگ فارسی شادروان دکتر معین و نیز لغتنامه دهخدا، واژه «وَرْغ» به معنی «سد برای آب» (آب‌بند) آمده است. اما در بیت شماره 80 (انجام پند سوم برهمن) متوجه می‌شویم که «ورغ» برای «مهار کردن ریگِ روان» نیز به کار می‌رفته است.