گنجور

بخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی

به جنگ آن دو سالار پیش از دو شاه
رسیدند زی یکدگر کینه‌خواه
دو لشکر زدند از دو سو پره باز
ببد دست جنگ دلیران دراز
سواران به یک جا برآمیختند
پیاده جدا درهم آویختند
سر خنجر آتش شد و گرد دود
چو آتش کزو جوش خون خاست زود
بغرید کوس و برآمد نبرد
برخشید تیغ و بجوشید گرد
نوان گشت بوم و جهان شد سیاه
بلرزید مهر و بترسید ماه
یکی بزمگه بود گفتی نه رزم
دلیران درو باده‌خوار‌ان بزم
غو کوسشان زخم بربط سرای
دَم ِ گاو‌دُم ناله و آوای نای
روان خون می و نعره‌شان بانگ‌ِ زیر
پیاله سر خنجر و نُقلْ تیر
به هر گوشه‌ای مستی افکنده خوار
چه مستی که هرگز نشد هوشیار
چو یک‌رویه پیکار پیوسته شد
ز گردان بسی کشته و خسته شد
دمان نوشیار از میان نبرد
به انبارسی ناگهان باز خورد
برآورد زهر‌آب‌گون خنجرش
به زخمی ز تن ماند تنها سرش
سپه چون سپهبد نگون یافتند
عنان یکسر از رزم برتافتند
زپس خیل زاول سه‌فرسنگ بیش
برفتند و دشمن گریزان ز پیش
فکندند از ایشان بسی رزم‌ساز
چو خورشید شد زرد‌، گشتند باز
همان‌گه شه کابل اندر رسید
همه دشت و کُه کشته و خسته دید
زدش ز آتش درد بر مغز دود
که شب گشت و هنگام کوشش نبود
تن کشته انبارسی باز جست
برو رُخ به‌خون دو دیده بشست
یکی عود با زعفران برفروخت
مر آن کشته را تن به آتش بسوخت
هم از بهر آن کشته بر انجمن
بسی کس به آتش فکندند تن
سپه هر کجا کشته شان بد دگر
همه شب بدند از برش مویه‌گر
به یاری بر نوشیار از سران
همان شب بیامد سپاهی گران

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جنگ آن دو سالار پیش از دو شاه
رسیدند زی یکدگر کینه‌خواه
هوش مصنوعی: در نبرد آن دو فرمانده، پیش از رسیدن به دو شاه، به خاطر کینه و دشمنی با یکدیگر به جنگ مشغول شدند.
دو لشکر زدند از دو سو پره باز
ببد دست جنگ دلیران دراز
هوش مصنوعی: دو گروه دشمن از دو طرف به میدان آمده‌اند و نبردی سخت بین دلیران در حال وقوع است.
سواران به یک جا برآمیختند
پیاده جدا درهم آویختند
هوش مصنوعی: سواران همه جمع شدند و به هم پیوستند، اما پیاده‌ها به طور جداگانه به هم گره خوردند.
سر خنجر آتش شد و گرد دود
چو آتش کزو جوش خون خاست زود
هوش مصنوعی: سر خنجر به حالت سرکش و آتشین درآمد و مانند دودی که از آتش به‌وجود می‌آید، برافراشته شد. از این آتش و دود، خون به‌سرعت جوشید و فوران کرد.
بغرید کوس و برآمد نبرد
برخشید تیغ و بجوشید گرد
هوش مصنوعی: صدای طبل جنگ بلند شد و نبرد آغاز گردید؛ شمشیرها از غلاف بیرون آمد و گرد و غبار به هوا برخاست.
نوان گشت بوم و جهان شد سیاه
بلرزید مهر و بترسید ماه
هوش مصنوعی: در این زمان، زمین و دنیا به حالت ناگواری درآمد و همه جا تاریک شد. خورشید به لرزه افتاد و ماه نیز از وحشت به ترس افتاد.
یکی بزمگه بود گفتی نه رزم
دلیران درو باده‌خوار‌ان بزم
هوش مصنوعی: در جایی که گویی جنگی در کار نیست و تنها یک جشن و خوش‌گذرانی برپاست، افرادی هستند که مشغول نوشیدن و لذت بردن از باده‌اند.
غو کوسشان زخم بربط سرای
دَم ِ گاو‌دُم ناله و آوای نای
(آن جنگ گویی بزمی بود که) غو و نعرهٔ کوس‌ها، زخمه بربط بود و غرش و دَم شیپورها و گاودُم‌ها‌، صدای نی.
روان خون می و نعره‌شان بانگ‌ِ زیر
پیاله سر خنجر و نُقلْ تیر
خون روان گویی می و شراب‌شان بود و نعره‌های آنها آواز اوج‌شان؛ پیاله‌های آنها نوک خنجر‌ها بود و نُقل بادهٔ آنها، تیر و پیکان بود. (بانگ زیر‌: آواز اوجی که خواننده در هنگام نهایت شور و شوق می‌خواند)
به هر گوشه‌ای مستی افکنده خوار
چه مستی که هرگز نشد هوشیار
هوش مصنوعی: در هر گوشه و کنار، حالتی از سرنشئگی و گیجی حکم‌فرماست، حالتی که هیچ‌گاه به وضوح و هوشیاری نرسیده است.
چو یک‌رویه پیکار پیوسته شد
ز گردان بسی کشته و خسته شد
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ به‌طور مداوم و بدون توقف ادامه پیدا کرد، بسیاری از جنگ‌جویان کشته شدند و یا دچار آسیب و خستگی گشتند.
دمان نوشیار از میان نبرد
به انبارسی ناگهان باز خورد
هوش مصنوعی: بیداری و نشاط ناگهانی از جایی به سراغ انسان می‌آید که ممکن است او انتظارش را نداشته باشد. در این حالت، آنچه که در ذخیره ذهن یا روح اوست به یکباره نمایان می‌شود.
برآورد زهر‌آب‌گون خنجرش
به زخمی ز تن ماند تنها سرش
هوش مصنوعی: او خنجر زهرآلودش را بلند کرد و با یک ضربه، تنها سرش را از بدنش جدا کرد.
سپه چون سپهبد نگون یافتند
عنان یکسر از رزم برتافتند
هوش مصنوعی: وقتی سربازان متوجه شکست سپهبد خود شدند، دیگر دست از مبارزه کشیدند و از میدان جنگ فاصله گرفتند.
زپس خیل زاول سه‌فرسنگ بیش
برفتند و دشمن گریزان ز پیش
هوش مصنوعی: پس از آنکه گروه زیادی از زاول به فاصله‌ی سه‌فرسنگی رفتند، دشمن از پیش رو فرار کرد.
فکندند از ایشان بسی رزم‌ساز
چو خورشید شد زرد‌، گشتند باز
هوش مصنوعی: از میان آن‌ها جنگ‌آوران زیادی را به میدان فرستادند. هنگامی که خورشید رنگش زرد شد، آن‌ها به عقب بازگشتند.
همان‌گه شه کابل اندر رسید
همه دشت و کُه کشته و خسته دید
هوش مصنوعی: در آن لحظه، شاه کابل به آنجا رسید و در هر سو، در دشت و کوه، کشته‌ها و زخمی‌ها را دید.
زدش ز آتش درد بر مغز دود
که شب گشت و هنگام کوشش نبود
هوش مصنوعی: از شدت درد مانند آتش به سرش ضربه زد و با آمدن شب، فرصت تلاش و کوشش برایش فراهم نشد.
تن کشته انبارسی باز جست
برو رُخ به‌خون دو دیده بشست
مصرع دوم‌: بر جنازه او‌، رخ به خون شست و خون گریست.
یکی عود با زعفران برفروخت
مر آن کشته را تن به آتش بسوخت
هوش مصنوعی: یک بویی از عود و زعفران بلند شد که جان کشته را به آتش کشاند و جانش را سوخت.
هم از بهر آن کشته بر انجمن
بسی کس به آتش فکندند تن
بر انجمن‌: گویا به معنی «دسته‌‌ای» و «گروهی‌» باشد یعنی بصورت گروهی.
سپه هر کجا کشته شان بد دگر
همه شب بدند از برش مویه‌گر
هوش مصنوعی: هر جا که سپاهیان کشته می‌شدند، دیگران در شب از روی آن‌ها به سوگ و نوحۀ آنان می‌پرداختند.
به یاری بر نوشیار از سران
همان شب بیامد سپاهی گران
هوش مصنوعی: در همان شب، گروهی از سربازان به کمک نوشیار آمدند.

حاشیه ها

1392/01/03 14:04
امین کیخا

نوان یعنی لرزان و سست و ضعیف اگر دقیق باشیم می توان کسی را انگاشت که ضعیف و سست است و به خود می لرزد و حتما فقیر هم هست پس نوانخانه این گونه درست شده است

1401/10/17 23:01
ابوالفضل

داستان جنگ دو سپاه خودی نوشیار و انبارسی جالبه