بخش ۸۲ - ساختن شهر زرنج
چو بگذشت ازین کار ماهی فره
بیآمد به نزدیک آب زره
ز اخترشناس و مهندس شمار
به روم و به هند آن که بد نامدار
بیاورد و بنهاد شهر زرنج
که در کار ناسود روزی ز رنج
ز گل باره ای گردش اندر کشید
میانش دژی سر به مه برکشید
ز پیرامن دژ یکی کنده ساخت
ز هر جوی و شهر آب در وی بتاخت
بسا رود برداشت از هیرمند
وزان جوی و کاریزها برفکند
در این کار بُد پهلوان سپاه
که از شاه کابل تهی ماند گاه
پسر شاد بنشست بر جای اوی
بگردید از آیین و از رای اوی
خراج پدرش آن که هر سال پیش
به اثرط فرستادی از گنج خویش
دو ساله به گنج اندر انبار کرد
دگر طمع کشورش بسیار کرد
بسی دادش اثرط به هر نامه پند
نپذرفت و بد پاسخ آراست چند
همیدونش دستور فرزانه هوش
بسی گفت کاین جنگ و کین را مکوش
به صدسال یک دوست آید به دست
به یک روز دشمن توان کرد شست
چو بود آشتی نو میآغاز جنگ
پس شیر رفته مینداز سنگ
تن و جان بود چیز را مایه دار
چو جان شد بود چیز ناید به کار
تو این پادشاهی بیابی که هست
به از طمع مه زین که ناید به دست
پشیزی به دست تو بهتر بسی
ز دینار در دست دیگر کسی
نگه کن که در پیشت آبست و چاه
کلیجه میفکن که نرسی به ماه
شهان از پی آن فزایند گنج
که از تن بدو بازدارند رنج
تو گنج از پی رنج خواهی همی
فزودن بزرگی بکاهی همی
ز گرشاسب ترسد همی چرخ و بوم
سُته شد ز گرزش همه هند و روم
شهان را همه نیست پایاب اوی
چه داری تو با این سپه تاب اوی
چو آتش کنی زیر دامن درون
رسد دود زود از گریبان برون
مکن بد که تا بد نیایدت زود
مدرو و مدوز و ترا رشته سود
برآشفت و گفتش تو لشکر پسیچ
ز پیکار گرشاسب مندیش هیچ
دو سال است کاو شد ز درگاه شاه
به نزدیک آب زره با سپاه
به نوی یکی شهر سازد همی
ز هر شهر مردم نوازد همی
به ما تا رسد گرد او در نبرد
ز زاول برآورد باشیم گرد
بُدش ابن عم نام انبارسی
بدادش ز گردان دو صد بار سی
فرستادش از پیش و سالار کرد
ز پس با سپه ساز پیکار کرد
گزید از دلیران دو ره چل هزار
صد و شست پیل از در کارزار
بشد تا سر مرز کابلستان
به کین جستن شاه زابلستان
خبر شد برِ اثرط سر فراز
سبک خواند لشکر ز هر سو فراز
برادرش را سروری هوشیار
پسر بُد یکی نام او نوشیار
ورا کرد پیش سپه جنگجوی
بَرِ شهر داور فرود آمد اوی
بخش ۸۱ - وصف بیابان و رزم گرشاسب با زنگی: بیابانی آمدش ناگاه پیشبخش ۸۳ - جنگ نوشیار با انبارسی: به جنگ آن دو سالار پیش از دو شاه
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بگذشت ازین کار ماهی فره
بیآمد به نزدیک آب زره
هوش مصنوعی: پس از اینکه این کار به پایان رسید، ماهی زیبا و درخشان به کنار آب نزدیک شد.
ز اخترشناس و مهندس شمار
به روم و به هند آن که بد نامدار
هوش مصنوعی: از اخترشناس و مهندس در روم و هند، کسی را بشمار که به خاطر نامش مشهور است و شناخته شده.
بیاورد و بنهاد شهر زرنج
که در کار ناسود روزی ز رنج
هوش مصنوعی: او شهری به نام زرنج را بنا کرد که یادآور سختیها و مشکلات روزگار است.
ز گل باره ای گردش اندر کشید
میانش دژی سر به مه برکشید
هوش مصنوعی: از لابهلای گلها دوری میزند و در میان آن دژی بلند به آسمان میزند.
ز پیرامن دژ یکی کنده ساخت
ز هر جوی و شهر آب در وی بتاخت
هوش مصنوعی: یکی از کسانی که دژ را محاصره کرده بود، مسیرهایی برای عبور آب از هر جوی و شهر ایجاد کرد و آب به داخل دژ سرازیر شد.
بسا رود برداشت از هیرمند
وزان جوی و کاریزها برفکند
هوش مصنوعی: بسیاری از رودها از هیرمند برداشت میکنند و از آن جویها و قناتها را پر میکنند.
در این کار بُد پهلوان سپاه
که از شاه کابل تهی ماند گاه
هوش مصنوعی: در این کار، پهلوانی از سپاه وجود دارد که در زمانهایی، از هجوم شاه کابل رهایی یافته است.
پسر شاد بنشست بر جای اوی
بگردید از آیین و از رای اوی
هوش مصنوعی: پسر خوشحال بر جای او نشست و از روش و فکر او دور شد.
خراج پدرش آن که هر سال پیش
به اثرط فرستادی از گنج خویش
هوش مصنوعی: پدرش هر سال بخشی از دارایی خود را که به عنوان مالیات ارسال میکرد، به او میداد.
دو ساله به گنج اندر انبار کرد
دگر طمع کشورش بسیار کرد
هوش مصنوعی: دو سال است که او در انبار گنجینهاش ذخیره کرده و به امید داشتن سرزمین و کشوری بیشتر در فکر و خیال است.
بسی دادش اثرط به هر نامه پند
نپذرفت و بد پاسخ آراست چند
هوش مصنوعی: او به خاطر مشاورهها و نصیحتهایی که به او داده شده بود، توجهی نکرد و به جای پذیرش آنها، پاسخهایی تند و بیادبانه داد.
همیدونش دستور فرزانه هوش
بسی گفت کاین جنگ و کین را مکوش
هوش مصنوعی: شما باید بدانید که خردمندان بسیار گفتهاند که در این جنگ و دشمنی کشمکش نکنید.
به صدسال یک دوست آید به دست
به یک روز دشمن توان کرد شست
هوش مصنوعی: دوستی واقعی و پایدار ممکن است سالها زمان ببرد تا به دست آید، اما برعکس، دشمنی و بدگمانی میتواند در یک روز ایجاد شود و رابطهای را خراب کند.
چو بود آشتی نو میآغاز جنگ
پس شیر رفته مینداز سنگ
هوش مصنوعی: وقتی آشتی تازهای برقرار میشود، نباید دوباره جنگ را شروع کرد؛ پس از صلح، از تخریب و ایجاد بحران دوری کنیم.
تن و جان بود چیز را مایه دار
چو جان شد بود چیز ناید به کار
هوش مصنوعی: هر چیزی به وجود آوردن نیاز به وجود و روح دارد؛ وقتی که روح چیزی برود، آن چیز دیگر به کار نمیآید.
تو این پادشاهی بیابی که هست
به از طمع مه زین که ناید به دست
هوش مصنوعی: در این دنیا، اگر به چیزی دست پیدا کنی که از آرزو و طمع بهتر باشد، این همان چیزی است که به دست نخواهد آمد.
پشیزی به دست تو بهتر بسی
ز دینار در دست دیگر کسی
هوش مصنوعی: اگر پشیزی در دست تو باشد، ارزشش بیشتر از یک دینار در دست کسی دیگر است.
نگه کن که در پیشت آبست و چاه
کلیجه میفکن که نرسی به ماه
هوش مصنوعی: به اطراف خود دقت کن که آبی در پیش رویت وجود دارد و به چاه بیفتی، دیگر به دست نخواهی آورد.
شهان از پی آن فزایند گنج
که از تن بدو بازدارند رنج
هوش مصنوعی: سلطانان و بزرگان برای به دست آوردن ثروت و گنجی میکوشند که بتوانند از درد و رنجی که از جسم و تن به آنها میرسد، دور شوند.
تو گنج از پی رنج خواهی همی
فزودن بزرگی بکاهی همی
هوش مصنوعی: تو برای به دست آوردن گنج و ثروت، باید زحمت بکشی و از این طریق بزرگتر و باارزشتر میشوی.
ز گرشاسب ترسد همی چرخ و بوم
سُته شد ز گرزش همه هند و روم
هوش مصنوعی: چرخ و فلک از ترس گرشاسب به لرزه درآمده و تمام سرزمینهای هند و روم تحت تأثیر قدرت او به زانو درآمدهاند.
شهان را همه نیست پایاب اوی
چه داری تو با این سپه تاب اوی
هوش مصنوعی: پادشاهان همه به او نیاز دارند، اما تو چه رابطهای با این قدرت و مقام داری؟
چو آتش کنی زیر دامن درون
رسد دود زود از گریبان برون
هوش مصنوعی: اگر زیر دامن آتشی روشن کنی، دود آن به سرعت از گریبان خارج میشود.
مکن بد که تا بد نیایدت زود
مدرو و مدوز و ترا رشته سود
هوش مصنوعی: کار بد نکن که زود عواقب بدش به سراغت میآید. عاقل باش و در کارهایت احتیاط کن تا به خوبِ زندگیات ادامه دهی.
برآشفت و گفتش تو لشکر پسیچ
ز پیکار گرشاسب مندیش هیچ
هوش مصنوعی: او با خشم به او گفت که تو مانند ارتش پسیچ هستی و در جنگ با گرشاسب هیچ فرصتی نداری؛ نگران نباش.
دو سال است کاو شد ز درگاه شاه
به نزدیک آب زره با سپاه
هوش مصنوعی: دو سال است که او از دربار شاه دور شده و به نزدیکی آب زره با سپاه خود رفته است.
به نوی یکی شهر سازد همی
ز هر شهر مردم نوازد همی
هوش مصنوعی: او به وسیلهای یک شهر را میسازد و از هر گوشهای از آن، مردم را خوشنود و راضی میکند.
به ما تا رسد گرد او در نبرد
ز زاول برآورد باشیم گرد
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که گرد او در میدان جنگ به ما برسد، از زاول (طوفان) برمیخیزیم و آمادهباشیم.
بُدش ابن عم نام انبارسی
بدادش ز گردان دو صد بار سی
هوش مصنوعی: ابن عم انبارسی به او بدی کرد و او را دوصد بار به دور پرتاب کرد.
فرستادش از پیش و سالار کرد
ز پس با سپه ساز پیکار کرد
هوش مصنوعی: او را به جلو فرستاد و در پشتش فرماندهی کرد. سپس با لشکر به جنگ پرداخت.
گزید از دلیران دو ره چل هزار
صد و شست پیل از در کارزار
هوش مصنوعی: از دلیران، دو راهی انتخاب شد و در نهایت، صد و شست هزار فیل آماده جنگ شدند.
بشد تا سر مرز کابلستان
به کین جستن شاه زابلستان
هوش مصنوعی: در نزدیکی مرز کابل، جنگ و کینهورزی برای انتقام از شاه زابل آغاز شد.
خبر شد برِ اثرط سر فراز
سبک خواند لشکر ز هر سو فراز
هوش مصنوعی: خبر رسید که لشکر به حالت بلند و سبک از هر سو در حال حمله است.
برادرش را سروری هوشیار
پسر بُد یکی نام او نوشیار
هوش مصنوعی: برادرش مردی عاقل و دانا بود که نامش نوشیار بود.
ورا کرد پیش سپه جنگجوی
بَرِ شهر داور فرود آمد اوی
هوش مصنوعی: او به صورتی شجاعانه و با اراده پیش سپاه جنگجویان قرار گرفت و در کنار شهر داور فرود آمد.
حاشیه ها
1392/01/03 14:04
علیرضا
کلیجه جامه ای بوده که بر روی لباسهای دیگر استفاده میشده مانند پالتو امروز ،و به معنی جامه آجیده دوزیست و آجیده به معنی کوک و در گویش بختیاری هنوز به معنی بخیه کاربرد دارد
1392/01/03 14:04
علیرضا
سته شد به معنی به تنگ آمد و در واقع به ستوه آمد
1392/01/03 14:04
امین کیخا
اجیده یا اژیده به معنی اژ وچین دار انچه روی لأستیک ماشین است اژ است و مضرس اجیده و اژیده