بخش ۷۹ - آمدن دختر قیصر به دیدار گرشاسب
سوی باغ با دایه ناگه ز در
درآمد پری چهره سیمبر
یکی جام زرین به کف پُر نبید
چو لاله می و جام چون شنبلید
نهفته به زربفت رومی برش
ز یاقوت و دُر افسری بر سرش
خرامان چو با ماه پیوسته سرو
ز گیسو چو در دام مشکین تذرو
دو زلفش به هم جیم و در جیم دال
دهن میم و بر میم از مشک خال
دو برگ گلش سوسن می سرشت
دو شمشاد عنبرفروش بهشت
زنخدان چو از سیم پاکیزه گوی
که افتد چه از نوک چوگان دروی
دو بیجاده گفتی که جادو نهفت
میانش به الماس اندیشه سفت
بناگوش تا بنده خورشیدوار
فرو هشته زو حلقه گوشوار
دو مه بُد یکی گرد و دیگر دو نیم
یکی ماه از زر و دیگر زسیم
به مه برش درعی ز مشک و عبیر
گه از تاب چین ساز و گه خم پذیر
شکنش آتش نیکوی تافته
گره هاش دست زمان بافته
دو بادام پربند و تنبل پرست
یکی نیم خواب و یکی نیم مست
بزان بادش از زلفک مشکبیز
همه ره چو از نافه بگشاده زیز
ز خنده لبش چشمهٔ نوش ناب
فسرده درو قطره بر قطره آب
به سیمین ستون خم درآورد و گفت
که بایدت مهمان ناخوانده جفت
سپهدار بر جست و بردش نماز
مزیدش دو یاقوت گوینده راز
بدو اندر آویخت آن دلگسل
چو معنی ز گفتار شیرین به دل
به رویش بر از بسد در پوش
همی ریخت بر لاله شکر ز نوش
نشستند و بزمی نو آراستند
به می یاد یکدیگران خواستند
بلورین پیاله ز می لاله شد
کف می کش از لاله پر ژاله شد
سپهدار گفتا سپاس از خدای
که جفتی مرا چون تو آمد به جای
گر از پیش دانستمی کار تو
همین فرّ و خوبی و دیدار تو
بُدی دیرگه کان کمان پیش شاه
کشیدسمتی بر امید تو ماه
پری چهره گفت ایچ پیل آن توان
ندارند پس چون توانی تو آن
بدان کان کمان آهنست اندرون
دگر چوب و توز و پیست از برون
بمان تا چنان هم کمانی دگر
من از چوب سازم نهان از پدر
بخندید یل گفت از آنگونه پنج
کشم چونت دیدم ندارم به رنج
کشیدن چنان چرخ کار منست
مرا هست موم ار ترا آهنست
چو خر در گل افتد کسی نیکتر
نکوشد به زور از خداوند خر
از آن پس به می دست بردند و رود
بر هر دو دایه سرایان سرود
به جز دایه دمساز با هر دو کس
زن خوب بازارگان بود و بس
شده غمگسارنده شان هر دو زن
گه این پای کوب و گه آن دست زن
همه بودشان رامش و میگسار
مل و نقل و بازی و بوس و کنار
به یک چیزشان طبع رنجور بود
که انگشت از انگشتری دور بود
چو از باده سرشان گرانبار شد
سمن برگ هر دو چو گلنار شد
یل نیو را کرد بدرود ماه
بشد باز گلشن به آرامگاه
همه شب دژم هر دو از مهر و تاب
نه با دل شکیب و نه با دیده خواب
بخش ۷۸ - رفتن گرشاسب به شام: سمند سرافراز را کرد زینبخش ۸۰ - رفتن گرشاسب به درگاه شاه روم و کمان کشیدن: چو بنهاد گردون ز یاقوت زرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سوی باغ با دایه ناگه ز در
درآمد پری چهره سیمبر
هوش مصنوعی: ناگهان در باغ، دایه و کودک متوجه ورود یک پری زیبا با چهرهای دلربا میشوند.
یکی جام زرین به کف پُر نبید
چو لاله می و جام چون شنبلید
هوش مصنوعی: یک جام طلایی پر از شراب در دستش است، مانند لاله که به زیبایی و دلربایی خود میبالد و جام هم مانند گیاه شکرین و خوشبو است.
نهفته به زربفت رومی برش
ز یاقوت و دُر افسری بر سرش
هوش مصنوعی: زیر سائو زربفت، رومی با شکوهی وجود دارد و بر سر او با یاقوت و مروارید، تاجی زیبا و ارجمند قرار دارد.
خرامان چو با ماه پیوسته سرو
ز گیسو چو در دام مشکین تذرو
هوش مصنوعی: وقتی که سرو در کنار ماه با وقار و ناز راه میرود، گیسوان او مانند دمی از مشک نرم و دلنشین به نظر میرسد.
دو زلفش به هم جیم و در جیم دال
دهن میم و بر میم از مشک خال
هوش مصنوعی: دو زلف او مانند حرف جیم به هم تابیده شدهاند و درون حرف جیم، حرف دال پنهان است. دهان او مانند حرف میم است و روی آن، لکهای از مشک دیده میشود.
دو برگ گلش سوسن می سرشت
دو شمشاد عنبرفروش بهشت
هوش مصنوعی: دو گلبرگ از گل سوسن را میآفریند و دو شمشاد را که عطر دلانگیز بهشت را پخش میکند.
زنخدان چو از سیم پاکیزه گوی
که افتد چه از نوک چوگان دروی
هوش مصنوعی: زنخدان مانند گوی صاف و درخشانی است که اگر از نوک چوب درویشی بیفتد، چه اثر و نشانی پیدا خواهد کرد؟
دو بیجاده گفتی که جادو نهفت
میانش به الماس اندیشه سفت
هوش مصنوعی: دو بیجا به تو گفت که جادو پنهان است و درون آن با الماس اندیشه، محکم و استوار است.
بناگوش تا بنده خورشیدوار
فرو هشته زو حلقه گوشوار
هوش مصنوعی: گوشی که به اندازهی خورشید زیباست، با حلقهای آویزان بر آن، به زیبایی خنک نگه داشته شده است.
دو مه بُد یکی گرد و دیگر دو نیم
یکی ماه از زر و دیگر زسیم
هوش مصنوعی: دو تا ماه وجود دارد؛ یکی گرد و کامل است و دیگری نصفه است. یکی از طلا ساخته شده و دیگری از نقره.
به مه برش درعی ز مشک و عبیر
گه از تاب چین ساز و گه خم پذیر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جلوههای چهره معشوق میپردازد. در این متن به تصویر کشیده شده که چهره معشوق با عطر و زیبایی خاصی که دارد، گاهی به شکلی دلربا و گاهی به شکلی نرم و لطیف جلوهگر میشود. ترکیب عطرها و زیباییهای او در کنار هم، تصویری دلنشین و جذاب را به وجود میآورد.
شکنش آتش نیکوی تافته
گره هاش دست زمان بافته
هوش مصنوعی: زیبایی آتش درخشانی که به راه افتاده، حاصل کار دست زمان است که آن را به چنین شکلی درآورده است.
دو بادام پربند و تنبل پرست
یکی نیم خواب و یکی نیم مست
هوش مصنوعی: دو بادام که یکی پر از مغز و محتواست و دیگری کسالتزده و بیتحرک؛ یکی نیمهخواب است و دیگری نیمهمست.
بزان بادش از زلفک مشکبیز
همه ره چو از نافه بگشاده زیز
هوش مصنوعی: از نسیم موهای خوشبوی او، بویی به مشام میرسد که همچون عطر است و همه جا را پر کرده است.
ز خنده لبش چشمهٔ نوش ناب
فسرده درو قطره بر قطره آب
هوش مصنوعی: لبخند او مانند چشمهای از نوشیدنی پاک و گوارا است، اما در درونش، احساساتش شبیه قطرات آب ناراحت و سرد در کنار هم جمع شدهاند.
به سیمین ستون خم درآورد و گفت
که بایدت مهمان ناخوانده جفت
هوش مصنوعی: او به ستونی نقرهای تکیه کرد و گفت که باید مهمانی ناخواسته به تو بپیوندد.
سپهدار بر جست و بردش نماز
مزیدش دو یاقوت گوینده راز
هوش مصنوعی: فرمانده تند و سریع نماز خواند و به او دو یاقوت ارزشمند هدیه داد که رازها را فاش میکند.
بدو اندر آویخت آن دلگسل
چو معنی ز گفتار شیرین به دل
هوش مصنوعی: دلشکسته به او نزدیک شد، مانند اینکه معنی سخنان شیرین در دل نشسته باشد.
به رویش بر از بسد در پوش
همی ریخت بر لاله شکر ز نوش
هوش مصنوعی: به خاطر سرازیر شدن آب از پشت سد، به روی گلهای لاله شکر، شیرینی باران میریزد.
نشستند و بزمی نو آراستند
به می یاد یکدیگران خواستند
هوش مصنوعی: آنها دور هم جمع شدند و جشنی جدید برگزار کردند و در حین شادی، به یاد دیگران نوشیدنیهایی سرو کردند.
بلورین پیاله ز می لاله شد
کف می کش از لاله پر ژاله شد
هوش مصنوعی: پاکت بلورین در اثر شراب گل لالهای رنگین شده است و خشکی میسر آن به خاطر رطوبت و درخشندگی عطر این گل، شاداب و پرطراوت گشته است.
سپهدار گفتا سپاس از خدای
که جفتی مرا چون تو آمد به جای
هوش مصنوعی: سردار گفت: از خدای بزرگ سپاسگزارم که تو مانند یک همراه برای من در آمدهای.
گر از پیش دانستمی کار تو
همین فرّ و خوبی و دیدار تو
هوش مصنوعی: اگر از قبل میدانستم که تو چه ویژگیها و زیباییهایی خواهی داشت، شاید این احساس را تجربه نمیکردم.
بُدی دیرگه کان کمان پیش شاه
کشیدسمتی بر امید تو ماه
هوش مصنوعی: در زمانهای دور، زمانی که به سمت دربار پادشاه میرفتم، تیر و کمانی به طرف تو، ای ماه، هدف گیری کردم و به انتظار تو نشسته بودم.
پری چهره گفت ایچ پیل آن توان
ندارند پس چون توانی تو آن
هوش مصنوعی: پری زیبا گفت: هیچ کس قدرت ندارد که به اندازه تو قادر باشد.
بدان کان کمان آهنست اندرون
دگر چوب و توز و پیست از برون
هوش مصنوعی: بدان که درون کمان از آهن است، اما در ظاهر آن از چوب و دیگر مواد ساخته شده است.
بمان تا چنان هم کمانی دگر
من از چوب سازم نهان از پدر
هوش مصنوعی: بمان تا مانند کمان دیگری بسازم که از چوب پنهان از پدرم خواهد بود.
بخندید یل گفت از آنگونه پنج
کشم چونت دیدم ندارم به رنج
هوش مصنوعی: بخندید و یلی گفت که از میان پنج نفر، چون تو را دیدم دیگر نگران نیستم و هیچ زحمتی نمیکشم.
کشیدن چنان چرخ کار منست
مرا هست موم ار ترا آهنست
هوش مصنوعی: کار من به مانند چرخش یک دستگاه است؛ من نرم و قابل انعطاف هستم، در حالی که تو مثل آهن سخت و استوار هستی.
چو خر در گل افتد کسی نیکتر
نکوشد به زور از خداوند خر
هوش مصنوعی: وقتی که فردی در موقعیتی دشوار و غیرقابل برگشت قرار میگیرد، بهتر است تلاش نکند که به زور از آن وضعیت خارج شود.
از آن پس به می دست بردند و رود
بر هر دو دایه سرایان سرود
هوش مصنوعی: پس از آن، مردم به نوشیدن شراب روی آوردند و برای هر دو پرستار، آهنگ و سرودهای شاد طرازی کردند.
به جز دایه دمساز با هر دو کس
زن خوب بازارگان بود و بس
هوش مصنوعی: غیر از دایه مهربان، هیچ کس دیگری نیست، فقط زن بازرگان خوب وجود دارد.
شده غمگسارنده شان هر دو زن
گه این پای کوب و گه آن دست زن
هوش مصنوعی: هر دو زن در حال درد و غم، یکی گاهی با پای کوبیدن و دیگری با دست زدن، به تسکین و همدردی میپردازند.
همه بودشان رامش و میگسار
مل و نقل و بازی و بوس و کنار
هوش مصنوعی: همه آنها در خوشی و لذت زندگی میکنند، مشغول شادی، نوشیدن و تفریح هستند و در کنار هم به بازی و محبت میپردازند.
به یک چیزشان طبع رنجور بود
که انگشت از انگشتری دور بود
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که یک ویژگی خاص آنها را آزار میدهد؛ به طوری که چیزی که باید به آن نزدیک باشد، از آن فاصله گرفته است.
چو از باده سرشان گرانبار شد
سمن برگ هر دو چو گلنار شد
هوش مصنوعی: وقتی که از نوشیدنی مست و سنگینبار شدند، مانند گلهای نارنج، برگهای سمن نیز به زیبایی درخشید.
یل نیو را کرد بدرود ماه
بشد باز گلشن به آرامگاه
هوش مصنوعی: نیو (شخصی مانند یلی) با بدرود گفتن به ماه، آرامگاه گلشن دوباره به حالت عادی خود بازگشت.
همه شب دژم هر دو از مهر و تاب
نه با دل شکیب و نه با دیده خواب
هوش مصنوعی: هر شب با حالتی ناراحت و غمگین، هم من و هم او از عشق و روشنی شب رنج میبریم؛ نه اینکه دلمان صبر دارد و نه اینکه بتوانیم خواب آرامی داشته باشیم.
حاشیه ها
1392/01/03 13:04
علیرضا
دلگسل صفتیست مخصوص زیبا رویان،به معنی دلبر
1392/01/03 13:04
علیرضا
بلورین پیاله ز می لاله شد واقعا زیباست
1392/01/03 13:04
علیرضا
ایچ به معنی هیچ