گنجور

بخش ۷۴ - بازگشت گرشاسب و صفت خواسته

چنین تا بقنوجش آورد شاد
پس آن گه در گنج ها برگشاد
مهی شاد و مهمان همی داشتش
که یک روز بی بزم نگذاشتش
سَر ماه چندانش هدیه ز گنج
ببخشید کآمد شمردنش رنج
ز خرگاه و از خیمه و فرش و رخت
ز طوق و کمر ز افسر و تاج و تخت
هم از زر ساوه هم از رسته نیز
هم از در و یاقوت و هر گونه چیز
هم از شیر و طاووس و نخچیر و باز
بدادش بسی چیز زرینه ساز
درونشان ز کافور و از مشک پُر
نگاریده بیرون ز یاقوت و دُر
زبر جد سرو گاوی از زر ناب
سم از جزع و دندان ز دُر خوشاب
گهرهای کانی ز پا زهر و زهر
چهل پیل و منشور ده باره شهر
به برگستوان پنجه اسپ گزین
دگر صد شتر با ستام و به زین
ز خفتان و از درع و جوشن هزار
ز خشت و ز خنجر فزون از شمار
ز دینار و ز نقره خروار شست
ز زربفت خلعت صدوبیست دست
پرستار سیصد بتان چگل
سرایی دو صد ریدک دلگسل
هرآن زر که از باژ در کشورش
رسیدی ز هر نامداری برش
ازو خشت زرین همی ساختی
یکی چشمه بُد در وی انداختی
صدش داد از آن همچو آتش به رنگ
که هر خشت ده من بر آمد به سنگ
یکی حله دادش دگر کز شهان
جزو هیچکس را نبد در جهان
برو هر زمان از هزاران فزون
پدید آمدی پیکر گونه گون
بُدی روز لعلی شب تیره زرد
نه نم یافتی ز ابر و نز باد گرد
کرا تن ز دردی هراسان شدی
چو پوشیدی آنرا تن آسان شدی
ازو هر کسی بوی خوش یافتی
به تاریکی از شمع به تافتی
به ایرانیان هر کس از سرکشان
بسی چیز بخشید هم زین نشان
پس از بهر ضحاکِ شه ساز کرد
بسی گونه گون هدیه آغاز کرد
سراپرده دیبه بر رنگ نیل
که پیرامن دامنش بُد دو میل
چو شهری دو صد برج گردش بپای
سپه را به هر برج بر کرده جای
یکی فرش دیبا دگر رنگ رنگ
که بد کشوری پیش پهناش تنگ
ز هر کوه و دریا و هر شهر و بر
ز خاور زمین تا در باختر
نگاریده بر گرد او گونه گون
کز آنجا چه آرند و آن بوم چون
ز زر و زبرجد یکی نغز باغ
درو هر گل از گوهری شب چراغ
درختی درو شاخ بروی هزار
ز پیروزه برگش ز یاقوت بار
به هر شاخ بر مرغی از رنگ رنگ
زبرجد به منقار و بسّد به چنگ
چو آب اندرو راه کردی فراخ
درخت از بن آن بر کشیدی به شاخ
سر از شاخ هر مرغ بفراختی
همی این از آن به نوا ساختی
درم بُد دگر نام او کیموار
ازو بار فرمود شش پیلوار
به ده پیل بر مشک بیتال بود
که هر نافه زو هفت مثقال بود
ده از عنبر و زعفران بود نیز
ده از عود و کافور و هر گونه چیز
ز سیم سره خایه صد بار هشت
که هر یک به مثقال صد بر گذشت
سپیدیش کافور و زردیش زر
یکی بهره را شوشها زو گهر
سخنگوی طوطی دوصد جفت جفت
به زرّین قفس ها و دیبا نهفت
کت و خیمه و خرگه و شاروان
ز هر گونه چندان که ده کاروان
ز گاوان گردونکش و بارکش
خورش گونه گون بار صد بار شش
هزار دگر بار دندان پیل
هزار و دو صد صندل و عود و نیل
ز دیبای رنگین صد و بیست تخت
ز مرجان چهل مهد و پنجه درخت
دو صد جوشن و هفتصد درع و ترگ
صد و بیست بند از سروهای کرگ
چهل تنگ بار از مُلمع خُتو
ز گوهر ده افسر ز گنج بهو
ز کرگ از هزاران نگارین سپر
سه چندان نی رمح بسته به زر
سریری ز زر بر دو پیل سپید
ز یاقوت تاجی چو رخشنده شید
از آن آهن لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و بلالک هزار
هزار از بلورین طبق نابسود
که هر یک به رنگ آب افسرده بود
ز جام و پیاله نود بار شست
ز بیجاده سی خوان و پنجاه دست
ز زر چار صد بار دینار گنج
به خروار نقره دوصد بار پنج
ز زر کاسه هفتاد خروار و اند
ز سیمینه آلت که داند که چند
هزار و دو صد جفت بردند نام
ز صندوق عود و ز یاقوت جام
هم از شاره و تلک و خز و پرند
هم از مخمل و هر طرایف ز هند
هزار اسپ کُه پیکر تیز گام
به برگستوان و به زرین ستام
هزار دگر کرگان ستاغ
به هر یک بر از نام ضحاک داغ
ده و دوهزار از بت ماهروی
چه ترک و چه هندو همه مشکموی
ز دُر و زبرجد ز بهر نثار
به صد جام بر ریخته سی هزار
یکی درج زَرین نگارش ز دُر
درونش ز هر گوهری کرده پُر
گهر بُد کز آب آتش انگیختی
گهر بُد کزو مار بگریختی
گهر بُدکزو اژدها سرنگون
فتادی و جستی دو چشمش برون
گهر بُد که شب نورش آب از فراز
بدیدی به شمعت نبودی نیاز
یکی گوهر افزود دیگر بدان
که خواندیش دانا شه گوهران
همه گوهری را زده گام کم
کشیدی سوی خویش از خشک نم
چنین بُد هزار و دو صد پیلوار
همیدون ز گاوان ده و شش هزار
صدو بیست پیل دگر بار نیز
بُداز بهر اثرط ز هر گونه چیز
یکی نام با این همه خواسته
درو پوزش بی کران خواسته
سپهبد بنه پیش را بار کرد
بهو را بیاورد و بردار کرد
تنش را به تیر سواران بدوخت
کرا بند بُد کرده بآتش بسوخت
گلیمی که باشد بدان سر سیاه
نگردد بدین سر سپید این مخواه
نبایدت رنج ار بود بخت یار
چه شد بخت بد چاره ناید به کار
خوی گیتی اینست و کردارش این
نه مهرش بود پایدار و نه کین
چو شاهیست بیدادگر از سرشت
که باکش نیاید ز کردار زشت
نش از آفرین ناز و نز غم نژند
نه‌ شرم از نکوهش نه‌ بیم از گزند
چه خواند به نام و چه راند به ننگ
میان اندرون بس ندارد درنگ
چو سایست از ابر و چه رفتن ز آب
چو مهمانیی تو که بینی به خواب
چو تدبیر درویش گم بوده بخت
کز اندیشه خود را دهد تاج و تخت
نهند گنج و سازد سرای نشست
چو دید آنگهی باد دارد به دست
انوشه کسی کاو نکو نام مُرد
چو ایدر تنش ماند نیکی ببرد
کسی کو نکو نام میرد همی
ز مرگش تأسف خورد عالمی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چنین تا بقنوجش آورد شاد
پس آن گه در گنج ها برگشاد
هوش مصنوعی: او را به قدری شاد و خوشحال کرد که وقتی به اوج خوشی رسید، درهای ثروت و گنجینه‌ها را برایش باز کرد.
مهی شاد و مهمان همی داشتش
که یک روز بی بزم نگذاشتش
هوش مصنوعی: در حالتی شاد و با مهمانی در کنار او بود که یک روز بدون جشن و مهمانی او را تنها نگذارد.
سَر ماه چندانش هدیه ز گنج
ببخشید کآمد شمردنش رنج
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ارزش خاصی که شکل ماه دارد، آن را با هدیه‌ای از گنجینه‌ای ثروتمند تقدیم کردند و شمارش و اندازه‌گیری آن برایشان دشوار و سخت بود.
ز خرگاه و از خیمه و فرش و رخت
ز طوق و کمر ز افسر و تاج و تخت
هوش مصنوعی: از خانه و چادر و فرش و لباس، از گردن‌بند و کمربند، از کلاه و تاج و تخت.
هم از زر ساوه هم از رسته نیز
هم از در و یاقوت و هر گونه چیز
هوش مصنوعی: این بیت به تنوع و فراوانی چیزهایی اشاره دارد که می‌توان به دست آورد، از طلا و جواهرات گرفته تا انواع دیگر مواد باارزش و زیبا. به نوعی نشان‌دهنده غنای مادی و ثروت‌های مختلف است.
هم از شیر و طاووس و نخچیر و باز
بدادش بسی چیز زرینه ساز
هوش مصنوعی: از شیر و طاووس و پرندگان شکاری به او چیزهای زیادی از طلا و جواهرات دادند.
درونشان ز کافور و از مشک پُر
نگاریده بیرون ز یاقوت و دُر
هوش مصنوعی: در دلشان از بوی خوش کافور و مشک پر شده و ظاهرشان مانند یاقوت و مروارید زیباست.
زبر جد سرو گاوی از زر ناب
سم از جزع و دندان ز دُر خوشاب
هوش مصنوعی: درخت سروی کهن از طلا و زر ساخته شده و سمش از صدف و دندانش از مروارید باارزش است.
گهرهای کانی ز پا زهر و زهر
چهل پیل و منشور ده باره شهر
هوش مصنوعی: در دل زمین، گوهرهای باارزش وجود دارد که از آنها می‌توانیم به ثروتی بزرگ دست یابیم. زهر و خطرات فراوانی در این مسیر وجود دارد، اما با تلاش و تلاش دوباره می‌توان به موفقیت و پیشرفت در زندگی شهری دست یافت.
به برگستوان پنجه اسپ گزین
دگر صد شتر با ستام و به زین
هوش مصنوعی: به جای اینکه به سراغ تنه درخت بروم، بهتر است صد شتر را همراه با زین و افسار انتخاب کنم.
ز خفتان و از درع و جوشن هزار
ز خشت و ز خنجر فزون از شمار
هوش مصنوعی: از زره و زره‌پوشی و نیزه‌ساز، چیزی کمتر از هزار و از سنگ و خنجر نیز به شمار نمی‌آید.
ز دینار و ز نقره خروار شست
ز زربفت خلعت صدوبیست دست
هوش مصنوعی: از طلا و نقره، مقدار زیادی جمع شده است و از پارچه‌ای زربفت، لباس باشکوهی با هزینه بسیار تهیه شده است.
پرستار سیصد بتان چگل
سرایی دو صد ریدک دلگسل
هوش مصنوعی: پرستار سیصد بت در چگل سرایی، به معنای کسی است که در مکانی پر از زیبایی و جذابیت، به مواظبت از تعداد زیادی معشوق یا زیبایی‌ها مشغول است. "دو صد ریدک دلگسل" به این معناست که او دل‌های زیادی را به سمت خود جذب کرده و باعث ایجاد احساسات عاطفی قوی در دیگران شده است. در مجموع، این جمله به تصویر کشیدن فردی است که در دنیایی از زیبایی‌ها و احساسات، نقش مهمی دارد.
هرآن زر که از باژ در کشورش
رسیدی ز هر نامداری برش
هوش مصنوعی: هر مقدار طلا که از مالیات در سرزمینش به دست آوردی، از هر شخص معروف و بزرگتری به دست آمده است.
ازو خشت زرین همی ساختی
یکی چشمه بُد در وی انداختی
هوش مصنوعی: تو از او یک چشمه زرین می‌ساختی و در آن می‌انداختی.
صدش داد از آن همچو آتش به رنگ
که هر خشت ده من بر آمد به سنگ
هوش مصنوعی: صدای او مانند آتش است که به رنگ در آمده و هر چیزی که از او می‌شنوم، سخت و محکم مانند سنگ است.
یکی حله دادش دگر کز شهان
جزو هیچکس را نبد در جهان
هوش مصنوعی: یک نفر جامه‌ای به او داد، زیرا در میان پادشاهان، هیچ‌کس دیگری در دنیا نبود.
برو هر زمان از هزاران فزون
پدید آمدی پیکر گونه گون
هوش مصنوعی: هر زمان که بودی، از هزاران چیز بیشتر و متفاوت شکل گرفتی.
بُدی روز لعلی شب تیره زرد
نه نم یافتی ز ابر و نز باد گرد
هوش مصنوعی: روز عید مثل گوهری زیباست، ولی شب تاریک و افسرده است. در آن شب نه بارانی می‌بارد و نه بادی می‌وزد.
کرا تن ز دردی هراسان شدی
چو پوشیدی آنرا تن آسان شدی
هوش مصنوعی: اگر از درد و مشکل خود نگران باشی، وقتی که آن را قبول کنی و بپذیری، دیگر ناراحتی‌ات کم می‌شود و آسان‌تر می‌توانی آن را تحمل کنی.
ازو هر کسی بوی خوش یافتی
به تاریکی از شمع به تافتی
هوش مصنوعی: هر کسی که در کنار او باشد، بوی خوشی از او دریافت می‌کند، گویی که در تاریکی، نور شمعی آن‌ها را روشن کرده است.
به ایرانیان هر کس از سرکشان
بسی چیز بخشید هم زین نشان
هوش مصنوعی: به ایرانیان افرادی که از پرخاشگران و ستمگران چیزی بخشیدند، نشان‌دهنده‌ی قدر و ارزشی است که بر سر نیکوکاری و بخشندگی آنها می‌افزاید.
پس از بهر ضحاکِ شه ساز کرد
بسی گونه گون هدیه آغاز کرد
هوش مصنوعی: بعد از اینکه به خاطر ضحاک، صحنه‌ای را فراهم کردند، انواع مختلفی از هدایای آغازین را تدارک دیدند.
سراپرده دیبه بر رنگ نیل
که پیرامن دامنش بُد دو میل
هوش مصنوعی: پرده‌ای از پارچه‌ای نرم و زیبا به رنگ آبی که دامن آن از دو طرف منظم شده و چیده شده است.
چو شهری دو صد برج گردش بپای
سپه را به هر برج بر کرده جای
هوش مصنوعی: شهر دارای دوصد برج است و در اطراف هر برج، سپاه در آماده‌باش قرار گرفته‌اند.
یکی فرش دیبا دگر رنگ رنگ
که بد کشوری پیش پهناش تنگ
هوش مصنوعی: یک فرش از پارچه نرم و رنگارنگ است که در کنار آن، سرزمینی کوچک و تنگ قرار دارد.
ز هر کوه و دریا و هر شهر و بر
ز خاور زمین تا در باختر
هوش مصنوعی: از هر کوه و دریا و هر شهری، از شرق زمین تا غرب آن.
نگاریده بر گرد او گونه گون
کز آنجا چه آرند و آن بوم چون
هوش مصنوعی: چهره‌های مختلفی بر گرد او نقش بسته است که این باعث می‌شود از آنجا چه چیزهایی به تصویر کشیده شود و آن منطقه چگونه به نظر می‌رسد.
ز زر و زبرجد یکی نغز باغ
درو هر گل از گوهری شب چراغ
هوش مصنوعی: در میان زر و سنگ‌های قیمتی، باغی زیبا وجود دارد که در آن هر گل، همچون جواهری در شب می‌درخشد.
درختی درو شاخ بروی هزار
ز پیروزه برگش ز یاقوت بار
هوش مصنوعی: یک درختی وجود دارد که شاخه‌هایش را به سوی هزاران گنجشک دراز کرده و برگ‌هایش همچون یاقوت می‌درخشند.
به هر شاخ بر مرغی از رنگ رنگ
زبرجد به منقار و بسّد به چنگ
هوش مصنوعی: در هر شاخه‌ای پرنده‌ای با رنگ‌های مختلف و زیبا نشسته است که در نوک و پنجه‌اش درخشش خاصی دارد.
چو آب اندرو راه کردی فراخ
درخت از بن آن بر کشیدی به شاخ
هوش مصنوعی: وقتی که آب به سمت او جاری شد، راه را گسترده کردی و درخت را از ریشه‌اش بلند کردی و بر شاخه‌اش قرار دادی.
سر از شاخ هر مرغ بفراختی
همی این از آن به نوا ساختی
هوش مصنوعی: هر پرنده‌ای سرش را بر روی شاخه‌ای بالا می‌برد و این عمل در واقع نشانه‌ای از سرزنده بودن و شادی آن است.
درم بُد دگر نام او کیموار
ازو بار فرمود شش پیلوار
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از شخصی به نام کیموار یاد می‌کند که در مورد او فرمانی صادر کرده و تمثیلاً به شش پیلوار (ستون) اشاره می‌کند. این تصویر گویای قدرت و استحکام آن شخص است و نشان می‌دهد که او در مقام و جایگاه خود دارای قوت و قرار است.
به ده پیل بر مشک بیتال بود
که هر نافه زو هفت مثقال بود
هوش مصنوعی: در دشت بزرگ، فیل‌های زیادی وجود دارد که هر کدام از آن‌ها بوی دلپذیری دارند و می‌توان آن‌ها را با یک توکن کوچک، معادل هفت مثقال، خریداری کرد.
ده از عنبر و زعفران بود نیز
ده از عود و کافور و هر گونه چیز
هوش مصنوعی: ده، جایی است که عطر و بوی خوش مانند عنبر و زعفران در آن حس می‌شود و همچنین بویی از عود و کافور و دیگر چیزهای خوشایند به مشام می‌رسد.
ز سیم سره خایه صد بار هشت
که هر یک به مثقال صد بر گذشت
هوش مصنوعی: از نقره‌ی خالص، هر بار هشت عدد را به مقداری که هر کدام صد مثقال وزن دارد، محاسبه کن.
سپیدیش کافور و زردیش زر
یکی بهره را شوشها زو گهر
هوش مصنوعی: سفیدی‌اش مانند کافور و زردی‌اش مانند طلا است؛ از آن، مرواریدهایی با ارزش به دست می‌آید.
سخنگوی طوطی دوصد جفت جفت
به زرّین قفس ها و دیبا نهفت
هوش مصنوعی: طوطی سخنگو در قفس‌های زرین و با پارچه‌های نرم و زیبا جای داده شده است. او از زیبایی و جلالی برخوردار است و در این شرایط، به طرز شگفت‌انگیزی صحبت می‌کند.
کت و خیمه و خرگه و شاروان
ز هر گونه چندان که ده کاروان
هوش مصنوعی: چادر و کپر و کاروان و باربران به اندازه‌ای وجود دارد که به هر شکلی می‌تواند ده کاروان را ساپورت کند.
ز گاوان گردونکش و بارکش
خورش گونه گون بار صد بار شش
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به موجوداتی اشاره دارد که در آسمان سیاره‌ای بزرگ و با قدرت، بارهایی متنوع و سنگین را حمل می‌کنند. همچنین، ممکن است به تکرار و تلاش‌های مکرر برای انجام کارها یا وظایف اشاره داشته باشد.
هزار دگر بار دندان پیل
هزار و دو صد صندل و عود و نیل
هوش مصنوعی: هزار بار دیگر، دندان فیل و دو هزار و دویست چوب صندل و عود و رنگ نیل.
ز دیبای رنگین صد و بیست تخت
ز مرجان چهل مهد و پنجه درخت
هوش مصنوعی: از پارچه‌های رنگارنگ، صد و بیست تخت و چهل گهواره از مرجان و پنج درخت زیبا آماده شده است.
دو صد جوشن و هفتصد درع و ترگ
صد و بیست بند از سروهای کرگ
هوش مصنوعی: تعداد زیادی سلاح و زره سخت، به همراه پرهایی به تعداد مشخص از درختان سرسبز.
چهل تنگ بار از مُلمع خُتو
ز گوهر ده افسر ز گنج بهو
هوش مصنوعی: چهل بار سنگین را از زینت خود به خاطر گوهر بر روی سر می‌گذارم و به واسطه آن از گنج‌هایش بهره‌مند می‌شوم.
ز کرگ از هزاران نگارین سپر
سه چندان نی رمح بسته به زر
هوش مصنوعی: از زیبایی‌هایی که در اطرافم وجود دارد، به طرز قابل توجهی به اندازه‌ای که در دل‌های مردم تأثیر می‌گذارند، ارزش و اهمیت دارند. ما نمی‌توانیم به سادگی از کنار آنها بگذریم، زیرا زیبایی‌ها و جاذبه‌ها به طرز عمیقی در دل‌ها نفوذ می‌کنند.
سریری ز زر بر دو پیل سپید
ز یاقوت تاجی چو رخشنده شید
هوش مصنوعی: یک تخت از طلا بر دو فیل سفید قرار دارد و بر آن تاجی از یاقوت قرار گرفته که همچون خورشید درخشان است.
از آن آهن لعلگون تیغ چار
هم از روهنی و بلالک هزار
هوش مصنوعی: تیغی که از آهن سرخ ساخته شده، نشان‌دهنده‌ی قدرت و شجاعت است و در کنار آن، هزارها ویژگی و نکته‌ی دیگر از آن به‌دست می‌آید.
هزار از بلورین طبق نابسود
که هر یک به رنگ آب افسرده بود
هوش مصنوعی: هزار ظرف بلوری بی‌فایده وجود دارد که هر کدام به رنگ آب کدر و تیره به نظر می‌رسند.
ز جام و پیاله نود بار شست
ز بیجاده سی خوان و پنجاه دست
هوش مصنوعی: از جام و پیاله نود بار شست بگذار، که به بی‌راهه سسی خوان و پنجاه دست! این یعنی در زندگی، با تجربیات و چالش‌ها، بارها و بارها به سراغ چیزهایی رفته‌ایم که قدر آنها را نمی‌دانیم و گاهی در مسیرهای بی‌نتیجه سیر کرده‌ایم.
ز زر چار صد بار دینار گنج
به خروار نقره دوصد بار پنج
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه ارزش طلا و نقره می‌پردازد. هر چهارصد بار طلا به عنوان گنجی ارزشمند محسوب می‌شود، در حالی که نقره به اندازه دویست بار و آن هم به گونه‌ای که پنج بار که به مراتب کمتر از طلاست، قابل توجه است. بنابراین، بیانگر برتری و ارزش بیشتر طلا نسبت به نقره است.
ز زر کاسه هفتاد خروار و اند
ز سیمینه آلت که داند که چند
هوش مصنوعی: از زر و نقره چیزی نمی‌دانیم، شاید مقدار آنها به هفتاد خروار و بیشتر برسد.
هزار و دو صد جفت بردند نام
ز صندوق عود و ز یاقوت جام
هوش مصنوعی: هزار و دویست جفت از نام‌ها را از صندوقی که پر از عود و جام یاقوت بود، برداشتند.
هم از شاره و تلک و خز و پرند
هم از مخمل و هر طرایف ز هند
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تنوع پارچه‌ها و جنس‌های مختلف اشاره دارد. از طرفی به انواع بافت‌های مختلف مانند شاره، تلک، خز و پرند پرداخته و از طرف دیگر به مخمل و زیبایی‌های متفاوتی که از هند به دست می‌آید اشاره می‌کند. به طور کلی، بیانگر زیبایی شناسی و لاکچری بودن پارچه‌ها و چیزهای نفیس است.
هزار اسپ کُه پیکر تیز گام
به برگستوان و به زرین ستام
هوش مصنوعی: هزار اسب با بدن‌های قوی و سریع، به سوی دشت‌ها و درخشان‌ترین مکان‌ها حرکت می‌کنند.
هزار دگر کرگان ستاغ
به هر یک بر از نام ضحاک داغ
هوش مصنوعی: هزاران کرکس در آسمان دیده می‌شوند که بر روی هر یک، نشانی از ضحاک قرار دارد.
ده و دوهزار از بت ماهروی
چه ترک و چه هندو همه مشکموی
هوش مصنوعی: دختران زیبا و خوش‌چهره، چه ترک و چه هندو، بیشتر از دو هزار از آنچه که در خیالم دارم، می‌توانند به من زیبایی و خوشبوئی ببخشند.
ز دُر و زبرجد ز بهر نثار
به صد جام بر ریخته سی هزار
هوش مصنوعی: از مروارید و سنگ زبرجد برای تقسیم و هدیه دادن، به اندازه صد جام، سی هزار از این جواهرات بر زمین ریخته شده است.
یکی درج زَرین نگارش ز دُر
درونش ز هر گوهری کرده پُر
هوش مصنوعی: یک نوشته باارزش و زیبا مانند یک جواهر درخشان است که درون آن از هر نوع گوهر و سنگ قیمتی پر شده است.
گهر بُد کز آب آتش انگیختی
گهر بُد کزو مار بگریختی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که دُر و جواهر با ارزش، از آبی به وجود آمده که آتش را به جان آورده و همان‌طور که جانورانی چون مار از آن گریخته‌اند، به خاطر خطر و تاثیر این آب است. در واقع، این بیان به ارزش و قدرت چیزهای باارزش و اثرگذار در زندگی اشاره دارد.
گهر بُدکزو اژدها سرنگون
فتادی و جستی دو چشمش برون
هوش مصنوعی: جواهر گران‌بهایی که در دست اژدها بود، به زمین افتاد و از چشمان او دو اشک جاری شد.
گهر بُد که شب نورش آب از فراز
بدیدی به شمعت نبودی نیاز
هوش مصنوعی: زیبایی‌ای بود که شب نورش را از بالا می‌دیدی و به شعله‌ات نیازی نداشتی.
یکی گوهر افزود دیگر بدان
که خواندیش دانا شه گوهران
هوش مصنوعی: کسی دیگر هم ارزش و دانشی به آن افزوده است که او را عاقل و صاحب نظر در گنجینه‌ها می‌دانند.
همه گوهری را زده گام کم
کشیدی سوی خویش از خشک نم
هوش مصنوعی: همه چیز را با احتیاط و آرامش به دست آورده‌ای، اما کم‌کم به سمت خودت نزدیک شده‌ای و نباید از سختی‌ها بترسی.
چنین بُد هزار و دو صد پیلوار
همیدون ز گاوان ده و شش هزار
هوش مصنوعی: این متن به تعداد زیادی از گاوها اشاره دارد که نزدیک به دوازده هزار و دو صد گاو وجود دارد. میزان و تعداد این حیوانات به طور مشخص نشان‌دهنده‌ی فراوانی و دارایی است.
صدو بیست پیل دگر بار نیز
بُداز بهر اثرط ز هر گونه چیز
هوش مصنوعی: یکصد و بیست فیل دیگر بار هم برای تأثیرگذاری از هر چیزی استفاده شد.
یکی نام با این همه خواسته
درو پوزش بی کران خواسته
هوش مصنوعی: یک فردی که نام و شهرتی دارد، با وجود تمام خواسته‌ها و تلاش‌هایی که در زندگی دارد، همچنان از دیگران عذرخواهی می‌کند و این عذرخواهی بسیار زیاد و بی‌پایان است.
سپهبد بنه پیش را بار کرد
بهو را بیاورد و بردار کرد
هوش مصنوعی: سپهبد بنه آماده شد و وسایل را جمع کرد و به راه افتاد.
تنش را به تیر سواران بدوخت
کرا بند بُد کرده بآتش بسوخت
هوش مصنوعی: تن او را به تیرهای سواران بستند و کسی که او را گرفته بود، به آتش سوزاند.
گلیمی که باشد بدان سر سیاه
نگردد بدین سر سپید این مخواه
هوش مصنوعی: اگر گلیمی باشد که در یک طرفش رنگ سیاه باشد، در طرف دیگرش که سفید است، نباید انتظار داشته باشید که این طرف با آن طرف سیاه یکی بشود.
نبایدت رنج ار بود بخت یار
چه شد بخت بد چاره ناید به کار
هوش مصنوعی: اگر بختت یار نیست و دچار درد و رنج هستی، نگران نباش؛ چون اگر بخت بدی داری، هیچ راهی برای حل این مشکل وجود ندارد.
خوی گیتی اینست و کردارش این
نه مهرش بود پایدار و نه کین
هوش مصنوعی: خصلت دنیا چنین است که نه محبتش همیشگی است و نه دشمنی‌اش.
چو شاهیست بیدادگر از سرشت
که باکش نیاید ز کردار زشت
هوش مصنوعی: مثل شاهی است که بی‌رحمی و ظلمش از طبیعت اوست و برایش اهمیتی ندارد که چگونه رفتار می‌کند و چه کارهای زشتی انجام می‌دهد.
نش از آفرین ناز و نز غم نژند
نه‌ شرم از نکوهش نه‌ بیم از گزند
هوش مصنوعی: نه از تحسین دیگران به خود می‌بالم و نه از اندوه و غم می‌رنجم. نه از انتقاد دیگران شرمنده‌ام و نه از آسیب و ضرری بیم دارم.
چه خواند به نام و چه راند به ننگ
میان اندرون بس ندارد درنگ
هوش مصنوعی: آنچه که با نام نیک آغاز می‌شود و آنچه که با ننگ پیش می‌رود، در دل خود هیچ‌گونه تعللی ندارد.
چو سایست از ابر و چه رفتن ز آب
چو مهمانیی تو که بینی به خواب
هوش مصنوعی: مانند سایه‌ای که از ابرها به وجود می‌آید و مانند حرکت و رفتن آب، تو نیز مانند مهمانی هستی که در خواب می‌بینی.
چو تدبیر درویش گم بوده بخت
کز اندیشه خود را دهد تاج و تخت
هوش مصنوعی: وقتی که فکر و تدبیر آدمی به کما رود، بخت و شانس او نیز از دست می‌رود و نمی‌تواند به موفقیت و امکانات خوب دست پیدا کند.
نهند گنج و سازد سرای نشست
چو دید آنگهی باد دارد به دست
هوش مصنوعی: گنج را در جایی می‌پنهانند و خانه‌ای برای نشستن می‌سازند، اما وقتی به آن نگاه می‌کنند، می‌بینند که با دست خود باد را در دست دارند.
انوشه کسی کاو نکو نام مُرد
چو ایدر تنش ماند نیکی ببرد
هوش مصنوعی: کسی که زندگی‌اش را به خوبی سپری کرده و نام نیکو از خود به جا گذاشته است، حتی وقتی که بدنش از بین می‌رود، نیکی و خوبی‌اش باقی می‌ماند.
کسی کو نکو نام میرد همی
ز مرگش تأسف خورد عالمی
هوش مصنوعی: کسی که نیکو نام باشد، وقتی از مرگش خبر می‌رسد، همه دنیا به خاطر او متاسف و اندوهگین می‌شود.

حاشیه ها

1392/01/02 22:04
امین کیخا

بلالک را که نوعی تبغ است سهروردی هم به کار برده است اما او بلارک اورده که خوشخوانتر است