گنجور

بخش ۶۷ - شگفتی جزیرۀ تاملی

سوی تاملی شاد خوار آمدند
به نزدیک دریا کنار آمدند
پر انبوه مردم یکی جای بود
همه بومشان باغ و کشت و درود
مگر آب خوش کان ز باران بدی
بدلشان در اندوه و بار آن بدی
چو بر روی چرخ ابر دامن کشان
شدی چون صدف های لولو فشان
همه کوزه و مشک ها در شتاب
بکردندی از قطر باران پر آب
چو باران نبودی جگر تافته
بُدندی لب از تشنگی کافته
بپرسید ازیشان یل نامدار
که باران نبارد چه سازید کار
بتی را نمودند و لوحی بهم
ز مس لوح و آن بت ز چوب بقم
بر آن لوح چون خط یویانیان
چهل حرف و شش هیکل اندر میان
به باران چو داریم گفتند کام
برآریم این لوح و بت را به بام
پس این لوح و بت را به سر برنهیم
نیایش کنان دست بر سر نهیم
برهنه زن و مرد هر سو بسی
ازاری زده بر میان هر کسی
بگرییم و آریم چندان خروش
که دریا و کُه گیرد از ناله جوش
همان گه بر آید یکی تیره ابر
کند روی گردون چو پشت هژبر
چنان زآب دیده بشوید زمین
کزو موج خیزد چو دریای چین
یل نیو گفتا کنون کایدریم
کنید این که بی آزمون نگذریم
نگیرد چنین چاره گفتند ساز
جز آن گه که باشد به باران نیاز
کنون کآبمان هست ده ره بهم
گرآییم ناید یکی قطره نم

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوی تاملی شاد خوار آمدند
به نزدیک دریا کنار آمدند
هوش مصنوعی: به سمت تفکری خوشحال و با رضایت به نزدیکی دریا رفتند و در آنجا توقف کردند.
پر انبوه مردم یکی جای بود
همه بومشان باغ و کشت و درود
هوش مصنوعی: در میان جمعیت زیادی، جایی وجود داشت که همه زمین‌هایشان پر از باغ و زراعت و نعمت بود.
مگر آب خوش کان ز باران بدی
بدلشان در اندوه و بار آن بدی
هوش مصنوعی: آیا ممکن است آب خوشی که از باران آمده، به دل‌هایشان اندوه بیافزاید و بار آن اندوه بر دوششان سنگینی کند؟
چو بر روی چرخ ابر دامن کشان
شدی چون صدف های لولو فشان
هوش مصنوعی: وقتی که ابرها به آرامی بر فراز آسمان حرکت می‌کنند، زیبایی و درخشندگی آن‌ها مانند جواهرات صدفی است که مرواریدهایی را به نمایش می‌گذارند.
همه کوزه و مشک ها در شتاب
بکردندی از قطر باران پر آب
هوش مصنوعی: همه کوزه‌ها و مشک‌ها با عجله از باران پر شدند.
چو باران نبودی جگر تافته
بُدندی لب از تشنگی کافته
هوش مصنوعی: اگر باران نمی‌بارید، دل‌ها به شدت در آتش تشنگی می‌سوختند و لب‌ها از عطش خشک می‌شدند.
بپرسید ازیشان یل نامدار
که باران نبارد چه سازید کار
هوش مصنوعی: از آنان که به نام یل مشهورند پرسیدند: اگر باران نریزد، چه باید کرد؟
بتی را نمودند و لوحی بهم
ز مس لوح و آن بت ز چوب بقم
هوش مصنوعی: نماد و نشانی از طلا و فلز به نمایش گذاشته شد، در حالی که نماد دیگر از چوب ساخته شده بود.
بر آن لوح چون خط یویانیان
چهل حرف و شش هیکل اندر میان
هوش مصنوعی: بر آن لوح همانند نوشته‌های یونانی، چهل حرف و شش شکل در وسط آن وجود دارد.
به باران چو داریم گفتند کام
برآریم این لوح و بت را به بام
هوش مصنوعی: وقتی باران رحمت نازل می‌شود، گفتند که می‌توان به آرزوهای خود دست یافت و به این ترتیب، می‌توانیم این تابلو و مجسمه را به بالای بام ببریم.
پس این لوح و بت را به سر برنهیم
نیایش کنان دست بر سر نهیم
هوش مصنوعی: بنابراین این تندیس و لوح را بر سر خود می‌گذاریم و با احترام و نیایش، دست‌مان را بر روی آن قرار می‌دهیم.
برهنه زن و مرد هر سو بسی
ازاری زده بر میان هر کسی
هوش مصنوعی: زن و مرد در هر طرف، بی‌پوشش و عریان هستند و هر کس به نوعی بر خود آسیبی وارد کرده یا زخم خورده است.
بگرییم و آریم چندان خروش
که دریا و کُه گیرد از ناله جوش
هوش مصنوعی: باید به قدری با شدت و حزن گریه کنیم و فریاد بزنیم که حتی دریا و کوه نیز از صدای ناله ما به تلاطم بیفتند.
همان گه بر آید یکی تیره ابر
کند روی گردون چو پشت هژبر
هوش مصنوعی: همان لحظه که ابر تیره‌ای ظاهر می‌شود، آسمان مانند پشت شیر براق و قوی می‌شود.
چنان زآب دیده بشوید زمین
کزو موج خیزد چو دریای چین
هوش مصنوعی: زمین به قدری از اشک‌های او شسته می‌شود که مانند دریای چین موجی برمی‌دارد.
یل نیو گفتا کنون کایدریم
کنید این که بی آزمون نگذریم
هوش مصنوعی: یک مرد قوی و دلیر گفت که حالا بیایید به کار بپردازیم و هیچ چیزی را بدون تجربه و امتحان کردن پشت سر نگذاریم.
نگیرد چنین چاره گفتند ساز
جز آن گه که باشد به باران نیاز
هوش مصنوعی: به جز زمانی که به باران احتیاج باشد، هیچ تدبیری نمی‌تواند موثر واقع شود.
کنون کآبمان هست ده ره بهم
گرآییم ناید یکی قطره نم
هوش مصنوعی: حالا که آب ما در یک جا جمع شده است، اگر به هم بپیوندیم، حتی یک قطره هم نمی‌توانیم را به دست آوریم.