گنجور

بخش ۶۴ - شگفتی جزیره قالون و جنگ گرشاسب با سگسار

جزیری که مرزش نبد نیم پی
جز از سنگ و خار و گزستان و نی
ز یک پهلوش بیشه آب کند
کلاتی درو بُرز کوهی بلند
بپرسید ملاح را نامجوی
که ایدر چه چیز از شگفتی بگوی
چنین گفت دانا کز آن روی کوه
بسی لشکرند از یلان همگروه
سپاهی که سگسار خوانندشان
دلیران پیکار دانند شان
چو غولانشان چهره چون سگ دهن
بسان بزان موی پوشیده تن
به دندان گراز و به دو گوش پیل
به رخ زرد و اندام همرنگ نیل
گیاشان بود فرش و گستردنی
ز ماهی و از میوه شان خوردنی
ازین کوه سنباده و زر برند
هم ارزیز و پولاد و گوهر برند
هر آن کآید ایدر خریدارشان
ز مرجان بود وز شبه بارشان
شبه هر چه مردست افسر کنند
ز مرجان زنان تاج و زیور کنند
بود اسپشان در یکی مرغزار
ز هر رنگ افزونتر از ده هزار
هر اسپی ز باد بزان تیزتر
ز موج دمان حمله انگیز تر
چو روزی بود روز رزم و ستیز
همه زی فسیله شتابند تیز
جدا هر یک اسپی چو ارغنده شیر
به خم کمند اندر آرند زیر
سوار آورند اندر آورد و کین
نه بر تن سلیح و نه بر اسپ زین
کمندی و تیغی به کف تافته
بَش بارگی چون عنان بافته
سری حلقه در گرد بازو کمند
سری گرد اسپ و میان کرده بند
گرفته ستونی ز ده رش فزون
دو شاخ آهنین در سر هر ستون
بَرِ کوه در زخم هامون کنند
دل و چشم خور چشمه خون کنند
به نیرو کنند از بُن آسان درخت
بدرند از آوا دل سنگ سخت
به دریا شتابان نهنگ آورند
به شمشیر با شیر جنگ آورند
بسان گرازان بر اندام مرد
به دندان بدرند درع نبرد
ربایند مرد از بر زین چو دود
خورندش هم اندر زمان زنده زود
بسی رزم کردی به پیروز بخت
نیامدت پیش این چنین رزم سخت
بشد زآن دژم گرد لشکر پناه
هم آن جا به شب خیمه زد با سپاه
چو خور بُرد در قبه آبنوس
پس پرده زرد مه را عروس
شب از رشک زد قیرگون جامه چاک
ز بر عقد پیرایه بگسست پاک
پدید آمد از بیشه وز تیغ کوه
از آن پیل گوشان گروها گروه
ز کار سپه آگهی یافتند
به پیکار چون شیر بشتافتند
بر اسپان بی زین به تیغ و کمند
خروشان چو تندر در ابر بلند
به دست از درختان الماس شاخ
گرفتند ناورد دشت فراخ
بر آمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد دشت گرد
هر ایرانیی تاختند از کمین
فکندند از ایشان یکی بر زمین
شد از تف تیغ آب دریا بخار
رخ خور بخارید نیزه به خار
ز خون آب در جوی چون باده گشت
به کُه کهربا لعل و بیجاده گشت
چنان کوبش گرز و کوبال بود
که دام و دد از بانگ بی هال بود
شده عمرها کوته و کین دراز
دَمِ اژدهای فلک مانده باز
خدنگ از دل جنگیان کینه توز
تبر مغز کاف و سنان سینه دوز
هوا چون شب و گرد چون دیو زشت
درو چون شهاب روان تیر و خشت
زمانه بر الماس مرجان نشان
به مرجان در از بردن جان نشان
ز جان سیر گردان و وز جنگ نه
روان را هُش و چهره را رنگ نه
ز چرخ اختر از بیم بگریخته
شب از روز دست اندر آویخته
پری بی هُش از بانگ و دیوانه دیو
زمین پر ز آوای و کُه با غریو
به زنهار دهر و به افغان سپهر
به اندرز ماه و به فریاد مهر
سپهدار بر کرد شولک ز جای
کشیده به کین تیغ کشور گشای
ز هر سو که ناورد و پیکار کرد
که و دشت گفتی به پرگار کرد
از آن پیل گوشان برآورد جوش
به هر گوشه زایشان سرافکند و گوش
فرو کوفت بر میسره میمنه
صف قلب ببرید و زد بر بنه
به نیزه همی دیده مه بدوخت
تف خنجرش پشت ماهی بسوخت
از ایرانیان کس نبد دیده چیر
چُنان دیو چهران گرد دلیر
نه از خشت و نز تیر غم داشتند
نه از گرز وز تیغ سرگاشتند
چنان داشتند اسپ تازنده تیز
که گر حمله بردی به زخم از گریز
زدندی و از دست هر گرد گیر
نه خشت اندر ایشان رسیدی نه تیر
کرا بر ربودندی از پشت زین
به زخم کمند از کمان وز کمین
یکی سرش کندی یکی دست و پای
بخوردندی از پیش صف هم به جای
برینگونه کردند رزمی درشت
از ایرانیان چند خوردند و کشت
سبک داد فرمان سپهبد که جنگ
مجویید کس جز به تیر خدنگ
دلیران به تیر و کمان تاختند
همه نیزه و تیغ بنداختند
جهان گشت پر ابر الماس ریز
شد از خاک و خون باد شنگرف بیز
هوا تیره چون پود بر تار شد
بر آن دیو چهران جهان تار شد
ز غم نعره شان بانگ و فریاد گشت
ز پیکان جگر کان پولاد گشت
کس از خیل ایشان نبد مرد تیر
بماندند در زخم او خیره خیر
همی هر کسی تیر از آنکس که خست
کشیدی چو ژوپین فکندی ز دست
از آن روز یک نیمه بگذشته بود
کزیشان دو بهره فزون کشته بود
بُد از مغزشان وز دل و استخوان
ددان را بر آن دشت هر جای خوان
بر آن خوان کباب از جگرها به جوش
سرانشان برو کاسه و سفره گوش
تو گفتی که ترگیست هر سو نگون
فراز سپرهای شنگرف گون
گروهی به بیشه درون تاختند
دگر تن به دریا در انداختند
سپه خار و خارا بهم بر زدند
همه بیشه را آتش اندر زدند
سراسر همه بیشه چون برفروخت
هر آن کس که بُد زنده زیشان بسوخت
بگشتند از آن پس کُه و مرغزار
حصاری بدیدند بر کوهسار

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جزیری که مرزش نبد نیم پی
جز از سنگ و خار و گزستان و نی
هوش مصنوعی: جزیره‌ای که مرزهای آن فقط از سنگ، خار، گیاهان و نی تشکیل شده است.
ز یک پهلوش بیشه آب کند
کلاتی درو بُرز کوهی بلند
هوش مصنوعی: از یک سو، جنگل و جنگل‌زار و از سوی دیگر، کوه بلندی وجود دارد که در آن، آب از یک سمت به جریان درآمده و به سوی پایین سرازیر می‌شود.
بپرسید ملاح را نامجوی
که ایدر چه چیز از شگفتی بگوی
هوش مصنوعی: از ملوان بپرسیدند که در اینجا چه چیزهای شگفت‌انگیزی وجود دارد.
چنین گفت دانا کز آن روی کوه
بسی لشکرند از یلان همگروه
هوش مصنوعی: عالمی گفته است که در آن طرف کوه، گروهی از پهلوانان گرد هم جمع شده‌اند.
سپاهی که سگسار خوانندشان
دلیران پیکار دانند شان
هوش مصنوعی: آنانی که به آنها سگسار می‌گویند، در حقیقت دلیرانی هستند که در میدان جنگ شناخته می‌شوند.
چو غولانشان چهره چون سگ دهن
بسان بزان موی پوشیده تن
هوش مصنوعی: چهره‌های آن‌ها شبیه به غول‌ها و دهنشان مانند دهن‌های بزرگ است، در حالی که بدنشان با موهایی پوشیده شده است.
به دندان گراز و به دو گوش پیل
به رخ زرد و اندام همرنگ نیل
هوش مصنوعی: به دندان‌های تیز و برنده یک گراز و دو گوش بزرگ یک فیل، به چهره‌ای زرد و بدنی که رنگش شبیه نیل است، اشاره دارد.
گیاشان بود فرش و گستردنی
ز ماهی و از میوه شان خوردنی
هوش مصنوعی: مدت زنده‌ماندن در طبیعت، به طور ویژه به گیاهان و میوه‌ها وابسته است. گیاهان نقش فرش طبیعت را ایفا می‌کنند و از میوه‌های آن می‌توان غذا تهیه کرد.
ازین کوه سنباده و زر برند
هم ارزیز و پولاد و گوهر برند
هوش مصنوعی: از این کوه، سنباده و طلا به‌دست می‌آید و همچنین مواد باارزشی مانند پولاد و جواهرات نیز استخراج می‌شوند.
هر آن کآید ایدر خریدارشان
ز مرجان بود وز شبه بارشان
هوش مصنوعی: هر زمان که کسی به اینجا بیاید و خواهان آنها باشد، از ارزش و گرانبهایی بیشتری برخوردارند.
شبه هر چه مردست افسر کنند
ز مرجان زنان تاج و زیور کنند
هوش مصنوعی: هر چیزی که به انسان مرتبط باشد، از جمله لباس‌های آراسته و زیورآلات ساخته شده از مرجان، برای او ارزش و زیبایی به همراه دارد.
بود اسپشان در یکی مرغزار
ز هر رنگ افزونتر از ده هزار
هوش مصنوعی: در یک مرتع وسیع، اسب‌های آن‌ها از هر رنگ و نوعی بیشتر از ده هزار تا بودند.
هر اسپی ز باد بزان تیزتر
ز موج دمان حمله انگیز تر
هوش مصنوعی: هر اسبی که به باد می‌تازد، تندتر از موجی است که در زمان غروب به حرکت درمی‌آید و به طرز حمله‌ورانه‌ای پیش می‌رود.
چو روزی بود روز رزم و ستیز
همه زی فسیله شتابند تیز
هوش مصنوعی: هرگاه روز جنگ و نبرد فرا برسد، همه با شور و شوق و سرعت به سمت میدان نبرد می‌روند.
جدا هر یک اسپی چو ارغنده شیر
به خم کمند اندر آرند زیر
هوش مصنوعی: هر کدام از اسب‌ها مانند شیری که در دام گرفتار شده، به آرامی به داخل خم کمند کشیده می‌شوند.
سوار آورند اندر آورد و کین
نه بر تن سلیح و نه بر اسپ زین
هوش مصنوعی: سوار را می‌آورند بدون اینکه سلاحی به تن داشته باشد یا زین بر اسپش باشد.
کمندی و تیغی به کف تافته
بَش بارگی چون عنان بافته
هوش مصنوعی: دستش کمند و شمشیری دارد و همچون افساری که به کمر حیوان بسته شده، تنیده و آماده است.
سری حلقه در گرد بازو کمند
سری گرد اسپ و میان کرده بند
هوش مصنوعی: این عبارت به توصیف یک فرد می‌پردازد که در حال تحسین زیبایی و قدرت یک اسب است. شخصی با گردن و دستانی زیبا و قوی، به نوعی با اسبش و بندهایی که او را نگه می‌دارد، ارتباط دارد. این تصویر نمادی از هماهنگی و زیبایی میان انسان و اسب است.
گرفته ستونی ز ده رش فزون
دو شاخ آهنین در سر هر ستون
هوش مصنوعی: ستونی از ده رش برپا شده که در بالای هر ستون دو شاخه آهنی قرار دارد.
بَرِ کوه در زخم هامون کنند
دل و چشم خور چشمه خون کنند
هوش مصنوعی: بر دامنه کوه، دل و چشمانم را به درد می‌آورند و چشمه‌هایی از خون را به وجود می‌آورند.
به نیرو کنند از بُن آسان درخت
بدرند از آوا دل سنگ سخت
هوش مصنوعی: با قدرت می‌توانند از ریشه درختی را به راحتی قطع کنند، مانند اینکه از دل سنگ سخت صدایی درآید.
به دریا شتابان نهنگ آورند
به شمشیر با شیر جنگ آورند
هوش مصنوعی: نهنگ را به سرعت به دریا می‌برند و با شمشیر به جنگ شیر می‌روند.
بسان گرازان بر اندام مرد
به دندان بدرند درع نبرد
هوش مصنوعی: مانند گرازها، بر بدن مرد حمله کرده و با دندان به زره جنگی او آسیب می‌زنند.
ربایند مرد از بر زین چو دود
خورندش هم اندر زمان زنده زود
هوش مصنوعی: مردی بر زین نشسته است و دود می‌کشد، و به همین دلیل، به سرعت از دنیا می‌رود و به حالتی دیگر می‌رسد.
بسی رزم کردی به پیروز بخت
نیامدت پیش این چنین رزم سخت
هوش مصنوعی: تو در میدان جنگ خیلی مبارزه کردی و به شجاعت و پیروزی دست نیافتی، چه سختی‌هایی را که در این جنگ سنگین تحمل کرده‌ای!
بشد زآن دژم گرد لشکر پناه
هم آن جا به شب خیمه زد با سپاه
هوش مصنوعی: به خاطر آن غم، لشکری به دژ آمد و همان‌جا در شب با سپاهیانش اردو زد.
چو خور بُرد در قبه آبنوس
پس پرده زرد مه را عروس
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید از لابه‌لای قبه‌ای از چوب آنغوزه‌ای (آبنوس) بلند می‌شود، مه زردرنگ مانند عروسی پشت پرده نمایان می‌شود.
شب از رشک زد قیرگون جامه چاک
ز بر عقد پیرایه بگسست پاک
هوش مصنوعی: شب به خاطر حسادت، مانند رنگ قیر تیره و سیاه شد و لباس چاک‌خورده‌ای بر تن کرد، و زینت‌ها و زیبایی‌های خود را از هم گسست.
پدید آمد از بیشه وز تیغ کوه
از آن پیل گوشان گروها گروه
هوش مصنوعی: از دل جنگل و از میان کوه‌ها، گروه‌های بزرگی از فیل‌ها پدید آمده‌اند.
ز کار سپه آگهی یافتند
به پیکار چون شیر بشتافتند
هوش مصنوعی: آنها از کار سپاه آگاه شدند و مانند شیر به سمت میدان نبرد شتافتند.
بر اسپان بی زین به تیغ و کمند
خروشان چو تندر در ابر بلند
هوش مصنوعی: بر روی اسب‌هایی بدون زین، با شمشیر و دام به سرعت و قدرت مثل رعد در آسمان ابری حرکت می‌کنند.
به دست از درختان الماس شاخ
گرفتند ناورد دشت فراخ
هوش مصنوعی: شاخ‌های درختان الماس را به دست گرفتند و در دشت وسیع پراکنده شدند.
بر آمد یکی نابیوسان نبرد
که دریا همه خون شد دشت گرد
هوش مصنوعی: یک جنگجوی دلاور به میدان آمد و به قدری نبرد سخت و ویرانگر بود که دریا پر از خون و دشت‌ها کلّی لطمه خوردند.
هر ایرانیی تاختند از کمین
فکندند از ایشان یکی بر زمین
هوش مصنوعی: هر ایرانی‌ای به سمت دشمن حمله کرد و تهاجم به او صورت گرفت و از میان آن‌ها یکی را به زمین انداختند.
شد از تف تیغ آب دریا بخار
رخ خور بخارید نیزه به خار
هوش مصنوعی: از زدن تیغ بر آب دریا، بخار بلند می‌شود و این بخار، مانند گرمای خورشید، نیزه را به سمت خارها می‌فرستد.
ز خون آب در جوی چون باده گشت
به کُه کهربا لعل و بیجاده گشت
هوش مصنوعی: از خون، آب در جوی جاری شد و مانند شراب گردید؛ در کوه، کهربا و لعل پیدا شد و بی‌راهه گشت.
چنان کوبش گرز و کوبال بود
که دام و دد از بانگ بی هال بود
هوش مصنوعی: صدای کوبش گرز و چوب سنگین آن به قدری رسا و نیرومند است که حتی جانوران و موجودات وحشی نیز از شنیدن آن می‌ترسند و بی‌حال می‌شوند.
شده عمرها کوته و کین دراز
دَمِ اژدهای فلک مانده باز
هوش مصنوعی: عمرها کوتاه شده و کینه‌ها همچنان طولانی و باقی‌مانده است. در این میان، همچنان تأثیرات و مشکلاتی که به مانند دمی از اژدها بر روی زمین فرود آمده، وجود دارد.
خدنگ از دل جنگیان کینه توز
تبر مغز کاف و سنان سینه دوز
هوش مصنوعی: تیر از دل جنگجویان کینه‌جو بیرون می‌آید و در ذهنشان کارهای خطرناک و ناموزون را تداعی می‌کند.
هوا چون شب و گرد چون دیو زشت
درو چون شهاب روان تیر و خشت
هوش مصنوعی: هوا مانند شب تاریک و آشفته است و در این فضا، اجسام به‌سرعت حرکت می‌کنند و به شکل تیر و سنگ به سمت ما می‌آیند.
زمانه بر الماس مرجان نشان
به مرجان در از بردن جان نشان
هوش مصنوعی: دوران و زمانه، حتی بر ارزشمندترین چیزها مثل الماس و مرجان، تأثیر می‌گذارد و نشان می‌دهد که چقدر می‌تواند زندگی انسان‌ها را تحت تأثیر قرار دهد.
ز جان سیر گردان و وز جنگ نه
روان را هُش و چهره را رنگ نه
هوش مصنوعی: از زندگی خسته و دلزده شو و برای فرار از جنگ، روح و روانت را آرام کن و چهره‌ات را از نگرانی خالی کن.
ز چرخ اختر از بیم بگریخته
شب از روز دست اندر آویخته
هوش مصنوعی: از ترس چرخ فلک، ستاره‌ها فرار کرده‌اند و شب به کمک روز آمده است.
پری بی هُش از بانگ و دیوانه دیو
زمین پر ز آوای و کُه با غریو
هوش مصنوعی: یک پری بی‌هوش در حال پرواز است و صدای او در دل زمین و کوه‌ها پیچیده و به گوش می‌رسد.
به زنهار دهر و به افغان سپهر
به اندرز ماه و به فریاد مهر
هوش مصنوعی: در برابر مشکلات زمان و در هیاهوی آسمان، با نصیحت ماه و کمک عشق به یاری جستن.
سپهدار بر کرد شولک ز جای
کشیده به کین تیغ کشور گشای
هوش مصنوعی: فرمانده‌ی سپاه بر افراشته لباسش را از بالای سر برداشت و با انتقام به سوی دشمن رفت تا با شمشیرش سرزمین را فتح کند.
ز هر سو که ناورد و پیکار کرد
که و دشت گفتی به پرگار کرد
هوش مصنوعی: هر جا که جنگ و نبرد به راه می‌افتد، گویی آن دشت را با پرگار علامت‌گذاری کرده‌اند.
از آن پیل گوشان برآورد جوش
به هر گوشه زایشان سرافکند و گوش
هوش مصنوعی: صدا و هیاهوی سر و صدای آنها از هر طرف بلند شد و باعث شد که گوش‌هایشان به شدت به حالت دقت و توجه درآید.
فرو کوفت بر میسره میمنه
صف قلب ببرید و زد بر بنه
هوش مصنوعی: بیت اشاره به کشتن و از بین بردن دشمنان دارد. این تصویر به شکلی قوی نشان می‌دهد که چگونه باید با قدرت و قاطعیت به نبرد پرداخت و بر دشواری‌ها غلبه کرد. با استفاده از واژه‌هایی مانند "فرو کوفت"، بیان می‌شود که جنگیدن و مقابله با سختی‌ها نیاز به تصمیم قاطع و اجرای آن دارد.
به نیزه همی دیده مه بدوخت
تف خنجرش پشت ماهی بسوخت
هوش مصنوعی: چشمش را به نیزه‌ای آویزان کرد و با خنجرش بر پشت ماهی زخم زد.
از ایرانیان کس نبد دیده چیر
چُنان دیو چهران گرد دلیر
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ایرانیان شجاعت و دلیری را مانند دیوان چهره و قوی نمی‌بیند.
نه از خشت و نز تیر غم داشتند
نه از گرز وز تیغ سرگاشتند
هوش مصنوعی: آن‌ها نه از آجر و نه از تیر غم می‌زدند و نه از چماق یا شمشیر ستم می‌کشیدند.
چنان داشتند اسپ تازنده تیز
که گر حمله بردی به زخم از گریز
هوش مصنوعی: آنها اسب‌های تند و چابکی داشتند که اگر به جنگ می‌رفتند، به سادگی از زیر زخمی که برمی‌داشتند، فرار می‌کردند.
زدندی و از دست هر گرد گیر
نه خشت اندر ایشان رسیدی نه تیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی به کسی آسیب می‌زنند، نه از مصالح ساختمانی (خشت) و نه از ابزار جنگی (تیر) در دسترس‌شان قرار می‌گیرد. در واقع، این جمله اشاره دارد به این که در شرایط سخت، هیچ گونه وسیله‌ای برای دفاع یا ساخت و ساز وجود ندارد.
کرا بر ربودندی از پشت زین
به زخم کمند از کمان وز کمین
هوش مصنوعی: هر که از پشت زین بربود، با زخم کمند و تیر کمان به کمین افتاد.
یکی سرش کندی یکی دست و پای
بخوردندی از پیش صف هم به جای
هوش مصنوعی: یک نفر سرش را می‌بردند و دیگری هم دست و پایش را شکستند. این اتفاق در حالی رخ داد که از جلو صف هم این کار انجام می‌شد.
برینگونه کردند رزمی درشت
از ایرانیان چند خوردند و کشت
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به یک نبرد بزرگ است که ایرانیان در آن درگیر شده‌اند. تعدادی از آنان در این جنگ جان باختند و آسیب دیدند.
سبک داد فرمان سپهبد که جنگ
مجویید کس جز به تیر خدنگ
هوش مصنوعی: فرمانده سپاه به صورت ملایم دستور داد که هیچ‌کس نباید به جنگ بپردازد، مگر اینکه با تیر خداوندی انجام شود.
دلیران به تیر و کمان تاختند
همه نیزه و تیغ بنداختند
هوش مصنوعی: دلیران با تیر و کمان به جنگ رفتند و همه نیزه‌ها و شمشیرها را نیز پرتاب کردند.
جهان گشت پر ابر الماس ریز
شد از خاک و خون باد شنگرف بیز
هوش مصنوعی: جهان پر از ابرهای درخشان و مانند الماس میشود و از خاک و خون بر پاشنه می‌چرخد، بادی سرخ و قوی در حال وزیدن است.
هوا تیره چون پود بر تار شد
بر آن دیو چهران جهان تار شد
هوش مصنوعی: هوا به قدری تاریک و غمناک شده که مانند پود به دور تار پیچیده است و این تاریکی بر چهره دیو گونه‌ی جهان سایه انداخته است.
ز غم نعره شان بانگ و فریاد گشت
ز پیکان جگر کان پولاد گشت
هوش مصنوعی: از شدت اندوه و درد، صدای ناله و فریادشان بلند شد و به خاطر زخم‌هایی که بر قلبشان وارد شده، مثل تیر و نیزه سخت و محکم شدند.
کس از خیل ایشان نبد مرد تیر
بماندند در زخم او خیره خیر
هوش مصنوعی: هیچ‌یک از آنان مردی باقی نماند، اما تیرها در زخم او مانده و همه حیرت‌زده‌اند.
همی هر کسی تیر از آنکس که خست
کشیدی چو ژوپین فکندی ز دست
هوش مصنوعی: هر کسی به سرزنش دیگران می‌پردازد، مانند اینکه زمانی که تیر را پرتاب کردی، آن را از دست کسی که خستگی را تجربه کرده، می‌گیری.
از آن روز یک نیمه بگذشته بود
کزیشان دو بهره فزون کشته بود
هوش مصنوعی: از آن روز یک نیمه گذشته بود که آن‌ها از دو طرف بیشتر از حد معمول تلفات داده بودند.
بُد از مغزشان وز دل و استخوان
ددان را بر آن دشت هر جای خوان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که از روح و فکر آن موجودات بد و پلید، در آن دشت هر کجا که بروی، نشانه‌هایی وجود دارد.
بر آن خوان کباب از جگرها به جوش
سرانشان برو کاسه و سفره گوش
هوش مصنوعی: بر روی سفره‌ی کبابی که از دل‌ها گرفته شده، سرها را به جوش آورید، تا کاسه و سفره آماده شود.
تو گفتی که ترگیست هر سو نگون
فراز سپرهای شنگرف گون
هوش مصنوعی: تو گفتی که هر جا نگاه می‌کنم، مبارزه‌ای وجود دارد و نگهبانانی با سپرهای قرمز آماده‌اند.
گروهی به بیشه درون تاختند
دگر تن به دریا در انداختند
هوش مصنوعی: گروهی به جنگل حمله کردند و عده‌ای هم خود را به دریا سپردند.
سپه خار و خارا بهم بر زدند
همه بیشه را آتش اندر زدند
هوش مصنوعی: گروهی از جنگجویان و قهرمانان به مبارزه با یکدیگر پرداختند و به طور همزمان، جنگل را به آتش کشیدند.
سراسر همه بیشه چون برفروخت
هر آن کس که بُد زنده زیشان بسوخت
هوش مصنوعی: تمامی جنگل همچون برف می‌درخشد و هر کس که از موجودات زنده‌ی آنها باشد، به شدت آسیب می‌بیند و نابود می‌شود.
بگشتند از آن پس کُه و مرغزار
حصاری بدیدند بر کوهسار
هوش مصنوعی: پس از آن، کوه و دشت را به دور خود حصاری مشاهده کردند که بر فراز کوه‌ها قرار داشت.

حاشیه ها

1392/01/02 21:04
امین کیخا

بی هال در بیت 37 اصلا غلط نمی باشد و نباید به صورت امروزی غلط بی حال نوشته شود چون هال با health انگلیسی همریشه است و در اساس فارسی است پس بنویسم هال شما چطور است ؟ برای اینکه دو نیکی کرده باشم باید غلط را هم غلت نوشت