بخش ۵۸ - آمدن گرشاسب به جزیره هدکیر
به دیگر جزیری رسیدند زود
کجا نام آن جای هدکیر بود
درو شهری آباد و شاهی بزرگ
سپاهی فراوان دلیر و سترگ
چو گشت آگه آن شه ز مهراج شاه
پذیره شدش در زمان با سپاه
بیاراست ایوان و بزم شهی
بسی گنج کرد از فشاندن تهی
ببودند یک هفته دل شاد خوار
به بازی و چوگان و بزم و شکار
سپهدار با سروران سپاه
همی گشت روزی به نخچیرگاه
یکی بیشه دیدند پاک آبنوس
درو چشمه ای همچو چشم خروس
فراوان درو خیل ماهی به جوش
همه سرخ چون لشکر لعل پوش
ز هر سو سپه برگشادند دست
به ماهی گرفتن به دام و به شست
هر آن ماهیی کاو فتادی ز آب
بدو باد جستی شدی سنگ ناب
گرفتند از آن آزمون را بسی
نبد بهره جز سنگ با هر کسی
همان جای بُد مرغزاری فراخ
میانش درختی گشن برگ و شاخ
بلندیش بگذشته از چرخ تیر
فزون سایش از نیم پرتاب تیر
چوگاه خزان خاستی باد سخت
فروریختی پاک برگ درخت
همه برگ او یک یک اندر هوا
از آن پس به مرغی شدی خوش نوا
چو سرما پدید آمدی اندکی
از آن مرغ زنده نماندی یکی
همیدون به کُه بر یکی خانه دید
فرازش یکی قصر شاهانه دید
بپرسید کآنجا که دارد نشست
چنین گفت ملاح دانش پرست
که هست این پرستشگهی دلپذیر
بتی در وی از سنگ همرنگ قیر
سر از پیش چون غمگنی داشته
دو تا پشت و انگشتی افراشته
چو خور بر کشد تیغ هر بامداد
زند بانگی آن بت کشد سردباد
چو دلداده یاری ز دلبر به رشک
زمانی همی بارد از دیده اشک
پرستندگان طاس دارند پیش
برد هر کس از اشک او بهر خویش
شود ز اشک او درد بیمار کم
ز رخ زنگ بزداید از دیده تَم
و گر پنج گامی برندش ز جای
نه نالد نه گرید نه استد به پای
شد و دید نیز از شگفت آنچه بود
همه دید و زآن جا برفتند زود
بخش ۵۷ - شگفتی دیگر جزیره که کرگدن داشت: از آن کوه ملاح بگذشت خواستبخش ۵۹ - صفت جریزه دیو مردمان: رسیدند نزدیک کوهی بلند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دیگر جزیری رسیدند زود
کجا نام آن جای هدکیر بود
هوش مصنوعی: به جزیرهای دیگر رسیدند که نام آن مکان هدکیر بود.
درو شهری آباد و شاهی بزرگ
سپاهی فراوان دلیر و سترگ
هوش مصنوعی: در این شهر، که آباد و flourishing است، یک پادشاه بزرگ با ارتشی فراوان و دلاور زندگی میکند.
چو گشت آگه آن شه ز مهراج شاه
پذیره شدش در زمان با سپاه
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه از خبر آمدن مهراج مطلع شد، در زمانی مناسب به استقبال او با سپاه رفت.
بیاراست ایوان و بزم شهی
بسی گنج کرد از فشاندن تهی
هوش مصنوعی: با تلاش و زحمت، فضای زندگی را زیبا و دلنشین کن، زیرا با این کار میتوانی ذخیرههای زیادی از نعمتها و زیباییها به دست آوری.
ببودند یک هفته دل شاد خوار
به بازی و چوگان و بزم و شکار
هوش مصنوعی: یک هفته دلشان شاد بود و خوش گذرانی میکردند، به بازی، چوگان، مهمانی و شکار مشغول بودند.
سپهدار با سروران سپاه
همی گشت روزی به نخچیرگاه
هوش مصنوعی: رئیس سپاه روزی به همراه سرکردگان خود به شکارگاه میرفت.
یکی بیشه دیدند پاک آبنوس
درو چشمه ای همچو چشم خروس
هوش مصنوعی: در یک جنگل زیبایی، درختی سیاه و صاف مانند چوب آبنوس دیده شد و در کنار آن چشمهای وجود داشت که به شفافیت چشم یک خروس میدرخشید.
فراوان درو خیل ماهی به جوش
همه سرخ چون لشکر لعل پوش
هوش مصنوعی: در آنجا گروه زیادی از ماهیها در حال جنب و جوش هستند و تمام آنها به رنگ قرمز به نظر میرسند، مانند لشکری که لباسهایی از سنگهای قیمتی به تن کرده باشد.
ز هر سو سپه برگشادند دست
به ماهی گرفتن به دام و به شست
هوش مصنوعی: از هر طرف لشکری آماده شدهاند تا ماهی بگیرند و دام پهن کنند.
هر آن ماهیی کاو فتادی ز آب
بدو باد جستی شدی سنگ ناب
هوش مصنوعی: هر ماهی که از آب بیرون بیفتد، به خاطر وزش باد به سنگ سختی میخورد.
گرفتند از آن آزمون را بسی
نبد بهره جز سنگ با هر کسی
هوش مصنوعی: از آن امتحان، کسی سودی نبرد جز اینکه فقط سنگی نصیبش شد.
همان جای بُد مرغزاری فراخ
میانش درختی گشن برگ و شاخ
هوش مصنوعی: در همان مکان، دشت وسیعی وجود دارد که در وسط آن درختی با برگها و شاخههای فراوان و سرسبز قرار دارد.
بلندیش بگذشته از چرخ تیر
فزون سایش از نیم پرتاب تیر
هوش مصنوعی: بلندی او از تیرک چرخ نیز بیشتر است و تأثیرش از نیمه پرتاب تیر نیز بیشتر است.
چوگاه خزان خاستی باد سخت
فروریختی پاک برگ درخت
هوش مصنوعی: زمانی که فصل خزانی فرا میرسد، باد شدید و سخت میوزد و برگهای درخت را بهطور کامل میریزد.
همه برگ او یک یک اندر هوا
از آن پس به مرغی شدی خوش نوا
هوش مصنوعی: همه برگهای تو یکی یکی در هوا پرواز کردند و بعد به یک پرنده خوش آواز تبدیل شدند.
چو سرما پدید آمدی اندکی
از آن مرغ زنده نماندی یکی
هوش مصنوعی: زمانی که سرما به وجود آمد، دیگر هیچ یک از آن مرغ زنده نماند.
همیدون به کُه بر یکی خانه دید
فرازش یکی قصر شاهانه دید
هوش مصنوعی: همیدون به کوه رسید و خانهای را دید که بالای آن، یک قصر مجلل و شاهانه قرار دارد.
بپرسید کآنجا که دارد نشست
چنین گفت ملاح دانش پرست
هوش مصنوعی: سوالی پرسیدند از کسی که در جایی نشسته بود. او پاسخ داد که او ملایی است که به علم و دانش علاقهمند است.
که هست این پرستشگهی دلپذیر
بتی در وی از سنگ همرنگ قیر
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مکانی میپردازد که به عنوان یک جایگاه مقدس و زیبا شناخته میشود. در این مکان، مجسمهای از سنگ وجود دارد که رنگ آن شبیه قیر است. با وجود اینکه این جسم از جنس سنگ است، اما جذابیت و زیبایی خاصی دارد که باعث شده همگان به آن توجه کنند.
سر از پیش چون غمگنی داشته
دو تا پشت و انگشتی افراشته
هوش مصنوعی: سر را از پیش با حالتی اندوهناک نگه داشته، به گونهای که دو دست پشت سرش قرار دارد و یکی از انگشتانش را به حالت اشاره بلند کرده است.
چو خور بر کشد تیغ هر بامداد
زند بانگی آن بت کشد سردباد
هوش مصنوعی: هر صبح که خورشید از افق سر بر میآورد، صدای دلانگیز آن معشوق باعث میشود که باد صبحگاهی سرد از جان دور شود.
چو دلداده یاری ز دلبر به رشک
زمانی همی بارد از دیده اشک
هوش مصنوعی: زمانی که معشوق دلبر به کسی دیگری توجه کند، دل شکسته دار به شدت از چشمانش اشک میریزد.
پرستندگان طاس دارند پیش
برد هر کس از اشک او بهر خویش
هوش مصنوعی: افراد بیمو نیز کسانی دارند که برایشان حمایت و پشتیبانی کنند، و هر کس میتواند از اشک و غمش برای خود بهرهبرداری کند.
شود ز اشک او درد بیمار کم
ز رخ زنگ بزداید از دیده تَم
هوش مصنوعی: اشکهای او میتواند درد بیمار را کاهش دهد و زنگار را از چهرهاش پاک کند.
و گر پنج گامی برندش ز جای
نه نالد نه گرید نه استد به پای
هوش مصنوعی: اگر او را از جایش پنج قدم دور کنند، نه شکایتی میکند و نه اشکی میریزد و نه اعتراض میکند.
شد و دید نیز از شگفت آنچه بود
همه دید و زآن جا برفتند زود
هوش مصنوعی: او تجربهای شگفتآور را مشاهده کرد و همه چیز را دید و از آن مکان به سرعت بیرون رفت.
حاشیه ها
1392/01/02 20:04
امین کیخا
تم بیماری چشمی با تاریکی چشم لغت شگفت انگیزی است در أوستا تمه یعنی تاریکی و توم به پهلوی همین معنی را میدهد و تورتم به زبان رائج هم زبانان أفغانی مان همین معنی تاریکی را میدهد از این گذشته نام توم را نمی شود اورد مگه از مانی نگار گر نامی اورد او می گفت تومی دارد و ان توم ان کتابها بر او بر می خواند و منظورش فرشته همراهش بود و ان توم نخستین بار در دشت میشان یا دشت ازادگان امروز در خوزستان بر مانی امد البته به گفته خودش ، خداست که دانای همه چیز است