گنجور

بخش ۵۷ - شگفتی دیگر جزیره که کرگدن داشت

از آن کوه ملاح بگذشت خواست
سپهدار گفت این شتابت چراست
بمان تا برین گنگ باز از شگفت
چه بینیم کان یاد باید گرفت
بدو گفت ملاح مفزای کار
که ایدر بود کرگدن بی شمار
به بالای گاوی پر از خشم و شور
یکی جانور مه ز پیلان به زور
سرو دارد از باز مردی فزون
سرش چون سنان تن چو زآهن ستون
به زخم سرو کُه درآرد ز پای
زند پیل را بر رباید ز جای
دلاور نبرد ایچ تیمار مرگ
میان بست بر جنگ و پیکار کرگ
بدو گفت کام من این بُد ز بخت
که پیش آیدم روزی این رزم سخت
کنون بور آهو تک کرگ دَن
کمان و کمین من و کرگدن
نبد باکم از ببر و از اژدها
بدینسان ددی را چه باشد بها
ز کشتی برون رفت بر زه کمان
یکی کرگدن دید کآمد دمان
چو نیزه سرو راست کرده بدوی
همان گه خدنگی یل نامجوی
بپیوست و ز آنسان در آهیخت زوش
که پیکان به ناخن بُد و زه به گوش
زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرو دوخت با گردن کرگدن
همه گنگ تا شب بدینسان بگشت
بیفکند از آن کرگدن سی و هشت
به خنجر سروشان بیفکند و برد
بَر شاه مهراج و او را سپرد
سپه پاک و مهراج گشتند شاد
بر او هر کسی آفرین کرد یاد

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از آن کوه ملاح بگذشت خواست
سپهدار گفت این شتابت چراست
هوش مصنوعی: ملاح از کوه عبور کرد و سپاهدار از او پرسید: چرا این قدر عجله داری؟
بمان تا برین گنگ باز از شگفت
چه بینیم کان یاد باید گرفت
هوش مصنوعی: بمان تا دوباره از این ناشنایگی تعجب کنیم که چه چیزی باید یاد بگیریم.
بدو گفت ملاح مفزای کار
که ایدر بود کرگدن بی شمار
هوش مصنوعی: به فردی که در کار خود نگران است، گفته شد که در اینجا جانوران زیادی وجود دارند و نباید وقت خود را هدر دهد.
به بالای گاوی پر از خشم و شور
یکی جانور مه ز پیلان به زور
هوش مصنوعی: به اوج یک گاو خشمگین و پرشور، موجودی بزرگتر و قوی‌تر از فیل‌ها حضور دارد.
سرو دارد از باز مردی فزون
سرش چون سنان تن چو زآهن ستون
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف ویژگی‌های برجسته و خارق‌العاده یک مرد می‌پردازد. او همچون سرو بلند و استوار است و سرش به قدری زیبا و قوی است که به نیزه‌ای می‌ماند. بدن او هم مانند ستونی از آهن، محکم و استوار است. به طور کلی، این توصیف نشان‌دهنده‌ای قدرت، زیبایی و استقامت اوست.
به زخم سرو کُه درآرد ز پای
زند پیل را بر رباید ز جای
هوش مصنوعی: هرگاه زخم پای سروکوهی بر زمین بیفتد، آن زمان است که فیل از جای خود بلند می‌شود و برمی‌خیزد.
دلاور نبرد ایچ تیمار مرگ
میان بست بر جنگ و پیکار کرگ
هوش مصنوعی: ای دلیر جنگ، نترس از مرگ، در میانه نبرد با شجاعت به جنگ و مبارزه بپرداز.
بدو گفت کام من این بُد ز بخت
که پیش آیدم روزی این رزم سخت
هوش مصنوعی: او به او گفت که من از سرنوشت خوشحالم، چون روزی به چنین نبرد سختی روبرو شدم.
کنون بور آهو تک کرگ دَن
کمان و کمین من و کرگدن
هوش مصنوعی: اکنون آهو در حال پرش است، در حالی که کمان و دام من و کرگدن آماده‌است.
نبد باکم از ببر و از اژدها
بدینسان ددی را چه باشد بها
هوش مصنوعی: هیچ فرقی بین من و ببر یا اژدها نیست، پس چه ارزشی برای این پدر که به من چنین چیزی را می‌آموزد وجود دارد؟
ز کشتی برون رفت بر زه کمان
یکی کرگدن دید کآمد دمان
هوش مصنوعی: از کشتی خارج شد و بر تیر کمان ایستاد، ناگهان یک کرگدن را دید که به سرعت می‌آید.
چو نیزه سرو راست کرده بدوی
همان گه خدنگی یل نامجوی
هوش مصنوعی: وقتی که سرو بلند مانند نیزه راست ایستاده است، در همان لحظه نیزه‌ای شجاع و جستجوگر به حرکت درمی‌آید.
بپیوست و ز آنسان در آهیخت زوش
که پیکان به ناخن بُد و زه به گوش
هوش مصنوعی: او به دقت و با مهارت فوق‌العاده‌ای کارهایی را انجام می‌دهد، به گونه‌ای که مانند تیراندازی است که پیکان را با ناخن خود آماده می‌کند و زه کمان را با گوش خود تنظیم می‌کند.
زبان و گلوگاه و یک نیمه تن
فرو دوخت با گردن کرگدن
هوش مصنوعی: شخصی که زبان و گلوگاهش را بسته و یک بخش از بدنش را با گردن کرگدن می‌گیرد.
همه گنگ تا شب بدینسان بگشت
بیفکند از آن کرگدن سی و هشت
هوش مصنوعی: همه‌چیز تا شب به همین شکل ادامه یافت و آن کرگدن سی و هشت را کنار گذاشت.
به خنجر سروشان بیفکند و برد
بَر شاه مهراج و او را سپرد
هوش مصنوعی: با تکیه بر زیبایی و شکوه بلند قامتان، او به سرنوشت شاه مهراج پیوست و او را به دست تقدیر سپرد.
سپه پاک و مهراج گشتند شاد
بر او هر کسی آفرین کرد یاد
هوش مصنوعی: سپاه پیروزا و مهراج خوشحال شدند و هر کسی بر او ستایش و یاد کرد.

حاشیه ها

1392/01/02 20:04
امین کیخا

افرین را همگان دانند اما بافرین یعنی با افرین با شگون و نافرین همان نفرین شده

1404/03/01 23:06
علی میراحمدی

یر طبق این اشعار یکی از اولین عوامل در خطر انقراض قرار گرفتن کرگدنها جناب گرشاسب بوده است......

همه گنگ تا شب بدینسان بگشت

بیفکند از آن کرگدن سی و هشت

به خنجر سروشان بیفکند و برد

بَر شاه مهراج و او را سپرد