گنجور

بخش ۵۵ - صفت جزیره اسکونه

وز آن جا به کوهی نهادند روی
جزیری که اسکونه بُد نام اوی
کُهی پر گل گونه گون دامنش
ز نیشکر انبوه پیرامنش
چنان نار و نارنگ پر بار بود
کز آن هر دو یکی شتروار بود
ترنج از بزرگی چنان یافتند
که هر یک به ده مرد برتافتند
بر آن کُه رهی بود یک باره تنگ
حصاری بر افرازش ازخاره سنگ
میان حصار آبگیری فراخ
زگِردش بسی گونه ایوان و کاخ
در و بام هر خانه از عود و ساج
نگاریده پیوسته با ساج عاج
چنان بود هر سنگ دیوار اوی
که کشتی شدی غرقه از بار اوی
بسی گنبد از سنگ بُد ساخته
به سنگین ستون‌ها بر افراخته
که کوشای صد مرد زورآزمای
نه برتافتی ز آن ستونی ز جای
به گرشاسب مهراج گفت این حصار
زنی کرد و مردی به کم روزگار
به هر دو تن این کاخ‌ها کرده‌اند
چنین سنگ‌ها زین کُه آورده‌اند
به هندوستان نام این هر دو تن
بُد از ماربی مرد و مارینه زن
نبد یارگرشان درین کار کس
زن و شوی بودند هم یار و بس
سپهدار شد خیره‌دل کآن شنید
همی‌گفت کس زور ازینسان ندید
همانا که هر گنبدی را به کار
به برداشتن مرد باید هزار
کجا این چنین زور و این کار کرد‌
چه داریم ما خویشتن را به مرد‌؟
بر آن کُه ز جندال وز برهمن
فراوان به هر گوشه دید انجمن
یکی را بپرسید و گفت این حصار
شما را ز بهر چه آید به کار‌؟
برهمن چنین گفت کاین جایگاه
نیایش‌گه ماست در سال و ماه
به یزدان بدینجای داریم روی
به گاه پرستش نتابیم روی
چو دارد کسی با کسی داوری
نیابد به داد از کسی یاوری
بدین خانه آیند هر دو به هم
نشینند و گویند هر بیش و کم
همان گه ستمگر به زاری شود
تبش گیرد و دیده تاری شود
نبیند دگر روشنی دیده را
مگر داد بدهد ستمدیده را
و دیگر چو بیمار افتد کسی
در آن دردمندی بماند بسی
بریمش درین خانه هنگام خواب
بشویند چهرش به مشک و گلاب
گرش بخش روزیست چون بُد نخست
بماند به سه روز گردد درست
وگر راه روزیش بست آسمان
ببرد روانش هم اندر زمان
در آن خانه شد پهلوان از شگفت
بسی پیش یزدان نیایش گرفت
دو صد شمع در گرد او بر فروخت
به خروارها مشک و عنبر بسوخت
وز آن کوه با ویژگان سوی دشت
در آمد یکی گرد بیشه بگشت
ز ناگاه دیدند مرغی شگفت
که از شخ آن کُه نوا بر گرفت
به بالای اسپی به برگستوان
فروهشته پر بانگ داران نوان
ز سوراخ چون نای منقار اوی
فتاده در آن بانگ بسیار اوی
بر آن‌سان که باد آمدش پیش باز
همی‌زد نواها به هر گونه ساز
فزون‌تر ز سوراخ پنجاه بود
که از وی دمش را برون راه بود
به هم صد هزارش خروش از دهن
همی‌خاست هر یک به دیگر شکن
تو گفتی دو صد بربط و چنگ و نای
به یک ره شدستند دستان‌سرا‌ی
فراوان کس از خوشی آن خروش
فتادند و زیشان رمان گشت هوش
یکی زو همه نعره و خنده داشت
یکی گریه زاندازه اندر گذاشت
به نظاره گردش سپه هم‌گروه
وی آوا در افکنده زآنسان به کوه
چو بد یک زمان از نشیب و فراز
بسی هیزم آورد هر سو فراز
یکی پشته سازید سهمن بلند
پس از باد پر‌آتش اندر فکند
چو هیزم ز باد هوا بر فروخت
شد اندر میان خویشتن را بسوخت
سپه خیره ماندند در کار اوی
هم از سوزش و ناله زار اوی
به گرشاسب ملاح گفت این شگفت
ز روم آمد آرامش ایدر گرفت
مرین را نه کس جفت بیند نه یار
ولیکن چو سالش برآید هزار
ز گیتی شود سیر وز جان و تن
بیاید بسوزد تن خویشتن
ز خاکش از آن پس به روز دراز
یکی مرغ خیزد چو او نیز باز
به روم اندر ایدون شنیدم کنون
که بر بانگ او ساختند ارغنون

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وز آن جا به کوهی نهادند روی
جزیری که اسکونه بُد نام اوی
هوش مصنوعی: از آن مکان، به کوهی رفتند که جزیره‌ای در آنجا بود و نام آن جزیره «اسکونه» بود.
کُهی پر گل گونه گون دامنش
ز نیشکر انبوه پیرامنش
هوش مصنوعی: کوهی با گل‌های رنگارنگ در دامنش، که دورش را نیشکر بلند احاطه کرده است.
چنان نار و نارنگ پر بار بود
کز آن هر دو یکی شتروار بود
هوش مصنوعی: آنگونه میوه و ثمره‌ای که از درخت نار و نارنگی به بار می‌آید، آنقدر غنی و پربار است که همه آنها به مانند یک میوه واحد به نظر می‌رسند.
ترنج از بزرگی چنان یافتند
که هر یک به ده مرد برتافتند
هوش مصنوعی: ترنج به قدری بزرگ و باعظمت بود که هر یک از آن‌ها به اندازه ده مرد قدرت داشتند.
بر آن کُه رهی بود یک باره تنگ
حصاری بر افرازش ازخاره سنگ
هوش مصنوعی: بر روی آن کوه، راهی وجود دارد که ناگهان دور آن حصاری به شکل سنگ‌های خارا کشیده شده است.
میان حصار آبگیری فراخ
زگِردش بسی گونه ایوان و کاخ
هوش مصنوعی: در وسط محوطه‌ای بزرگ که پر از آب است، ساختمان‌ها و مکان‌های مختلفی با طراحی‌های گوناگون وجود دارد.
در و بام هر خانه از عود و ساج
نگاریده پیوسته با ساج عاج
ساج‌: چوب درخت ساج
چنان بود هر سنگ دیوار اوی
که کشتی شدی غرقه از بار اوی
هوش مصنوعی: هر سنگی که در دیوار او وجود داشت، به حدی سنگین بود که اگر کشتی به آن برخورد می‌کرد، غرق می‌شد.
بسی گنبد از سنگ بُد ساخته
به سنگین ستون‌ها بر افراخته
هوش مصنوعی: بسیاری از گنبدها از سنگ ساخته شده‌اند و ستون‌های سنگین بر روی آن‌ها استوار است.
که کوشای صد مرد زورآزمای
نه برتافتی ز آن ستونی ز جای
هوش مصنوعی: کسی که با تلاش و قدرت فراوان، به اندازه صد مرد قوی است، هرگز از جایش تکان نخورده و مقاوم مانده است.
به گرشاسب مهراج گفت این حصار
زنی کرد و مردی به کم روزگار
هوش مصنوعی: گرشاسب به مهراج گفت که این دژ را زنی ساخته و مردی در زمان کمی در آنجا زندگی کرده است.
به هر دو تن این کاخ‌ها کرده‌اند
چنین سنگ‌ها زین کُه آورده‌اند
هوش مصنوعی: در اینجا به دو نفر اشاره شده که این بناها را به این صورت ساخته‌اند و سنگ‌هایی که از این کوه‌ها تامین شده، در ساخت آن‌ها به کار رفته است.
به هندوستان نام این هر دو تن
بُد از ماربی مرد و مارینه زن
هوش مصنوعی: در هندوستان نام این دو نفر، مردی به نام ماربی و زنی به نام مارینه وجود دارد.
نبد یارگرشان درین کار کس
زن و شوی بودند هم یار و بس
هوش مصنوعی: هیچ کس در این کار یار و یاور آن‌ها نبود، و تنها در زندگی مشترکشان یکدیگر را داشتند.
سپهدار شد خیره‌دل کآن شنید
همی‌گفت کس زور ازینسان ندید
هوش مصنوعی: سردار خیره‌دل متوجه شد که کسی در مورد قدرت و توانایی‌های خود چنین می‌گوید که هیچ‌کس تا به حال به این اندازه قوی نبوده است.
همانا که هر گنبدی را به کار
به برداشتن مرد باید هزار
هوش مصنوعی: هر کار بزرگ یا دشواری نیاز به تلاشی فراوان و افرادی ندارد که توانایی انجام آن را داشته باشند. برای تحقق یک هدف بزرگ، باید تلاش و زمان زیادی صرف کرد.
کجا این چنین زور و این کار کرد‌
چه داریم ما خویشتن را به مرد‌؟
هوش مصنوعی: این گفته به این معناست که چگونه ممکن است که چنین قدرت و عملکردی وجود داشته باشد. آیا ما واقعاً توانایی و هویت خود را به درستی درک می‌کنیم؟
بر آن کُه ز جندال وز برهمن
فراوان به هر گوشه دید انجمن
هوش مصنوعی: بر روی آن کوه که از جندال و برهمن بسیار است، در هر گوشه آن جمع‌هایی را مشاهده کردم.
یکی را بپرسید و گفت این حصار
شما را ز بهر چه آید به کار‌؟
هوش مصنوعی: کسی از فردی پرسید که این دیوار یا حصاری که دارید، برای چه استفاده می‌شود؟
برهمن چنین گفت کاین جایگاه
نیایش‌گه ماست در سال و ماه
هوش مصنوعی: برهمن چنین گفت که این مکان، محل عبادت و نیایش ما است در طول سال و ماه.
به یزدان بدینجای داریم روی
به گاه پرستش نتابیم روی
هوش مصنوعی: ما در این مکان روی به خدا داریم و در زمان عبادت، از او روی برنمی‌گردانیم.
چو دارد کسی با کسی داوری
نیابد به داد از کسی یاوری
هوش مصنوعی: اگر کسی با دیگری در موردی قضاوت کند، در آن زمان هیچ کس نمی‌تواند به او کمک کند یا حمایتی از او داشته باشد.
بدین خانه آیند هر دو به هم
نشینند و گویند هر بیش و کم
هوش مصنوعی: به این خانه می‌آیند و در کنار هم می‌نشینند و درباره هر چیزی که هست و نیست صحبت می‌کنند.
همان گه ستمگر به زاری شود
تبش گیرد و دیده تاری شود
هوش مصنوعی: زمانی که ستمگر به التماس و زاری می‌افتد، دچار تنگنا و ناراحتی می‌شود و چشمانش پر از غم و اندوه می‌گردد.
نبیند دگر روشنی دیده را
مگر داد بدهد ستمدیده را
هوش مصنوعی: دیگر چشمش روشنی نمی‌بیند، مگر اینکه صدای ستمدیده‌ای را بشنود و به او کمک کند.
و دیگر چو بیمار افتد کسی
در آن دردمندی بماند بسی
هوش مصنوعی: اگر کسی بیمار شود، در آن حال او دردی عمیق و زیاد را تجربه خواهد کرد.
بریمش درین خانه هنگام خواب
بشویند چهرش به مشک و گلاب
هوش مصنوعی: بیا در این خانه وقتی که خوابش گرفته، چهره‌اش را با خوشبوکننده‌های معطر و گلاب بشوییم.
گرش بخش روزیست چون بُد نخست
بماند به سه روز گردد درست
هوش مصنوعی: اگر روزی به کسی داده شده باشد، مانند روز اول که به او رسیده، اگر سه روز بگذرد، آن روز درست و پایدار خواهد شد.
وگر راه روزیش بست آسمان
ببرد روانش هم اندر زمان
هوش مصنوعی: اگر در روزیش را آسمان ببندد، روحش نیز در زمان خواهد رفت.
در آن خانه شد پهلوان از شگفت
بسی پیش یزدان نیایش گرفت
هوش مصنوعی: در آن خانه، پهلوان از شگفتی بسیار، به پیشگاه خداوند دعا و نیایش کرد.
دو صد شمع در گرد او بر فروخت
به خروارها مشک و عنبر بسوخت
هوش مصنوعی: دوصد شمع برای او روشن کردند و مثل اینکه از مقدار زیادی مشک و عنبر در آتش سوختند.
وز آن کوه با ویژگان سوی دشت
در آمد یکی گرد بیشه بگشت
هوش مصنوعی: از آن کوه با ویژگی‌های خاصش به سوی دشت آمد و به دور خود گردی از درختان ایجاد کرد.
ز ناگاه دیدند مرغی شگفت
که از شخ آن کُه نوا بر گرفت
هوش مصنوعی: ناگهان مرغی عجیب و غریب را دیدند که از بلندی کوه صدایی را بلند کرده بود.
به بالای اسپی به برگستوان
فروهشته پر بانگ داران نوان
هوش مصنوعی: سوار بر اسب، به سطحی بلند و جایگاهی رسیده که صدا و زنگ بر اهل آنجا طنین افکنده است.
ز سوراخ چون نای منقار اوی
فتاده در آن بانگ بسیار اوی
هوش مصنوعی: سوراخی که به شکل نای است، محل ورود صدایی شده که از آن بیرون می‌آید، و این صدا به خاطر وجود پرنده‌ای که درون آن است، بسیار بلند و پراکنده است.
بر آن‌سان که باد آمدش پیش باز
همی‌زد نواها به هر گونه ساز
هوش مصنوعی: همچون بادی که به ناگهان می‌وزد و آهنگ‌های مختلفی را با خود به همراه می‌آورد.
فزون‌تر ز سوراخ پنجاه بود
که از وی دمش را برون راه بود
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که اندازه سوراخی که به جای خروج دم می‌تواند به کار برود، بیشتر از عدد پنجاه است. به عبارت دیگر، اشاره به این دارد که گاهی اندازه یک مسئله یا موضوع ممکن است بسیار بزرگ‌تر از آن چیزی باشد که در ابتدا به نظر می‌رسد.
به هم صد هزارش خروش از دهن
همی‌خاست هر یک به دیگر شکن
هوش مصنوعی: هر یک از آن‌ها از دهان دیگری صدا و فریادی بلند برمی‌آوردند، به گونه‌ای که صدها هزار صدا به هم می‌پیوست و سر و صدای زیادی ایجاد می‌کرد.
تو گفتی دو صد بربط و چنگ و نای
به یک ره شدستند دستان‌سرا‌ی
هوش مصنوعی: تو گفتی که دو صد ساز مختلف مانند بربط و چنگ و نای در یک جا و یک مسیر جمع شده‌اند.
فراوان کس از خوشی آن خروش
فتادند و زیشان رمان گشت هوش
هوش مصنوعی: بسیاری از مردم به خاطر خوشحالی و شادی زیاد، دچار شگفتی و خلسه می‌شوند و قدرت تشخیص خود را از دست می‌دهند.
یکی زو همه نعره و خنده داشت
یکی گریه زاندازه اندر گذاشت
هوش مصنوعی: یکی از آن‌ها همه جا سر و صدا و شادی می‌کرد، در حالی که دیگری از شدت غم و غصه به حدی گریه می‌کرد که قابل تحمل نبود.
به نظاره گردش سپه هم‌گروه
وی آوا در افکنده زآنسان به کوه
هوش مصنوعی: به تماشای دور زدن سپاه هم‌ترازش نشسته و صدا را در کوه‌ها منعکس کرده است.
چو بد یک زمان از نشیب و فراز
بسی هیزم آورد هر سو فراز
هوش مصنوعی: هنگامی که از سختی‌ها و ناملایمات زندگی گذشت و به آرامش رسید، انرژی و انگیزه بیشتری برای پیشرفت و موفقیت پیدا می‌کند.
یکی پشته سازید سهمن بلند
پس از باد پر‌آتش اندر فکند
هوش مصنوعی: فردی تپه‌ای بلند می‌سازد، اما پس از فوران آتش، آن تپه را باد می‌برد و به زمین می‌زند.
چو هیزم ز باد هوا بر فروخت
شد اندر میان خویشتن را بسوخت
هوش مصنوعی: چنان که هیزم در اثر باد به آتش کشیده می‌شود، انسان نیز درون خود را به سبب فشارها و مشکلات می‌سوزاند.
سپه خیره ماندند در کار اوی
هم از سوزش و ناله زار اوی
هوش مصنوعی: سربازان در برابر کار او حیران و مبهوت شدند، چرا که صدای ناله و درد او آنها را تحت تأثیر قرار داد.
به گرشاسب ملاح گفت این شگفت
ز روم آمد آرامش ایدر گرفت
هوش مصنوعی: ملاح به گرشاسب گفت که این حیرت و شگفتی از روم آمده و آرامشی در اینجا برقرار شده است.
مرین را نه کس جفت بیند نه یار
ولیکن چو سالش برآید هزار
هوش مصنوعی: هیچ کس مرین را همدم و همراهی نمی‌بیند، اما وقتی که عمرش به هزار سال برسد، ممکن است درک دیگری پیدا کند.
ز گیتی شود سیر وز جان و تن
بیاید بسوزد تن خویشتن
هوش مصنوعی: از دنیا پر می‌کشد و از جان و بدنش، آتش می‌گیرد و وجود خودش را می‌سوزاند.
ز خاکش از آن پس به روز دراز
یکی مرغ خیزد چو او نیز باز
هوش مصنوعی: از زمین او، در روزهای طولانی، پرنده‌ای به پرواز درمی‌آید که همانند او دوباره به پرواز درخواهد آمد.
به روم اندر ایدون شنیدم کنون
که بر بانگ او ساختند ارغنون
هوش مصنوعی: در آنجا که من هستم، اکنون خبرهایی را شنیدم که بر صدای او موسیقی زیبایی نواخته‌اند.

حاشیه ها

1392/01/02 20:04
امین کیخا

ارغنون سازیست بنیاد بر گفته اسدی همان موقع رومی دانسته اند و ارگ امروزی از لغت ارگانون درست شده

1392/01/02 20:04
امین کیخا

تو گفتی دو صد بربط و چنگ و نای. به یک ره شدستند دستان سرای. به یک ره یعنی یکبار و نیز یک ره یعنی یک راه در موسیقی سنتی و به یک عبارت دومعنی اورده است

1399/02/14 00:05
سام

تو گفتی دو صد بربط و چنگ و نای...صحیح
است. باعث شرمساری است که در هرکجای وب که به جستجوی اصل شعر رفتم متوجه شدم که اساتید ًًً ًکپی/ پیس ًً ً فقط از یک سایت مشخص(بطور مثال گنجور) خوراک برای سایتهای خود تهیه میکنند. کافیست ً ً ً تو تگفتی دو صد بربط و چنگ و نای ً ً ً را گوگل کنید. ببینید که در تمام سایتها این مصراع با همان اشتباه موجود است. یعنی حتی به خودشان زحمت جستجو نمیدهند و فقط از یک سایت کپی کرده و صفحات سایت خود را پر میکنند. بسیار مایوس کننده بود.به هر حال ،نسخه تصیح شده مرحوم حبیب یغمایی مرا به جواب صحیح رساند.