بخش ۵۴ - شگفتی دیگر جزیره
دو هفته خوش و شاد بگذاشتند
وز آن جا سپه باز برگاشتند
رسیدند نزد جزیری فراز
همه خار و خاره نشیب و فراز
ز هر سو درو مار چون خیل مور
زمین شوره آبش همه تلخ و شور
در آن شوره خرم یکی گلستان
گلش هر یک از نیکوی دلستان
تو گفتی که رضوان ز باغ بهشت
ز هر گل کجا یافت آن جا بکشت
در آن گلستان چشمه ای روشن آب
خوش آبی به بویندگی چون گلاب
به گرد سپهدار مهراج گفت
که این چشمه دارد شگفتی نهفت
بفرمود تا چادری پیش اوی
ببردند پر زآن گل مشکبوی
کشیدند از افراز آن چشمه باز
همان گه زد آن چشمه جوش از فراز
ز جوشش سبک آتشی بر فروخت
بسوزید گل پاک و چادر نسوخت
سپهدار از آن کار پرسید چند
که هست ایزدی یا طلسمست و بند
بدو گفت مهراج کاندر جهان
نداند درستی کسی این نهان
کز آب آتش از چه فروزد همی
رهد چادر و گل بسوزد همی
بدان چشمه ژرف هم در شتاب
شدند آشنا بر کسان زیر آب
بگشتند و جستند هر سو پدید
کس از روی نیرنگ چیزی ندید
بخش ۵۳ - شگفتی دیگر جزیره: به دیگر جزیری فکندند رخت بخش ۵۵ - صفت جزیره اسکونه: وز آن جا به کوهی نهادند روی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو هفته خوش و شاد بگذاشتند
وز آن جا سپه باز برگاشتند
هوش مصنوعی: دو هفته را با خوشی و شادی گذراندند و سپس از آنجا سپاه دوباره به خانه برگشت.
رسیدند نزد جزیری فراز
همه خار و خاره نشیب و فراز
هوش مصنوعی: به جایی رسیدند که در آنجا سرزمین پر از خار و خاشاک و پستی و بلندی بود.
ز هر سو درو مار چون خیل مور
زمین شوره آبش همه تلخ و شور
هوش مصنوعی: در هر طرف اینجا، مارها مانند جمعیت مورها وجود دارند. زمین خشک و بی آب است و آب آن نیز خیلی تلخ و شور است.
در آن شوره خرم یکی گلستان
گلش هر یک از نیکوی دلستان
هوش مصنوعی: در آن دشت خشک و بایر، یک باغ گل وجود دارد که هر گلش نماد زیبایی و دلربایی است.
تو گفتی که رضوان ز باغ بهشت
ز هر گل کجا یافت آن جا بکشت
هوش مصنوعی: تو گفتی که باغ بهشت، رضوان، از کدام گل پر شده است و او کجا آن را به کشت میآورد.
در آن گلستان چشمه ای روشن آب
خوش آبی به بویندگی چون گلاب
هوش مصنوعی: در آن باغ زیبایی چشمه ای وجود دارد که آب زلال و خوشبو دارد، بویی شبیه گلاب از آن به مشام می رسد.
به گرد سپهدار مهراج گفت
که این چشمه دارد شگفتی نهفت
هوش مصنوعی: به دور سپهدار، مهراج به او گفت که این چشمه دارای شگفتی های پنهان است.
بفرمود تا چادری پیش اوی
ببردند پر زآن گل مشکبوی
هوش مصنوعی: فرمان دادند تا چادر زیبایی را با عطر گل مشکی پیش او بیاورند.
کشیدند از افراز آن چشمه باز
همان گه زد آن چشمه جوش از فراز
هوش مصنوعی: چشمهای که از زمین جوشید، به خاطر کشیدگی و فشار از زیر زمین فوران کرد و جاری شد.
ز جوشش سبک آتشی بر فروخت
بسوزید گل پاک و چادر نسوخت
هوش مصنوعی: از حرارت آتش سبک و آرامی، گل پاک سوخت و چادر نسوخت.
سپهدار از آن کار پرسید چند
که هست ایزدی یا طلسمست و بند
هوش مصنوعی: سردار از آن کار سوال کرد که آیا این کار، کار خدایی است یا اینکه جادو و طلسمی در کار است؟
بدو گفت مهراج کاندر جهان
نداند درستی کسی این نهان
هوش مصنوعی: مهر آشکارا به مهراج گفت که در این دنیا کسی نمیداند حقیقت این مسائل پنهان چیست.
کز آب آتش از چه فروزد همی
رهد چادر و گل بسوزد همی
هوش مصنوعی: چرا آتش از آب خاموش نمیشود، در حالی که چادر و گل نیز میسوزند؟
بدان چشمه ژرف هم در شتاب
شدند آشنا بر کسان زیر آب
هوش مصنوعی: چشمه عمیق هم با سرعت به حرکت درآمد و کسانی که در زیر آب بودند، با آن آشنا شدند.
بگشتند و جستند هر سو پدید
کس از روی نیرنگ چیزی ندید
هوش مصنوعی: آنها به دور و بر نگاه کردند و هر جا را جستجو کردند، اما هیچکس را با نیرنگ و فریب نیافتند.
حاشیه ها
1392/01/02 19:04
امین کیخا
طلسم یونانی است