بخش ۵۳ - شگفتی دیگر جزیره
به دیگر جزیری فکندند رخت
پر از کان سیم و پر آب و درخت
بدو در گیا داروی گونه گون
گل و میوه از صد هزاران فزون
زمینش ز بس بیشه زعفران
چو دیبای زرد از کران تا کران
ز بس گل که هر جای خودروی بود
گلش خوردنی پاک و خشبوی بود
درخت گلی بُد که چون آفتاب
بدیدی شکفتی هم اندر شتاب
فروتاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خورپرست
ز هر سو که خورشید گشتی ز بر
همی گشتی آن همچنان سوی خور
چو خورشید بفکندی از چرخ رخت
شدی سست و لرزان بجای آن درخت
چو یاری سرشک از غم رفته یار
فشاند همی گل فشاندی ز بار
گلی بود دیگر شکفته شگفت
که گفتی دم از مشک و عنبر گرفت
بُدی روز چون کف بخشنده باز
به شب چون کف زفت ماندی فراز
گلی بُد که در تَف گیتی فروز
شکفته بُدی تا گه نیمروز
از آن پس چو چشمی بدی نیم خواب
فشاندی ز مژگان چو گرینده آب
چنین اشک تا شب همی تاختی
گهش شب به یک بار بگداختی
درختان بُد از میوه دیگر به بار
که هر سال بار آوریدی دو بار
شگفتی بدینسان بی اندازه بود
اگر میوه گر نوگل تازه بود
شده خیره دل پهلوان زمین
همی خواند بر بوم هند آفرین
همی گفت هر چیز گیتی فزای
بدین هندوان داد گویی خدای
به رخ دوزخی وار تاراند و زشت
به آباد کشور چو خرّم بهشت
نه چندین شگفتست جای دگر
نه زینسان هوای خوش و بوم و بر
نه کس کور بینم نه بیمار و سُست
نز اندام جایی کژ و نادُرست
اگر چه کسی سالخوردست و پیر
بسان جوان موی دارد چو قیر
بخش ۵۲ - شگفتی جزیره هر دو زور و خوشی هوا و زمین: همه کوهش از رنگ گل ناپدید بخش ۵۴ - شگفتی دیگر جزیره: دو هفته خوش و شاد بگذاشتند
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دیگر جزیری فکندند رخت
پر از کان سیم و پر آب و درخت
هوش مصنوعی: آنها وسایل و داراییهای زیادی را به جزیرهای دیگر منتقل کردند، پر از نقره، آب و درختان سرسبز.
بدو در گیا داروی گونه گون
گل و میوه از صد هزاران فزون
هوش مصنوعی: در آنجا درختان مختلفی وجود دارد که انواع گلها و میوهها را به وفور تولید میکنند، بیشتر از آنچه که بتوان شمرد.
زمینش ز بس بیشه زعفران
چو دیبای زرد از کران تا کران
هوش مصنوعی: زمینش به خاطر وجود انبوهی از زعفران، مانند پارچه زرد رنگ و زیبایی است که از یک طرف تا طرف دیگر کشیده شده است.
ز بس گل که هر جای خودروی بود
گلش خوردنی پاک و خشبوی بود
هوش مصنوعی: به خاطر وجود گلهای فراوان در هر جا، گلها طعم و بوی خوشی دارند و قابل خوراکند.
درخت گلی بُد که چون آفتاب
بدیدی شکفتی هم اندر شتاب
هوش مصنوعی: درختی وجود داشت که وقتی آفتاب را میدید، به سرعت شکوفا میشد.
فروتاختی سوی خورشید پست
سر خویش چون مردم خورپرست
هوش مصنوعی: تو به سوی خورشید در حرکت هستی، اما مانند کسانی که در جستجوی خورشید در قعر چاه هستند، فقط تصویر آن را از پشت سر مشاهده میکنی.
ز هر سو که خورشید گشتی ز بر
همی گشتی آن همچنان سوی خور
هوش مصنوعی: هر جا که خورشید میگردد، تو نیز به دنبال آن میروی و همانند خورشید در آن سمت حرکت میکنی.
چو خورشید بفکندی از چرخ رخت
شدی سست و لرزان بجای آن درخت
هوش مصنوعی: هنگامی که خورشید از مدار خود پایین آمد و فرو افتاد، تو نیز به جای آن درخت، ضعیف و لرزان شدی.
چو یاری سرشک از غم رفته یار
فشاند همی گل فشاندی ز بار
هوش مصنوعی: وقتی یاری اشک محبت را از غم دوری معشوق بریزد، انگار که با این اشک، گلهای زیبا را بر زمین میپاشد.
گلی بود دیگر شکفته شگفت
که گفتی دم از مشک و عنبر گرفت
هوش مصنوعی: گلی وجود داشت که شکوفا شده و بسیار زیبا بود، به گونهای که عطرش همچون رایحهی مشک و عنبر احساس میشد.
بُدی روز چون کف بخشنده باز
به شب چون کف زفت ماندی فراز
هوش مصنوعی: روز را همچون دستی بخشنده میدانیم که فراوانی و نعمت میدهد، اما شب مانند دستی پر از ثروت و فرادست باقی میماند. در روز، نعمتها و خوشیها پخش میشوند، اما شب نگهدارنده و محفوظ از آن نعمتهاست.
گلی بُد که در تَف گیتی فروز
شکفته بُدی تا گه نیمروز
هوش مصنوعی: گلی در دنیای هستی میخکشد که در اوج زیبایی و لطافت خود، در زمان نیمروز میدرخشد و شکوفا میشود.
از آن پس چو چشمی بدی نیم خواب
فشاندی ز مژگان چو گرینده آب
هوش مصنوعی: بعد از آن، هرگاه چشمی به من مینگرید که نیمه خواب است، اشکهایی مانند آب از مژگانش ریخته میشود.
چنین اشک تا شب همی تاختی
گهش شب به یک بار بگداختی
هوش مصنوعی: اشکهای تو به شدت و با سرعت به سوی شب میریختند و بعضی شبها آنقدر زیاد بودند که به یک باره خشک میشدند.
درختان بُد از میوه دیگر به بار
که هر سال بار آوریدی دو بار
هوش مصنوعی: درختان دیگر از میوههای مختلف بار میدهند، به گونهای که هر سال دو بار میوه میآورند.
شگفتی بدینسان بی اندازه بود
اگر میوه گر نوگل تازه بود
هوش مصنوعی: اینطور شگفتانگیز است که اگر میوه، تازه و نابی باشد، شگفتی آن دو برابر میشود.
شده خیره دل پهلوان زمین
همی خواند بر بوم هند آفرین
هوش مصنوعی: دل پهلوانی در زمین به شگفتی و حیرت افتاده، و او در سرزمین هند به تحسین و تمجید میپردازد.
همی گفت هر چیز گیتی فزای
بدین هندوان داد گویی خدای
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، از طرف خداوند به این هندیان عطا شده است.
به رخ دوزخی وار تاراند و زشت
به آباد کشور چو خرّم بهشت
هوش مصنوعی: زیبارویی در دنیای زشت و آشفته مثل دوزخ به چشم میآید، در حالی که در سرزمین آباد و خوشبو به مانند بهشت زیباست.
نه چندین شگفتست جای دگر
نه زینسان هوای خوش و بوم و بر
هوش مصنوعی: جای دیگر اینگونه شگفت انگیز نیست و هوای دلپذیر و منطقهای به این زیبایی وجود ندارد.
نه کس کور بینم نه بیمار و سُست
نز اندام جایی کژ و نادُرست
هوش مصنوعی: هیچ کس را نمیبینم که کور باشد یا بیمار و ضعیف، در هیچ جای بدنش هم نقص و کجی وجود ندارد.
اگر چه کسی سالخوردست و پیر
بسان جوان موی دارد چو قیر
هوش مصنوعی: هرچند فردی سالخورده و پیر به نظر میرسد، اما موهای او مانند قیر سیاه و تیره است.