گنجور

بخش ۵۰ - آمدن گرشاسب به جزیره هرنج

جزیری پر از بیشها بود و غیش
به بالا و پهنا دو صد میل بیش
فروان درو شهر و بی مر سپاه
یکی شاه با فرّ و با دستگاه
چو آن شه ز مهراج وز پهلوان
خبر یافت شد شاد و روشن روان
ز نزل و علف هر چه بایست ساز
بفرمود و شد با سپه پیشباز
یکی هفته شان داشت مهمان خویش
کمر بسته روز وشب استاده پیش
به هر بزم چندان گهر برفرشاند
که مهراج و گرشاسب خیره بماند
ببخشیدشان هدیه چندان ز گنج
کز آن ماند دریا وکشتی به رنج
ز کافور وز عنبر وعود تر
ز دینار و یاقوت و دُرّ و گهر
ز بیجاده تاج و ز پیروزه تخت
ز زربفت فرش و ز مرجان درخت
ز ترگ و ز شمشیر وز درع نیز
همیدون طرایف ز هر گونه چیز
دگر داد چندان به ایرانیان
که گفتن به صد سال نتوانی آن
وز آنجای خرّم دل و راهجوی
به سوی جزیری نهادند روی

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جزیری پر از بیشها بود و غیش
به بالا و پهنا دو صد میل بیش
هوش مصنوعی: در جایی وسیع و سرسبز، جزیره‌ای بود که درختان و علف‌های بلند زیادی در آن روییده بود و وسعت آن به دو صد میل می‌رسید.
فروان درو شهر و بی مر سپاه
یکی شاه با فرّ و با دستگاه
هوش مصنوعی: در این متن اشاره شده است که در سرزمین مشهور و پرجمعیت، تنها یک پادشاه با شکوه و با تجهیزات و ابزار لازم وجود دارد.
چو آن شه ز مهراج وز پهلوان
خبر یافت شد شاد و روشن روان
هوش مصنوعی: وقتی آن پادشاه از حضور مهراج و پهلوان باخبر شد، بسیار خوشحال و شاداب شد.
ز نزل و علف هر چه بایست ساز
بفرمود و شد با سپه پیشباز
هوش مصنوعی: فرمان داد که همه چیزهایی را که لازم است آماده کنند و سپس با لشکر به استقبال رفت.
یکی هفته شان داشت مهمان خویش
کمر بسته روز وشب استاده پیش
هوش مصنوعی: در طول یک هفته، شخصی مهمان خود را پذیرایی می‌کند و برای این کار از صبح تا شب تلاش می‌کند و آماده است.
به هر بزم چندان گهر برفرشاند
که مهراج و گرشاسب خیره بماند
هوش مصنوعی: در هر مهمانی به قدری جواهر و ارزش‌های گرانبها منتشر می‌کند که حتی بزرگترین پادشاهان و قهرمانان نیز در حیرت می‌مانند.
ببخشیدشان هدیه چندان ز گنج
کز آن ماند دریا وکشتی به رنج
هوش مصنوعی: ببخشید آنها را؛ زیرا هدیه‌ای که به آنها داده‌ام، از گنجینه‌ای است که مانند دریا وسیع و بی‌پایان است و کشتی در میان آن با زحمت به حرکت درمی‌آید.
ز کافور وز عنبر وعود تر
ز دینار و یاقوت و دُرّ و گهر
هوش مصنوعی: عطر کافور و عطر عنبر و چوب خوشبو با ثروت و جواهرات ارزشمند قابل مقایسه نیستند.
ز بیجاده تاج و ز پیروزه تخت
ز زربفت فرش و ز مرجان درخت
هوش مصنوعی: از بی‌راهه‌ای که تاج‌های زیبا و تخت‌های با ارزش قرار دارند، از فرش‌های ساخته شده از زربفت و درختان مرجانی صحبت می‌شود.
ز ترگ و ز شمشیر وز درع نیز
همیدون طرایف ز هر گونه چیز
هوش مصنوعی: از تیر و شمشیر و زره هم، شگفتی‌ها و زیبایی‌ها از هر نوع موجود است.
دگر داد چندان به ایرانیان
که گفتن به صد سال نتوانی آن
هوش مصنوعی: این مصراع به این معناست که اوضاع و شرایط به قدری سخت و دشوار برای ایرانیان شده است که حتی به زبان آوردن آن وضعیت نیز به مدت صد سال ممکن نخواهد بود.
وز آنجای خرّم دل و راهجوی
به سوی جزیری نهادند روی
هوش مصنوعی: از آنجا که دل شاد و خوشحال است، به سمت جزیره‌ای حرکت کردند.

حاشیه ها

1392/01/02 18:04
علیرضا

بیجاده نام نوعی سنگ قیمتیست به رنگ یاقوت ولی به مراتب گرانبهاتر و می بیجاده نوعی شراب گران بهاست و همچنین لب بیجاده گون

1392/01/02 18:04
علیرضا

درع به معنی لباس جنگی و همان زره

1392/01/02 19:04
امین کیخا

پایان مصرع اول باید وغیش شود و وغیش یعنی انبوه و زیاد ولی غیش معنی غم میدهد

1392/01/02 19:04
امین کیخا

علیرضا جان درع را صحیح فرموده اید مثلا به عربی میگویند قواة المدرعة یعنی نیرو های زرهی ولی به فارسی کلمات زیبایی نیز داریم مثل پشیزک که هر حلقه زره باشد وخفتان هم حکایت زیبایی دارد از خفت به معنی گره باشد و انرا شاید گره گره می ساختند

1392/01/02 20:04
علیرضا

ننی اندیشه ام از تو سبز و آباد شده ست .با تشکر