گنجور

بخش ۴۹ - صفت جزیره دیگر

جزیری بُد آن نیز با رنگ و بوی
که عنبر بس افتد ز دریا بدوی
ز دریا کجا عنبر افتد دگر
بر آن یک جزیره بود بیشتر
بگردید مهراج هر سو بسی
همان پهلوان نیز با هر کسی
گیایش همه بود تریاک زهر
به کُه سنگش از کهربا داشت بهر
شکفتی گل نوشکفته ز سنگ
بسی بود هر گونه از رنگ رنگ
هم از میوه هایی که خیزد خزان
کز ایرانیان کس نبد دیده آن
یکی بیشه دیدند گند آب و نی
که آن آب مستی نمودی چو می
ازو هر که خوردی فتادی خموش
زمانی بُدی و آمدی باز هوش
کبابه به هر جای بسیار بود
که هریک مه از نار بر بار بود
گیا بُد که چون سوی او مرد دست
کشیدی، شدی خفته بر خاک پست
چو زو مرد کف باز برداشتی
ز پستی دگر سر برافراشتی
نمودند دیگر گیاهی سپید
سیاهش گل و بیخ چون سرخ بید
بُدی دودگون روز بر دشت و راغ
شب از دور درتافتی چون چراغ
گیا بُد که چون سنگ آهن ربای
کشد آهن او زر کشیدی ز جای
دگر سنگ بُد نیز کز دور سیم
ربودی ورا زیر و گشتی دو نیم
ز گلها گلی بُد که هرکس ببوی
گرفتی ، بخندیدی از بوی اوی
گلی بُد که چون بوی بردیش مرد
شدی زار و گرینده بی سوک و درد
چنین چند بُد ز آن که نتوان شمرد
کرا رای بُد هرچه بایست برد
دگر جای دیدند چندین گروه
ز عنبر یکی توده مانند کوه
به یک بار چندانکه یک پیلوار
همانا به سنگ رطل بد هزار
به گرشاسب بخشید مهراج و گفت
که هرگز کس این را ندیدست جفت
گواهی دهم کاین شگفتی درست
هم از فرّ ایران شه و بخت تست
یکی چشمه دیدند نزدیک اوی
به ده گام سوراخی از پیش جوی
همی هر گه از چشم آن چشمه آب
شدی در هوا همچو تیر از شتاب
ز بالا فرود آمدی همچو دود
بدان تنگ سوراخ رفتی فرود
ازو هرچه گشتی چکان بی درنگ
شدی بر زمین ژاله کردار سنگ
سپید آمدی سنگ او سال و ماه
جز اندر زمستان که بودی سیاه
نه کس دید کان آب را ره کجاست
نه سیر آمد از خوردنش هر که خواست
وز آنجای خرّم بی اندوه و رنج
کشیدند سوی جزیرهٔ هرنج

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جزیری بُد آن نیز با رنگ و بوی
که عنبر بس افتد ز دریا بدوی
هوش مصنوعی: جزیره‌ای وجود داشت که با عطر و رنگ خاصی شناخته می‌شد، به طوری که عطرش همانند عنبر بود که از دریا به ساحل می‌آمد.
ز دریا کجا عنبر افتد دگر
بر آن یک جزیره بود بیشتر
هوش مصنوعی: از دریا دیگر کجا می‌توان بوی خوش عنبر را یافت؟ تنها در آن یک جزیره بیشتر وجود دارد.
بگردید مهراج هر سو بسی
همان پهلوان نیز با هر کسی
هوش مصنوعی: مهراج در هر جا به جستجو می‌پردازد و همان‌طور که او این کار را می‌کند، پهلوان نیز با هر فردی که مواجه می‌شود، رفتار مشابهی دارد.
گیایش همه بود تریاک زهر
به کُه سنگش از کهربا داشت بهر
هوش مصنوعی: در این بیت، سخن از این است که تمام وجود گیاه مانند تریاک است، که زهر و تلخی را از سنگ سخت به‌دست می‌آورد و به شکل کهربا درمی‌آورد. این تصویر به نوعی تأکید بر قدرت طبیعت و تحولی است که می‌تواند از مواد خالص و سخت به شکل‌های زیبا و ارزشمند تبدیل شود.
شکفتی گل نوشکفته ز سنگ
بسی بود هر گونه از رنگ رنگ
هوش مصنوعی: گل نوزاد از دل سنگ شکفته و زیباست، و رنگ‌های مختلفی دارد. این نشان می‌دهد که از دل سختی‌ها می‌توان زیبایی و تنوع به وجود آورد.
هم از میوه هایی که خیزد خزان
کز ایرانیان کس نبد دیده آن
هوش مصنوعی: هیچ‌کس از ایرانیان، میوه‌هایی که در فصل خزان می‌رویند را ندیده است.
یکی بیشه دیدند گند آب و نی
که آن آب مستی نمودی چو می
هوش مصنوعی: در یکی از جنگل‌ها، آب گندیده‌ای مشاهده کردند که همانند شراب، حالتی مست‌کننده داشت.
ازو هر که خوردی فتادی خموش
زمانی بُدی و آمدی باز هوش
هوش مصنوعی: هر کسی از او بهره‌مند شود و چیزی از او بگیرد، سرانجام به حالت سکوت و آرامش می‌رسد. روزی بودی و به یاد می‌آوری که دوباره به هوش و حواس خود برمی‌گردی.
کبابه به هر جای بسیار بود
که هریک مه از نار بر بار بود
هوش مصنوعی: در هر جا که نگاه کنی، بسیاری از کباب‌ها وجود دارند که هرکدام از آن‌ها از آتش برآمده‌اند و زیبایی خاص خود را دارند.
گیا بُد که چون سوی او مرد دست
کشیدی، شدی خفته بر خاک پست
هوش مصنوعی: وقتی به سمت او رفتی و دست از دنیا کشیدی، به خاک پایین افتادی و آرام شدی.
چو زو مرد کف باز برداشتی
ز پستی دگر سر برافراشتی
هوش مصنوعی: وقتی از او مردی را به زمین انداختی، دیگر از پستی سر بلند کردی.
نمودند دیگر گیاهی سپید
سیاهش گل و بیخ چون سرخ بید
هوش مصنوعی: آنها گیاهی سفید و سیاه را نشان دادند، که گل و ریشه‌اش مانند سرخ بید است.
بُدی دودگون روز بر دشت و راغ
شب از دور درتافتی چون چراغ
هوش مصنوعی: در روز، رنگ خورشید مانند دودی در دشت و باغ پراکنده است و شب به آرامی از دور مانند نوری در تاریکی تابیده می‌شود.
گیا بُد که چون سنگ آهن ربای
کشد آهن او زر کشیدی ز جای
هوش مصنوعی: گیا چون سنگی است که آهن را جذب می‌کند، آهن او را به زمین رسوخ می‌دهد و به جای خود می‌کشاند.
دگر سنگ بُد نیز کز دور سیم
ربودی ورا زیر و گشتی دو نیم
هوش مصنوعی: شخصی دیگر وجود دارد که از دور، به طلا و نقره اشاره می‌کند و آن شخص را به دو نیم تقسیم می‌کند.
ز گلها گلی بُد که هرکس ببوی
گرفتی ، بخندیدی از بوی اوی
هوش مصنوعی: در میان گل‌ها، گلی وجود داشت که هر کسی بوی آن را استشمام می‌کرد، به طور طبیعی لبخند بر لبش می‌نشت.
گلی بُد که چون بوی بردیش مرد
شدی زار و گرینده بی سوک و درد
هوش مصنوعی: گلی وجود داشت که هنگامی که به بوی آن رسیدی، حالتی بسیار غمگین و گریه‌کنان پیدا کردی، بدون اینکه دلیلی برای درد و ناراحتی‌ات وجود داشته باشد.
چنین چند بُد ز آن که نتوان شمرد
کرا رای بُد هرچه بایست برد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تعداد افرادی که دارای عقل و فکر هستند، به قدری زیاد است که نمی‌توان آن‌ها را شمرد. هر کسی که در این زمینه ویژگی‌های خاصی داشته باشد، مورد توجه قرار می‌گیرد و از او بهره‌برداری می‌شود.
دگر جای دیدند چندین گروه
ز عنبر یکی توده مانند کوه
هوش مصنوعی: گروه‌های زیادی را دیدند که توده‌ای از عنبر وجود دارد که به اندازه‌ی کوه بزرگ است.
به یک بار چندانکه یک پیلوار
همانا به سنگ رطل بد هزار
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که یک پیلوار (وزنی معادل تقریباً ۲۲ کیلوگرم) می‌تواند بر روی سنگ فشار بیاورد، می‌توان گفت که صدها سنگ هم می‌تواند به یک بار فشار بیاورد. این جمله نشان‌دهنده تأکید بر قدرت یا تأثیر یک عامل در مقایسه با عوامل دیگر است.
به گرشاسب بخشید مهراج و گفت
که هرگز کس این را ندیدست جفت
هوش مصنوعی: مهراج به گرشاسب این هدیه را داد و گفت که هیچ‌کس برای این هدیه همتایی ندیده است.
گواهی دهم کاین شگفتی درست
هم از فرّ ایران شه و بخت تست
هوش مصنوعی: من شهادت می‌دهم که این شگفتی واقعی به خاطر قدرت و عظمت پادشاهی ایران و بخت و اقبال تو است.
یکی چشمه دیدند نزدیک اوی
به ده گام سوراخی از پیش جوی
هوش مصنوعی: در نزدیکی یک چشمه، سوراخی شبیه به جوی آب دیده می‌شود که حدود ده قدم با آن فاصله دارد.
همی هر گه از چشم آن چشمه آب
شدی در هوا همچو تیر از شتاب
هوش مصنوعی: هر لحظه، از چشمان آن، چون چشمه‌ای، آبی در هوا جاری می‌شود و این جریان همچون تیر، به سرعت رخ می‌دهد.
ز بالا فرود آمدی همچو دود
بدان تنگ سوراخ رفتی فرود
هوش مصنوعی: از آسمان پایین آمدی مانند دود و از آن سوراخ تنگ پایین رفتی.
ازو هرچه گشتی چکان بی درنگ
شدی بر زمین ژاله کردار سنگ
هوش مصنوعی: هر چیزی که از او بگیری، بی‌درنگ به زمین می‌ریزد و مانند دانه‌های شبنم بر روی سنگ‌ها می‌نشیند.
سپید آمدی سنگ او سال و ماه
جز اندر زمستان که بودی سیاه
هوش مصنوعی: تو در طول سال و ماه همیشه با رنگ سفید وارد شدی، جز در فصل زمستان که رنگت سیاه بود.
نه کس دید کان آب را ره کجاست
نه سیر آمد از خوردنش هر که خواست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس تا به حال نتوانسته است بفهمد که این آب به کدام سمت می‌رود و هیچ‌کس هم از نوشیدن آن به جایی نرسیده است.
وز آنجای خرّم بی اندوه و رنج
کشیدند سوی جزیرهٔ هرنج
هوش مصنوعی: از آنجا که خوشحال و بدون غم و رنج بودند، به سوی جزیره‌ای به نام هرنج رهسپار شدند.