گنجور

بخش ۴۵ - در مذهب فلاسفه گوید

جدا فیلسوفند دیگر گروه
جهان از ستیهندگیشان ستوه
که گویند کاین گیتی ایدون به پای
همیشه بدو نیز باشد به جای
گمانشان چنینست در گفت خویش
بر آن کاین جهان بُد همیشه ز پیش
که بر ایزد این گفت نتوان به نیز
که بُد پادشا و نبدش ایچ چیز
بکرد آن گه ایدون جهانی شگفت
که تا پادشا شد بزرگی گرفت
چنان بُد که همواره بد پادشا
ازو پادشایی نباشد جدا
ره من همینست و گفتار من
ولیکن جزاینست دیدار من
بَرِ من جهان است دیگر یکی
که هست این جهان نزد آن اندکی
از آنجاست افتادن جان ما
درین تیره گیتی که زندان ما
جهان چار طبع و ستارست و چرخ
پس اینان ز دانش ندارند برخ
نه گویا ، نه بینا ، نه دانشورند
نه جفت خرد، نز هنر رهبرند
ز یکسو بود جنبش طبع راست
چنان جنبد این جان که او را هواست
مرین جان ما را گهر دیگرست
که بینا و گویا و دانشورست
پس او نیست از گوهر این جهان
دگر جایگاهست او را نهان
از آن سان که بُد پیش گشته شدست
درین طبع گیتی سرشته شدست
خورا هر چه بینی تو از کم و بیش
کند همچو خود هر یکی خورد خویش
اگر جانور صد بود گونه گون
ز یک چیزشان خورد نبود فزون
خورند آن یکی چیز را تن به تن
کند هر یک از خورده چون خویشتن
خورد رستنی از زمین آب و خاک
کند همچو خود هر چه را خورد پاک
گیا را گیاخوار چون خورد کرد
کند باز چون خویشتن هر چه خورد
خورد مر گیاخوار را آدمی
درآردش در پیکر مردمی
ز خاک سیه تا به مردم فراز
رسد پایه پایه همی تا فراز
مرین پایها را گذارد همی
برآنسان که یزدانش دارد همی
گرفتار ماندست در کار خویش
رسیده به پاداش کردار خویش
ولیکن چو افتاده شد در زمی
نخستین بود پایه رستنی
نگون باشد آنجا به خاک اندرون
که هر رستنی می برد سرنگون
چو اندر گیاخوار پیدا شود
معلق سرش سوی پهنا شود
چو در مردم آید پدیدار باز
شود زین دو پستی سرش برفراز
وز آن پس بر از آدمی پایه نیست
که در جانور بیش ازین مایه نیست
چو آمد درین پیکر و راست خاست
به ایزد رسد گر بود پاک و راست
به داد و به دین راند آیین و راه
هم ایزد شناسد بداند اله
هم آگاه گردد که چون بُد نخست
بهشت برین جای یابد درست
ور از دین بود دور و ناخوب کار
به دوزخ بود جاودان پایدار
درین ره سخن هست دیگر نهفت
ولیکن فزون زین نشایدش گفت
اگر خواهی آن جست باید بسی
مگر اوفتد کت نماید کسی
ز من هر چه پرسیدی از کمّ و بیش
بگفتم ترا چون شنیدم ز پیش
اگر چند دانش بَر ما بسست
خداوند داناتر از هر کسست
تو گر چند بسیار دانی سخن
همان بیشتر کش ندانی ز بن
همه دانشی با خدایست و بس
نداند نهانش جزو هیچکس

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جدا فیلسوفند دیگر گروه
جهان از ستیهندگیشان ستوه
هوش مصنوعی: دیگر گروه‌ها از فلسفه بیگانه و جدا هستند و به خاطر دشواری‌ها و مشکلاتی که دارند، به ستوه آمده‌اند.
که گویند کاین گیتی ایدون به پای
همیشه بدو نیز باشد به جای
هوش مصنوعی: می‌گویند که این جهان همیشه به همین صورت خواهد بود و در آینده نیز همین طور ادامه خواهد یافت.
گمانشان چنینست در گفت خویش
بر آن کاین جهان بُد همیشه ز پیش
هوش مصنوعی: آن‌ها معتقدند که در سخنانشان اینگونه بیان می‌شود که این دنیا همیشه از گذشته وجود داشته است.
که بر ایزد این گفت نتوان به نیز
که بُد پادشا و نبدش ایچ چیز
هوش مصنوعی: نمی‌توان بر خداوند چیزی گفت یا نسبت داد؛ زیرا او پادشاهی است که هیچ چیز نمی‌تواند او را محدود کند یا مانع او شود.
بکرد آن گه ایدون جهانی شگفت
که تا پادشا شد بزرگی گرفت
هوش مصنوعی: در آن زمان، جهان به طرز عجیبی تغییر کرد و او با رسیدن به مقام پادشاهی بزرگی و عظمت پیدا کرد.
چنان بُد که همواره بد پادشا
ازو پادشایی نباشد جدا
هوش مصنوعی: به گونه‌ای بود که همیشه بدی پادشاه از او جدا نمی‌شد.
ره من همینست و گفتار من
ولیکن جزاینست دیدار من
هوش مصنوعی: این مسیر و سخنان من همین است، اما ملاقات من چیزی جز این است.
بَرِ من جهان است دیگر یکی
که هست این جهان نزد آن اندکی
هوش مصنوعی: در عالم وجود چیزی فراتر از این جهان است که این جهان در مقایسه با آن بسیار کوچک و ناچیز به نظر می‌رسد.
از آنجاست افتادن جان ما
درین تیره گیتی که زندان ما
هوش مصنوعی: به خاطر تاریکی و ظلمت این دنیا است که روح ما در آن گرفتار شده و دچار سختی شده‌ایم.
جهان چار طبع و ستارست و چرخ
پس اینان ز دانش ندارند برخ
هوش مصنوعی: جهان دارای چهار نوع طبع و ستاره است و به همین خاطر، این موجودات از دانش و آگاهی بی‌بهره‌اند.
نه گویا ، نه بینا ، نه دانشورند
نه جفت خرد، نز هنر رهبرند
هوش مصنوعی: نه سخن‌گویان، نه بینایان، نه دانشمندان، و نه کسانی که خرد مشترکی دارند، بلکه تنها رهبران هنری هستند.
ز یکسو بود جنبش طبع راست
چنان جنبد این جان که او را هواست
هوش مصنوعی: از یک طرف، طبیعت به حرکت در می‌آید، به‌طوری‌که این جان به‌قدری به آن پاسخ می‌دهد که گویی در جستجوی چیزی است.
مرین جان ما را گهر دیگرست
که بینا و گویا و دانشورست
هوش مصنوعی: جان ما به گونه‌ای دیگر است که دانا، گویا و روشن است.
پس او نیست از گوهر این جهان
دگر جایگاهست او را نهان
هوش مصنوعی: او از نوع گوهر این دنیا نیست و جایگاهی دارد که مخفی و پنهان است.
از آن سان که بُد پیش گشته شدست
درین طبع گیتی سرشته شدست
هوش مصنوعی: آن‌گونه که در گذشته بوده و اتفاق افتاده، همین طور در سرشت و طبیعت این دنیا آمده است.
خورا هر چه بینی تو از کم و بیش
کند همچو خود هر یکی خورد خویش
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو می‌نگری، چه کم باشد چه زیاد، هر کس مطابق ذات خودش بهره‌برداری می‌کند.
اگر جانور صد بود گونه گون
ز یک چیزشان خورد نبود فزون
هوش مصنوعی: اگر جانوران بسیار مختلفی وجود داشته باشند، اما همگی از یک چیز تغذیه کنند، در این صورت هیچ‌کدام از آن‌ها به فراوانی یا زیادتی نمی‌رسند.
خورند آن یکی چیز را تن به تن
کند هر یک از خورده چون خویشتن
هوش مصنوعی: هر کس چیزی را مصرف می‌کند، آن چیز به او شبیه می‌شود و هر یک از آنچه خورده، خود را به نوعی نشان می‌دهد.
خورد رستنی از زمین آب و خاک
کند همچو خود هر چه را خورد پاک
هوش مصنوعی: رستنی‌ها از زمین آب و خاک می‌گیرند و مانند خودشان هر چیزی را که می‌خورند، پاک می‌کنند.
گیا را گیاخوار چون خورد کرد
کند باز چون خویشتن هر چه خورد
هوش مصنوعی: گیاه‌خوار، گیاه را می‌خورد و پس از آن دوباره به حالت اول خود برمی‌گردد، همان‌طور که انسان هر چیزی را که می‌خورد، جزء وجود خود می‌کند.
خورد مر گیاخوار را آدمی
درآردش در پیکر مردمی
هوش مصنوعی: انسان می‌تواند اوصاف و ویژگی‌های خود را در وجود دیگران به تصویر کشد و نمایان کند، حتی اگر آن دیگران به نظر بیایند که شبیه او نیستند.
ز خاک سیه تا به مردم فراز
رسد پایه پایه همی تا فراز
هوش مصنوعی: از زمین سیاه تا وقتی که به انسان‌ها می‌رسد، به آرامی بالا می‌رود.
مرین پایها را گذارد همی
برآنسان که یزدانش دارد همی
هوش مصنوعی: او پایهای خود را به شکلی قرار می‌دهد که خداوند او را می‌بیند و نظاره می‌کند.
گرفتار ماندست در کار خویش
رسیده به پاداش کردار خویش
هوش مصنوعی: او در کارهای خود به دام افتاده و به نتیجه اعمالش رسیده است.
ولیکن چو افتاده شد در زمی
نخستین بود پایه رستنی
هوش مصنوعی: اما هنگامی که بر روی زمین افتاد، او نخستین پایه و اساس رویش و رشد را به وجود آورد.
نگون باشد آنجا به خاک اندرون
که هر رستنی می برد سرنگون
هوش مصنوعی: هرجایی که گیاهی رو به زمین داشته باشد و ناز و نعمتش از بین برود، شرایط آنجا نابود و خراب است.
چو اندر گیاخوار پیدا شود
معلق سرش سوی پهنا شود
هوش مصنوعی: وقتی در دشت وحشی پیدا می‌شود، سرش به سمت وسعت می‌خشکد و بالا می‌رود.
چو در مردم آید پدیدار باز
شود زین دو پستی سرش برفراز
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به کمالات واقعی و توانایی‌های خود دست یابد، از این دو حالت ناپسند بیرون آمده و به اقتدار و عظمت دست پیدا می‌کند.
وز آن پس بر از آدمی پایه نیست
که در جانور بیش ازین مایه نیست
هوش مصنوعی: پس از آن، هیچ بنیادی در انسان وجود ندارد که در جانوران بیشتری از آن وجود نداشته باشد.
چو آمد درین پیکر و راست خاست
به ایزد رسد گر بود پاک و راست
هوش مصنوعی: وقتی کسی در این بدن قرار می‌گیرد و به‌درستی قدم برمی‌دارد، اگر از ناپاکی و دروغ دوری کند، به خدا نزدیک می‌شود.
به داد و به دین راند آیین و راه
هم ایزد شناسد بداند اله
هوش مصنوعی: در راه درست و بر اساس اصول اخلاقی رفتار کن، زیرا خداوند همواره نیکی‌ها را می‌شناسد و از آنها آگاه است.
هم آگاه گردد که چون بُد نخست
بهشت برین جای یابد درست
هوش مصنوعی: آدم باید بداند که چگونه از ابتدا بهشتی برتر برای او مهیا شده است.
ور از دین بود دور و ناخوب کار
به دوزخ بود جاودان پایدار
هوش مصنوعی: اگر انسان از دین فاصله بگیرد و کارهای زشت انجام دهد، به عذاب ابدی دوزخ خواهد رفت و جاودانه در آنجا خواهد ماند.
درین ره سخن هست دیگر نهفت
ولیکن فزون زین نشایدش گفت
هوش مصنوعی: در این مسیر حرف‌هایی هست که پنهان مانده‌اند، اما گفتن بیشتر از این لازم نیست.
اگر خواهی آن جست باید بسی
مگر اوفتد کت نماید کسی
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به آن هدف برسی، باید تلاش زیادی کنی؛ مگر اینکه کسی برایت کمک کند و کارها را آسان‌تر کند.
ز من هر چه پرسیدی از کمّ و بیش
بگفتم ترا چون شنیدم ز پیش
هوش مصنوعی: هر چه درباره‌ی همه چیز از من پرسیدی، من به طور کامل و بی‌پروا به تو پاسخ دادم، چون متوجه شدم که قبل از تو، چیزی در مورد آن شنیدم.
اگر چند دانش بَر ما بسست
خداوند داناتر از هر کسست
هوش مصنوعی: اگر چند علم و دانش در اختیار ما باشد، باید بدانیم که خداوند از هر کسی داناتر است.
تو گر چند بسیار دانی سخن
همان بیشتر کش ندانی ز بن
هوش مصنوعی: اگرچه تو در سخن گفتن چیره‌دست هستی، اما هر چه بیشتر دانسته‌ای، از عمق حقیقت دورتر شده‌ای.
همه دانشی با خدایست و بس
نداند نهانش جزو هیچکس
هوش مصنوعی: تمام دانش تنها در اختیار خداست و هیچ کس نمی‌تواند اسرار آن را بداند.

حاشیه ها

1392/01/02 14:04
امین کیخا

برخ یعنی کسر و نیز بهر و برخی یعنی قربان