گنجور

بخش ۴۴ - نکوهش مذهب دهریان

دگر نیز دان کز گروهان دهر
دوسانند کز دینشان نیست بهر
گروهی به ایزدنگویند کس
که تا مر جهان را شناسند بس
ز هر جانور پاک وز رستنی
همه هر چه پیدا شود بر زمی
نگارندش اختر شناسد ز چرخ
طبایع به هر یک رسانند برخ
هم از گفت ایشان چنینست یاد
که گیتی چنان کآینست از نهاد
در و پیکر هر چه گشت آشکار
چنانست چون بآینه در نگار
که چیزی بود چون به دیدن رسید
بنا چیز گردد چو شد ناپدید
یکی مرد فرزانه هر چند گاه
بیاید نماید دگر دین و راه
فرستاده ام گوید از کردگار
همی گفته او کنم آشکار
نهد دوزخی و بهشتی ز پیش
که تا هر کس اندیشد از کرد خویش
درین همگره باز گویند نیز
که ناید درست آنچه دانش به چیز
نخستین گیایی نماید درخت
بُنه گیرد آن گه کند بیخ سخت
از آن پس زند شاخ و برگ آورد
دهد بار و سایه فرو گسترد
درنگش به آخر درآرد ز پای
شود کنده گرنه بپوسد به جای
ز بیخ اندرش تا گل و برگ و بر
به هر سان که شد دانشی بُد دگر
چو این دانش آمد برفت آن نخست
چو نادیده شد چیز نامد درست
نخست آب با خاک بُد هم سرشت
گل تر بگردند پس خشک خشت
از آن خشت دیوار پیراستند
ز دیوار پس خانه آراستند
چو خانه کهن گشت و ریزنده پاک
همیدون دگر باره شد تیره خاک
به هر سان که گشت از نشان وز گهر
دگر دانشی بود نامش دگر
همه نام و دانش که از وی رسید
ببد نیست و او نیز شد ناپدید
پس از هرچه خواهد بدو هست و بود
ندانی زیان چون چو دانی چه سود
چه دانی و گر گوید این دور یاب
که هست آتش این کش همی گویی آب
گرین کش همی تن شماری سرست
ورین کش همی پیل خوانی خرست
نه این چیزها را تو گسترده ای
و گر نام هر یک تو آورده ای
چنین یافه ها را سراینده اند
که بر هیچ دانش نه پاینده اند
از آنست گفتارشان زین نشان
که یک چشمکانند و کم دانشان
نگه میکنند آنچه هست از برون
ندارند دیدارِ چشم درون
اگر بس بدی دیدن آشکار
ز بُن نامدی دیدن دل به کار
همی دیدن دل طلب هر زمان
که از دیدن دل فزاید روان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دگر نیز دان کز گروهان دهر
دوسانند کز دینشان نیست بهر
هوش مصنوعی: بدان که گروهی از مردم زمانه، به دوستی و محبت به یکدیگر مشغول هستند، اما دین و اعتقادی از آن‌ها وجود ندارد که به درستی دلالت کننده ارزش‌های واقعی باشد.
گروهی به ایزدنگویند کس
که تا مر جهان را شناسند بس
هوش مصنوعی: گروهی هستند که به خداوند می‌گویند کسی که تمام جهان را بشناسد و درک کند.
ز هر جانور پاک وز رستنی
همه هر چه پیدا شود بر زمی
هوش مصنوعی: از هر موجود پاک و از هر گیاهی، هر چیزی که بر روی زمین قابل مشاهده است.
نگارندش اختر شناسد ز چرخ
طبایع به هر یک رسانند برخ
هوش مصنوعی: عاشقش مانند ستاره‌ای است که از چرخ طبیعت شناخت دارد و به هر یک از زیبایی‌ها می‌رسد.
هم از گفت ایشان چنینست یاد
که گیتی چنان کآینست از نهاد
هوش مصنوعی: این گفته‌ها از جانب آنها به یادگار مانده که دنیای ما نیز به همین شیوه و از همین اصل شکل گرفته است.
در و پیکر هر چه گشت آشکار
چنانست چون بآینه در نگار
هوش مصنوعی: هر چه در زندگی و وجود انسان ظاهر می‌شود، مانند تصویری است که در آینه نمایان می‌گردد.
که چیزی بود چون به دیدن رسید
بنا چیز گردد چو شد ناپدید
هوش مصنوعی: وقتی چیزی را می‌بینیم، برای ما شکل و جلوه‌ای خاص پیدا می‌کند، اما به محض اینکه آن چیز ناپدید می‌شود، دیگر آن شکل و جلوه را ندارد.
یکی مرد فرزانه هر چند گاه
بیاید نماید دگر دین و راه
هوش مصنوعی: یک مرد باهوش و دانا ممکن است هر از گاهی برای نشان دادن عقیده و مسیر جدیدی وارد شود.
فرستاده ام گوید از کردگار
همی گفته او کنم آشکار
هوش مصنوعی: من پیامی فرستادم که می‌گوید خداوند به من فرمود که این را برای شما به روشنی بیان کنم.
نهد دوزخی و بهشتی ز پیش
که تا هر کس اندیشد از کرد خویش
هوش مصنوعی: هر کس به نتیجه کار خودش فکر می‌کند و از عواقب اعمالش آگاه می‌شود، پس بهشت و دوزخ به خود او بستگی دارد و از افکار و اعمالش نشأت می‌گیرد.
درین همگره باز گویند نیز
که ناید درست آنچه دانش به چیز
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که تمام آنچه که دانش به ما می‌آموزد، همیشه دقیق و کامل نیست و ممکن است نادرست یا ناقص باشد.
نخستین گیایی نماید درخت
بُنه گیرد آن گه کند بیخ سخت
هوش مصنوعی: در آغاز، نشانه‌ای از رشد و زندگی درخت پیدا می‌شود، سپس به تدریج ریشه‌ی آن محکم و ثابت می‌شود.
از آن پس زند شاخ و برگ آورد
دهد بار و سایه فرو گسترد
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، درخت شاخ و برگ‌هایی را به وجود می‌آورد که میوه و سایه‌ای را منتشر می‌کند.
درنگش به آخر درآرد ز پای
شود کنده گرنه بپوسد به جای
هوش مصنوعی: اگر زود نایستد و به کارش ادامه ندهد، در نهایت از تلاشش بازمی‌ماند و نابود می‌شود؛ در غیر این صورت، به مرور زمان از بین خواهد رفت.
ز بیخ اندرش تا گل و برگ و بر
به هر سان که شد دانشی بُد دگر
هوش مصنوعی: از ریشه تا گل و برگ و میوه، به هر نحوی که به وجود آمده، دانشی متفاوت وجود دارد.
چو این دانش آمد برفت آن نخست
چو نادیده شد چیز نامد درست
هوش مصنوعی: وقتی که این دانش و آگاهی به وجود آمد، آن دانش اولیه و قدیمی از بین رفت. وقتی چیزی نادیده گرفته شود، به درستی درک نمی‌شود.
نخست آب با خاک بُد هم سرشت
گل تر بگردند پس خشک خشت
هوش مصنوعی: در ابتدا، آب و خاک با هم ترکیب شده و گل تازه‌ای به وجود می‌آورند، اما بعد از مدتی، آن گل تبدیل به خشت خشک می‌شود.
از آن خشت دیوار پیراستند
ز دیوار پس خانه آراستند
هوش مصنوعی: از خشت‌هایی که برای دیوار استفاده کرده بودند، دیوار را درست کردند و پس از آن خانه را تزئین کردند.
چو خانه کهن گشت و ریزنده پاک
همیدون دگر باره شد تیره خاک
هوش مصنوعی: وقتی خانه قدیمی و فرسوده می‌شود و از آن خاک و گرد و غبار می‌افتد، دوباره به حالت تاریکی و کثیفی باز می‌گردد.
به هر سان که گشت از نشان وز گهر
دگر دانشی بود نامش دگر
هوش مصنوعی: هرگونه که از نشانه‌ها و خواص خود فراتر برویم، یک دانش جدید و نامی متفاوت برای آن خواهیم داشت.
همه نام و دانش که از وی رسید
ببد نیست و او نیز شد ناپدید
هوش مصنوعی: همه‌ی نام و دانشی که از او به ما رسیده، ارزشمند نیست و خود او نیز ناپدید شده است.
پس از هرچه خواهد بدو هست و بود
ندانی زیان چون چو دانی چه سود
هوش مصنوعی: پس از هر چیز و هر چیزی که می‌خواهی، او هست و وجود دارد. اگر نمی‌دانی به کجا می‌روی و چه پیامدی دارد، دانستن اینکه چه چیزی می‌تواند خوب یا بد باشد برایت فایده‌ای نخواهد داشت.
چه دانی و گر گوید این دور یاب
که هست آتش این کش همی گویی آب
هوش مصنوعی: نمی‌دانی و اگر بگوید این زمان، که آتش این کشش نیز همانند آب است.
گرین کش همی تن شماری سرست
ورین کش همی پیل خوانی خرست
هوش مصنوعی: اگر تو خود را بر اساس ظاهر و سر و شکل دیگران بسازی، در واقع خود را به اشتباه می‌اندازی. اما اگر به عمق و حقیقت وجود بپردازی، می‌فهمی که ممکن است وضعیت افراد کاملاً متفاوت باشد.
نه این چیزها را تو گسترده ای
و گر نام هر یک تو آورده ای
هوش مصنوعی: تو این مسائل را مطرح نکرده‌ای، حتی اگر نام هر یک از آنها را هم بر زبان آورده‌ای.
چنین یافه ها را سراینده اند
که بر هیچ دانش نه پاینده اند
هوش مصنوعی: افراد نادان و بی‌دانش را تنها شاعرانی خلق کرده‌اند که بر هیچ آگاهی و دانشی پایدار نیستند.
از آنست گفتارشان زین نشان
که یک چشمکانند و کم دانشان
هوش مصنوعی: سخن آن‌ها به این خاطر است که مثل افرادی کم‌دانش هستند و تنها نگاه سطحی به موضوعات دارند.
نگه میکنند آنچه هست از برون
ندارند دیدارِ چشم درون
هوش مصنوعی: آن‌ها فقط به ظواهر خارجی نگاه می‌کنند و از درون و باطن چیزی را نمی‌بینند.
اگر بس بدی دیدن آشکار
ز بُن نامدی دیدن دل به کار
هوش مصنوعی: اگر بدی‌های آشکار را ببینی و از درون خودت نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت باشی، قلبت هم به کار نمی‌افتد و نسبت به این موارد عکس‌العمل نشان نخواهد داد.
همی دیدن دل طلب هر زمان
که از دیدن دل فزاید روان
هوش مصنوعی: هر لحظه دل خواهان دیدن است، چون از تماشای دل، جان بیشتر می‌زند.

حاشیه ها

1392/01/02 14:04
امین کیخا

بیت سوم رستنی درست است

1392/01/02 14:04
امین کیخا

دوریاب یعنی دور اندر یاب یعنی دریابنده فکر های دور اندیشمند

1392/01/02 14:04
امین کیخا

باز سخن از دیدن چشم دل است باز دانایی یا به گفت خود اسدی کندایی که به چشم دل کیهان شناخت و یزدان شناخت دارد باز سهروردی دیگر و باز عین القضاه و حافظ ، اگر نمی گفت هم نیک فاش بود این کتاب به چشم سر ننگارنند و حاصل باز شدن درهای دهش خداوند و فیض روح های قدسیست