بخش ۴۱ - دیدن گرشاسب برهمن را
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
حاشیه ها
کناغ کرم پیله باشد و نیز هر تاری مثل تار تارتنک و عنکبوت ،توژ به پوسته درخت می گفته اند که برای زین اسب می پروراندند اما توژ به هر چیز نازک و پوسته وار می گویند به لری هنوز کاربردش به معنی پوسته است در ترجمه های فیزیک نوین به فیلم هم میگویند چون فیلم به انگلیسی به لایه نازک می گویند و چون فیلم ها نیز نوار های شفاف داشتند و از خلال ان نور میگذشت و به نمایش گذارده می شد
سرو همان شاخ و دندان حیوانات است مثل ویشک که قبلا اورده شد
سرو شاخ و دندان پیشین نخجیران یشک است
گره goreh را نیز مراد گروه بوده که انرا برای بر ساختن کلمات پیوندی اماده تر میکند
برهمن از شرح شرایط اقلیم ادم را به یاد جنگل های مالزی می اندازد که هم برهمن ها بدا نجا راه دارند و هم پردرختند به شرحی که اسدی میدهد بهر حال جالب است امروزه دانشمندان معتقدند که انسان نما ها در جنگل های مالزی زیسته اند و البته نامی از جده هم امده که می دانیم از لحاظ سنت مذهبی مان حضرت ادم بروی کوهی در عربستان فرود امده به این ترتیب اسدی نه سیخ را سوزانده نه کباب
بخاطر زنده یاد صادق هدایت و کتاب فوائد گیاهخواری نیز بگویم ادم به قول اسدی ماهی خوار بوده و گیاه خوار وگر نه دندان های نیشی چون گرگ داشتی سرو فش و ویشک گون
یشک و نه ویشک
یشک
در فرهنگ دهخدا زیر عنوان برز آمده است:
نه کوهست ازین برزتر در جهان
نه یاقوت دارد جز آنجای کان.
که به نظر، همین بیت گنجور درست تر است که می گوید:
نه کوهست ازین بُرزتر در جهان
نه یاقوت دارد جز اینجای کان
فرق این دو بیت در کلمات آنجای و اینجای است و اما معنی بیت:
کوهی از این برزتر (بلندتر) در جهان نیست و جز این معدن، هیچ کجا اینقدر یاقوت ندارد.
در ضمن، در گویش شهرستان بهاباد، به بلندی و جای مرتفع بُرز گویند ( borz ) و به متضاد آن جَرّ (jar) به معنی پستی و جای پایین گویند. این زمین، جَرّ و بُرز زیادی دارد.
فرهنگ دهخدا در زیر عنوان برز، یکی از معانی این کلمه را بلند و رفیع نوشته است و در زیر عنوان جر، یکی از معانی این کلمه را پایین (به لهجه طبری) نوشته است.
جالب است اگر دقت کنیم جَرّ یکی از انواع چهارگانه اِعراب است که حرکت زیر خوانده می شود و پایین حرف است.
من نوشته های شما را در اپادیس دنبال میکنم هر واژه که از بهاباد میگویید شاهکار و بسیار راه گشا است و هربار درباره دین و وازگان عربی مینویسید تکراری و نابکار است خواهش میکنم بیشتر از واژگان بهابادی بنویسید چیزی که بسیار بکار بخور است و دیگران ان را نمیدانند و ماندگار خواهد بود وازگان بهاباد است و نه واژگان عربی و دینی که دیگران درباره ان ان اندازه نوشته اند که تخمه کردیم
و نیز نوشته های شما درباره پارسی واژگان نیز بسیار خوب است
جر همان زیر است زِر و جر هردو جر و زیر با صدایی میان ای و کسره بوده
واژه برز اگرچه در بهاباد نیز بُرز میگویند و بسیار هم در سروده ها با گرز کنار امده مگر بسیار هم با مرز و هرز و ورز امده و بهتر است که انرا ازاد بگذاریم هرجا با گرز بود هرکس داند چگونه بخواند و هرجا با نبود ازاد باشد به هرچه بخواند انرا بُرز ننویسیم و برز بماند - شما هرگونه دلت خواست بخوان و بنه دیگران هم بی انکه بپندارند تنها باید انرا یکجور خواند انرا بخواند - خود واژه گرز نیز جاهایی هست که نشان میدهد ان با زبر بوده و نه پیش از یاد نبریم انچه را بردن میگوییم در پهلوی و نوشته های پیشین بَردن است و تا کنون نیز میگوییم بر و برم و بری و برد و برند و این همه با زبر است و بسیاری میگویند بَردم و بردی و از یاد نبریم که در جنوب بسیاری کردن را کُردن و کِردن و کُرتَه میگوییم بهتر است در اینگونه جا هیچ نشان ننهیم و بهلیم هرکه بدلخواه خود بخواند و نشانه را تنها برای جاهایی بهلیم که براستی نیاز است نشان نهیم چون جایی که پیدا نیست انرا باید چه خواند و اگر انرا جور دیگر خواند با خواسته نویسنده جور نباشد هر نوشته باید انگونه که نویسنده خواسته خوانده شود ( ونه انگونه که گویش نویسنده است ) نمونه گمان کن من سروده ای دارم و یکجا پُر میگویم اگر خواننده انرا پِر بخواند و در زبانش پر همان پُر باشد چنان که بر قافیه زیان نمیزند همان درست است همانگونه که امروز ما خانه و اشیانه را با زیر میخوانیم و درست انست همانگونه که میدانیم در خانه و پرده و به ـه و ه نشان زبر یا همان ا خمشده یا نیمه شده است که صدای زبر است و تا چندی پیش همه انرا خانَه و پردَه میگفتند و هنوز هم در افغانستان و بسیاری جاهای ایران میگویند و میخوانند و من یاد دارم که برخی استادان دانشگاه نیز همینگونه با زبر میخواندند خانَه و پردَه و بَه میخواندند که میدانیم اینها خانگ و پردگ و پد بوده چون گ و یا د را نگفتند واژ پیشینش ساکن نبود و همچنان باید نشان داده میشد که نمیشد انرا خان و پرد و ب نوشت و رها کرد چرا که حرف پایان بود پس ا را خم کرده که صدای ا نیمه دهد که صدای زبر است و این واژگان هنوز گ را دارند اگرچه نمیخوانیمشان و اینان هرگاه میانه واژه باشند دوباره گ خود را نشان دهد چون پردگان و خانگی و بدینروی
شوربختانه در اموزش ایران یاد نمیدهند که ـه و ه در خانه و پرده و به هـ نیست و زبر است (خود نادانند چگونه بیاموزند)
باری جاهایی هم هست که برز را باید تنها بَرز خواند مانند سربرز ( همانگونه که بر و برم و بری را بر بردم و بردی میگویی )
اگرچه اینها همه بسته به عادت است مهم انست که انست که بدانی ان واژه چیست مانند انکه مردم فارس و شیراز سهی را سُهی میگویند و بارها دیده ام که استادان شیرازی در سرود خافظ و سعدی میخوانند سُهی سرو یا سروسُهی و دختر رِز
شنیدم از یکی از بزرگان که میگفت کسی به استاد لطفعلی صورتگر گفت استاد این سروسَهی و دختر رَز است و ایشان گفت من شیرازیم و سعدی و حافظ همشهری من شما انگونه بگو که میدانی -
همانگونه که میدانیم بیگمان خوردن را همگان تا چندی پیش خَوردن میگفتند. و ما امروز انرا خورد میگوییم و در سرود سخنوران هم اگر قافیه نباشد انرا خَورد نمیگوییم به همین روال که نشان پیش بر سر خودرن نوشتن نادرست است و نباید انرا در سروده سخنوران و جز ان خُورد نوشت همچنان است برز مگر انکه جایی ناچار باشیم که بنویسیم مانند جاهایی که من خود ناچار بودم و انرا با نشان پیش بُرز نوشتم و نه برز
بسیاری واژگان دگر هم ما امروز نادرست میگوییم مانند افسرد که اف سرد است و افسرد و افسارد گویند. چون:
ز سرما ابها در جوی افسرد
زمستان آبها را پاک افسارد
پس از فردوسی بسیاری کوشیدند چون شاهنامه بسرایند هیچ یک نتوانستند به گرد فردوسی برسند مگر اسدی از همه پیروزتر است بزرگترین کاستی انان اینست که نتوانسته اند سروده خود را که درباره روزگار پیشین ایرانیان است از اندیشه های سامی جدا نگاه دارند و همینگونه سروده خود را از واژگان عربی اکنده اند که برای شوره سرود کاستی است این کاستی در اسدی نیز دیده میشود
گرشاسپ و برهمن ادم را نمیشناسند و به او باور ندارند چگونه انرا که از باور تست در سروده ای باستانی از ایرانیان می اوری
اگر امروز یکی از مسلمانترین مردم و اخودان و مفتیان هم بیاید بگوید برهمنی به من گفت ادم در اینجا فرود امد چیزی به دین خود نیفزوده و دروغ میگوید چرا که برهمن ادم نمیشناسد این نشان مسلمانی نیست این نشان دروغگویی است این نشان نادانی انهاست انان میدانستند که برهمن ادم نمیشناسد و مسلمانان هم او را نمیتوانند بکشند که چرا چنین چیزی در دهان برهمن نگذاشته اینان میتوانستند در دیباچه از باور خود بگویند مگر داستان را به این چرتها اوردن از ارزش کارشان بسیار کاسته - همچنین در سرودهای کهن ایرانی واژه عربی از ارزش کار پایین می اورد و هر سروده ای زبانی دارد
اسدی بسیار خوب پیشرفته و از همه بهتر است مگر این کاستی