برگردان به زبان ساده
سپهبد چو دید آن خروش سپاه
سبک خواست خفتان و رومی کلاه
هوش مصنوعی: زمانی که سپهبد صدای بلند و خروش لشکر را شنید، بر آن شد که زره و کلاه خود را بپوشد.
به مهراج گفت از سپاه تو کس
میار از سر کُه تومی و بس
هوش مصنوعی: به مهراج گفتند که از سپاه تو کسی را نیاورد، چون تو خود دلیری و کافی هستی.
بهر تیغ کُه دیدهبان برگماشت
به هامون سپه صف کشیده بداشت
هوش مصنوعی: برای حفاظت از کوه، نگهبانی تعیین کردهاند و در دشت، سپاهی صفآرایی کردهاند.
سوی راست لشکر به مهیار داد
سوی چپ به بهپور سالار داد
هوش مصنوعی: میان لشکر، مهیار را به سمت راست فرستاد و بهپور سالار را به سمت چپ قرار داد.
بفرمود کاذرشن و بُرزَهم
بسازند جنگ و طلایه به هم
هوش مصنوعی: او دستور داد که کاذرشن و بُرزَهم را بسازند تا برای جنگ و پیشروی آماده شوند.
کمین داد سنبان و گرداب را
که کردندی از کینه گرداب را
هوش مصنوعی: سنبان و گرداب به تلهای کمین کردند که به خاطر کینه و دشمنی، گرداب را به دردسر میانداختند.
نگهبان سه لشکر سه گرد دلیر
هژیر و گراهون و نشواد شیر
هوش مصنوعی: سه گروه از دلیران شجاع به عنوان نگهبان، شامل هژیر، گراهون و نشواد هستند.
به قلب اندرون هر که بُد زاولی
پس پشتشان ارفش کاولی
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش محبت و عشق باشد، در پشت او کسانی وجود دارند که از او حمایت میکنند و به او یاری میرسانند.
به هر سو که دو گرد کین ساز بود
میانشان یکی آتش انداز بود
هوش مصنوعی: هر کجا که دشمنی و حسادت وجود داشته باشد، همیشه یک نفر هم وجود دارد که بر آتش این اختلافات بیفزاید و آن را شعلهورتر کند.
چنان بر صف پیل بگشاد جای
که گر کس گریزد بکوبد بپای
هوش مصنوعی: به قدری جایی را باز کرد که اگر کسی بخواهد فرار کند، زیر پایش را در هم میکوبد.
جدا هر صفی هم بر بدگمان
صفی همچو تیر و صفی چون کمان
هوش مصنوعی: هر گروهی از مردم، به نوبه خود، مشغول ایجاد صف میشوند. برخی از این صفها مانند تیرهایی مستقیم و بیانعطاف هستند، در حالی که برخی دیگر مانند کمانهایی هستند که قابلیت انعطاف و تغییر شکل دارند.
کمند افکنان از پس خیل خویش
به تیغوزره نیزهداران زپیش
هوش مصنوعی: کمند افکنان که به دنبال گروه خود هستند، با تیر و زره به سوی نیزهداران حمله میکنند.
پیاده سپر در سپر آخته
خدنگ افکن از پس کمین ساخته
هوش مصنوعی: نظامی به جنگ آماده است و با دقت منتظر فرصتی میباشد تا ضربهای بزند. او با استفاده از سپر و تجهیزات دفاعی به خوبی خود را آماده کرده و در کمینی منتظر است تا به دشمن حمله کند.
به هر سو نگهبانی از بهر کین
به هر گوشهای جنگیی در کمین
هوش مصنوعی: در هر طرف نگهبانی وجود دارد که برای انتقام آمادگی دارد و در هر گوشهای جنگی در حال پنهان شدن است.
سوار اندر آمد شدن کین گزار
پیاده به قلب اندرون پایدار
هوش مصنوعی: سوار به خاطر کینه وارد شد و پیاده، در دل خود به ثبات و استقامت ادامه میدهد.
چو شیر ژیان پهلوان پیش صف
درفش از پس پشت و خنجر بهکف
هوش مصنوعی: مانند شیری نیرومند، پهلوانی در جلو صف ایستاده است و درفشی را به دست دارد، در حالی که خنجرش را نیز آماده کرده است و از پشت مراقب است.
تو گفتی سمندش کُه آهنست
و گر گرد پاش ابر هامون کنست
هوش مصنوعی: تو گفتی اسبش مانند کوه است و اگر غبار پاهایش را ببینی، گویی ابرهایی در دشت هستند.
همان اژدها فش درفش سیاه
همی درکشد گفتی از چرخ ماه
هوش مصنوعی: یک اژدهای سیاه با قدرت و شکوهی خاص در حال حرکت است و به نظر میرسد که از ماه آسمان میآید.
ستاده به پیش گو شیر دل
به برگستوان اسپ جنگی چهل
هوش مصنوعی: شیر دل در جلو ایستاده است و بر تکیهگاهی که به شکل یال یک اسب جنگی است، تکیه زده است. او دلاور و شجاع به نظر میرسد، مثل یک قهرمان در میدان جنگ.
دلیران به جنگ اندر آویختند
به هر گوشه گردی برانگیختند
هوش مصنوعی: دلیران به سوی میدان جنگ رفتند و در هر گوشهای گرد و غبار را به راه انداختند.
غو هایوهوی از دو لشکر بخاست
جهان پر دهاده شد از چپوراست
هوش مصنوعی: نعره و صدای دو لشکر بلند شد و دنیا پر از هیاهو و آشوب گردید.
بغرید بر کوس چرم هژبر
دم نای رویین برآمد به ابر
هوش مصنوعی: صدای بلند و دلاورانهای از طبلهای چرمی به گوش میرسد، گویی که نای آهنین در آسمان میپیچد.
پُر از اژدها گشت گردون ز گرد
پُر از شیر هامون ز مردان مرد
هوش مصنوعی: آسمان پر از اژدها شد و دور تا دور خود را گرفته است، در حالی که زمین هم پر از شیرانی است که از مردان شجاع به وجود آمدهاند.
کمند سواران سرآویز شد
پرند آوران ابر خونریز شد
هوش مصنوعی: درود بر سوارانی که با دلاوری کامل بر بالای کمند نشستهاند و پرندگان را به دام میاندازند. ابرها نیز به حالتی خشمگین و خونین درآمدهاند.
چنان تف خنجر جهان برفروخت
که برچرخ ازو گاو و ماهی بسوخت
هوش مصنوعی: تیرگی و خطراتی که از بدیهای جهان ناشی میشود، چنان شدید است که باعث آسیب به عناصر دیگر، از جمله موجودات آسمانی و زمینی، میشود و در واقع همه را تحتالشعاع قرار میدهد.
به دریا رسید از تف تیغ تاب
به کُه سنگ آتش شد و آهن آب
هوش مصنوعی: به دریا که رسید، حرارت شدید تیغ باعث شد که سنگ کوه مانند آتش شود و آهن به حالت مایع درآید.
جهان آینه جوش جوشن گرفت
زمین گونه روی روشن گرفت
هوش مصنوعی: جهان مانند آینهای شده که در آن جوشش و جنب و جوش وجود دارد و زمین نیز مانند چهرهای روشن و زیبا به نظر میرسد.
چکاکاک خنجر به گردون رسید
ز هندوستان خون به جیحون رسید
هوش مصنوعی: تیر خنجر به آسمان پرتاب شد و از هندوستان خون به رود جیحون جاری شد.
هر ایرانیی در کمند و کمین
کشیدی همی هندوی بر زمین
هوش مصنوعی: هر ایرانی در دام و تلهای که برایش گذاشتهای، به طور جدی در انتظار هندی است که بر زمین آمده.
تو گفتی که شیرند در کارزار
همی دیو گیرند هر یک به مار
هوش مصنوعی: تو گفتی که در جنگ و نبرد، شیرها، یعنی شیران با勇مندی، هر کدام دیوها را به چنگ میآورند و به مانند مارهای خطرناک به آنها میتازند.
چو پیکار ایرانیان شد درشت
یل پهلوان اندر آمد به پشت
هوش مصنوعی: زمانی که نبرد ایرانیان به شدت و فشار رسید، یل پهلوان به میدان نبرد وارد شد.
به توپال و پیلان و هندو گروه
نهاد از کمین سر چو یکپاره کوه
هوش مصنوعی: به تو، گروههای مختلفی از نژادهای مختلف و با ویژگیهای گوناگون، از بال و پر و قدرت خود را به کار گرفتهاند و مانند کوهی مستحکم به تو نزدیک میشوند.
بهتیر و بهخشت و بهگرز و بهتیغ
همی ریخت پولاد چون ژاله میغ
هوش مصنوعی: پولاد همچون باران تند بر زمین میریزد و دیگر هیچگونه ابزاری چون تیر، خشت، گرز و تیغ نمیتواند با آن مقابله کند.
کجا گرز کین کوفت کُه غار شد
کجا نیزه زد عیبه گلنار شد
هوش مصنوعی: کجا آنجا که گرز دشمن به کوه کوبیده شد و باعث شد که غاری به وجود بیاید، یا کجا آنجا که نیزه به درختان گلنار برخورد کرد و آنها آسیب دیدند؟
زتیغش همی دشت و گردون بتفت
ز بانگش همی کوه و هامون بکفت
هوش مصنوعی: بر اثر شمشیر او، دشت و آسمان به لرزه میآیند و از صدای او، کوهها و بیابانها به تکاپو درمیآیند.
چو شد یک زمان دشت پست و بلند
همه دست و پای و تن و سر فکند
هوش مصنوعی: یکبار دشت و زمینهای بلند و کوتاه بههم ریخت و همهٔ اعضای بدن را درهم آمیخت.
به نوک سنان پیل برداشتی
سپاهی به یک حمله برگاشتی
هوش مصنوعی: تو با قدرت و شجاعت سپاهی را به حرکت درآوردی و در یک لحظه آنها را به حمله واداشتی.
صف زنده پیلان همه کرد پست
سوار و پیاده به هم در شکست
هوش مصنوعی: جمعیت زنده فیلها را به صف کرده و همگان، سواران و پیادهها، در هم شکستند.
همی پیل بر پیل جنگی فتاد
چو کشتی که بر کشتی افتد ز باد
هوش مصنوعی: جنگ بزرگی آغاز شد و همچون دو کشتی که در میان طوفان به یکدیگر برخورد میکنند، قدرتها و نیروها به شدت با هم درگیر شدند.
چو توپال دید آن دم رستخیز
ز یک تن جهانی سپه در گریز
هوش مصنوعی: وقتی توپال آن لحظهی قیامت را دید، جهانی از سپاه را از یک نفر در حال فرار مشاهده کرد.
برانگیخت گلرنگ رزم از میان
بزد نیزه بر پهلوی پهلوان
هوش مصنوعی: گلرنگ به عنوان یک جنگجوی دلیر، با شجاعت و قدرت به میدان جنگ میآید و نیزهاش را به سوی پهلوی رزمندهی بزرگ میزند، نشاندهندهی آغاز یک نبرد سرنوشتساز است.
سنان زخم نآورد و شد نیزه خُرد
به تیغ اندر آمد سپهدار گرد
هوش مصنوعی: سنجاقی که زخم زده، میشکند و نیزه خرد میشود، سپهدار به میدان آمده و درگیر نبرد است.
چنان زدش بر سر که شد سرنشیب
سر و ترگ بگذاشتن تا رکیب
هوش مصنوعی: او به قدری محکم بر سرش زد که سرش به زمین افتاد و موهایش را برای رهایی رها کرد.
به زخمی دونیمه شد از خشم و زور
ز بالا سوار و ز پهنا ستور
هوش مصنوعی: از شدت خشم و قدرت، زخم عمیقی به وجود آمده است؛ سوارکار از بالا و حیوان از پهلو به او آسیب رساندهاند.
به دیگر سپه خنجر اندر نهاد
ز هر سو سپاهی به خون در نهاد
هوش مصنوعی: در سپاه دشمن همچون خنجر نفوذ کرده و از هر طرف، جنگجویان را به خون میکشد.
همی میمنه کوفت بر میسره
در افکند پیش آن سپه یکسره
هوش مصنوعی: یک گروه خوشبخت و شاداب به دشمنان حمله کرده و آنها را به طور کامل در هم شکسته و ناامید کردهاند.
نگه کرد از دور سالار تیو
گریزان سپه دید بیهوش و تیو
هوش مصنوعی: او از دور به سالار نگاه کرد و دید که سپاهیان تیو بیهوش و بیحال هستند و به سمت فرار میروند.
سواران به زیر پی پیل خوار
پیاده نگون زیر نعل سوار
هوش مصنوعی: سواران قوی و شجاع برای پیروزی و شکست دشمنان آمادهاند، اما پیادهنظام ضعیف و ناتوان زیر فشار و حمله سواران سرنگون میشوند.
نهاد از کمین سر که سالار بود
عمودش ز پولاد بالار بود
هوش مصنوعی: رئیس ارتش از کمینگاه خود بیرون آمد و او به قدری قوی و بلندمرتبه بود که ستونش از فولاد ساخته شده بود.
همی تاخت هر سو ز پیش سپاه
گزیدندگان را همی بست راه
هوش مصنوعی: ارتش دشمن به سرعت در حال حرکت است و راه هر کسی را که میخواهد فرار کند سد کرده است.
سپه را چنین پنج ره باز گاشت
به صد چاره بر جایگهشان بداشت
هوش مصنوعی: سپهسالار پنج راه را برای سپاه باز کرد و با صد تدبیر، آنها را در مکان مناسب خود قرار داد.
همی گفت ازینسان سپاهی به جنگ
ز یک تن گریزان ندارید ننگ
هوش مصنوعی: در این شعر، گفته میشود که سپاه باید از جنگ با یک نفر خجالت نکشد و نباید از او فراری باشد. به این معنا که وقتی سپاه با یک فرد روبرو میشود، نباید ترس یا شرم داشته باشد و باید به مقابله با او بپردازد.
ز ضحاک جز جادوی پیشه چیست
همین رزم ایرانیان جادویست
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از ضحاک باقی مانده، سحر و جادو است. اما همین مبارزات ایرانیان نیز خود نوعی جادو و نیرو دارند.
ز سر گرد کینشان برآید پاک
وزین جادویها مدارید باک
هوش مصنوعی: از سر کینهای که در دل دارند، به زودی آزاد خواهند شد و از این جادوها و فریبها هیچ نترسید.
گرفتند پاسخ همه تن به تن
کزین یک سوارست بر ما شکن
هوش مصنوعی: همه به دلیل وجود یک سوار، درگیر مشکل و درگیری شدهاند.
نبینی کزو کشته را جای نیست
بَر زخم او پیل را پای نیست
هوش مصنوعی: نگاه نکن که کسی که کشته شده، جایی ندارد و زخمی که بر دل او است، حتی برای فیل هم جایی نیست.
ز خنجر به زخم آتش آرد همی
ز گرز گران کوه بارد همی
هوش مصنوعی: ز خنجر بر زخم آتش بگذرد و هم از گرز سنگین نیز بر کوه باران می بارد.
همان گرد گردنکش اجرا به نام
که از شیر جستی به شمشیر کام
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم انسانی اشاره دارد که با شجاعت و قدرت خود به میدان کارزار وارد میشود. او همچون یالی از شیر که با قدرت و ارادهاش به نبرد میپردازد، بر دشمنان خود غلبه میکند. در واقع، به نوعی از عظمت و برجستگی شخصیت او در مقابل چالشها و خطرات زندگی اشاره دارد.
ببد تند و گفت این چه آشفتنست
ز یک تن چه چندین سخن گفتنست
هوش مصنوعی: او با تندی گفت: این چه وحشت و بینظمیای است که از یک نفر برمیخیزد که این همه سخن و حرف گفته میشود؟
من اکنون روم سوی آورد او
هم از خونش بنشانم این گرد او
هوش مصنوعی: من هماکنون به سوی او میروم و از خونش (مشکلات یا سختیهایی که متحمل شده) این غم و اندوه را از دورش دور میکنم.
سبک باره با باد انباز کرد
به ایرانیان آمد آواز کرد
هوش مصنوعی: سبکبال و آزاد، با وزش باد به ایرانیان پیام داد و ندا کردند.
که این زاولی پیشروتان کجاست
سپهبد چو بشنید زود اسپ خواست
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که فردی در جایگاه رهبری (سپهبد) وقتی که از حضور کسی به نام زاولی (که ممکن است یک قهرمان یا شخصیت مهم باشد) باخبر شده است، به سرعت فرمان هایی صادر میکند یا اقداماتی میکند. به طور کلی، تصویرگر واکنش سریع و آماده بودن یک رهبر در برابر اطلاعات مهم یا وضعیتهای خاص است.
ز دریای کوشش چو موج دمان
برانگیخت شبرنگ را در زمان
هوش مصنوعی: از عمق تلاش و کوشش، همانند موجی که به ناگاه به حرکت در میآید، شبرنگ را در زمان به جلو میرانم.
هم از رهش گرزی چنان زد به زور
که گم شد سرش در سرین ستور
هوش مصنوعی: او به قدری به شدت ضربهای به گردن اسب زد که سرش در یال آن گم شد.
دگر ره ز کین رای آویز کرد
سبک خیز شبدیز را تیز کرد
هوش مصنوعی: راه دیگری برای کینهتوزی انتخاب کرد و شبدیز را به سرعت آماده حرکت کرد.
برافکند بر هندوان تن ز کین
به یک حمله سی گرد زد بر زمین
هوش مصنوعی: با یک حمله، به شدت بر هندوان حمله کرد و آنها را بر زمین افکند.
همی گفت آگه نه اید ای سپاه
که چون رویتان روزتان شد سیاه
هوش مصنوعی: او به سپاه میگوید که آیا متوجه نیستید که وقتی شما به میدان میآیید، روزگار شما به تباهی میافتد؟
نهاد از کمینگه سر آن اژدها
کزو پیل جنگی نباید رها
هوش مصنوعی: سر اژدها در کمین است و باید از او دوری کرد، چرا که او قدرتی دارد که نمیتوان جنگ را از او رها کرد.
برآمد ز دریای کین آن نهنگ
که برباید از شیر دندان و چنگ
هوش مصنوعی: از دل خشم و کینه به وجود آمده است، آن موجود قدرتمند که میتواند شیر را با دندان و پنجهاش شکست دهد.
گرفت آن دمان آتش افروختن
که گیتی به رنج آمد از سوختن
هوش مصنوعی: در آن هنگام، آتشافروزی آغاز شد که دنیا از سوختن به رنج و زحمت افتاد.
ز ریگ از فزون مرشما را شمار
ز خونتان برم تا بخارا بخار
هوش مصنوعی: از شنهای خیلی زیاد شمارش شما را به عنوان فانیان یادی میکنم و تا زمانی که به بخارا برسم، از خون شما سخن خواهم گفت.
همی گفت ازینسان و از خشم و کین
نهاده یکی پای بر پشت زین
هوش مصنوعی: او همینطور میگفت و به خاطر خشم و دشمنی، پایی بر روی زین گذاشته بود.
همه هندوان دل شکسته شدند
به جان و دل از بیم خسته شدند
هوش مصنوعی: همه افرادی که دلهای شکستهای دارند، به خاطر نگرانی و ترس، جان و دلشان به شدت آزرده و ناآرام شده است.
نیارست با او کس آویختن
نه از پشتش از ننگ بگریختن
هوش مصنوعی: کسی جرات ندارد با او ارتباط برقرار کند، نه به خاطر پرهیز از خود او، بلکه به دلیل ننگ و Shameای که از همراهی با او به وجود میآید.
بود تن قوی تا بود دل بجای
چو ترسید دل سست شد دستوپای
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل قوی و شجاع است، جسم هم قوی خواهد بود؛ اما به محض اینکه دل ترسید و سست شد، تواناییهای جسمی نیز ضعیف میشود.
گوی بُد ورا نام بیکاو بود
سنانش اژدها را جگر کاو بود
هوش مصنوعی: او به گونهای توانمند و برجسته است که مانند خود یک اژدها، قدرت و نیرویی فراوان دارد و در او جرأت و شجاعت عمیقی نهفته است.
بدو گفت تیو این هنر کار تست
ترا شاید این نام و این رزم جست
هوش مصنوعی: او به تیو گفت: این مهارت و هنر، کار توست. شاید این نام و این نبرد، به تو مربوط باشد.
به هندوستان نیست همتای تو
نگیرد به مردی کسی جای تو
هوش مصنوعی: در هندوستان هیچکس نمیتواند به اندازه تو در مردانگی و شجاعت به پاخیزد و برابری کند.
بخندید بیکاو گفت این مباد
کز آغالش تو دهم سر به باد
هوش مصنوعی: بخندید و بگویید که این خوب نیست که من از دست او آسیب ببینم.
ز پیکار بد دل هراسان بود
به نظاره بر جنگ آسان بود
هوش مصنوعی: از نبرد و جنگ بدلیل ترس دل، به تماشا ایستاده بود، ولی در واقع نگاه کردن به جنگ کار راحتی به نظر میرسید.
ز بهر تو جان من این بیش نیست
کس اندر جهان دشمن خویش نیست
هوش مصنوعی: برای تو جان من ارزش بیشتری ندارد، زیرا در تمام دنیا هیچ کسی نیست که دشمن خود را مثل من بدارد.
شدن سوی جنگ کسی کز تو بیش
بود مرگ را باز رفتن ز پیش
هوش مصنوعی: کسی که از تو قویتر است، به سوی جنگ میرود و در مقابل مرگ، از خود عقبنشینی نمیکند.
نگه داشتن سر گه نام و لاف
از آن به که دادن به باد از گزاف
هوش مصنوعی: بهتر است انسان از نام و افتخار خود نگهداری کند و آن را بیهوده هدر ندهد، زیرا آنچه که به سادگی و بیدلیل از دست برود، ارزش چندانی نخواهد داشت.
چون دشمن کشم نام و کام آیدم
چو سر خیره بدهم چه نام آیدم
هوش مصنوعی: وقتی که با دشمنان روبرو میشوم، نام و مقام من به یاد میآید. اما اگر شکست بخورم و سرم را به نشانهی تسلیم پایین بیندازم، دیگر نامی از من باقی نخواهد ماند.
شد آشفته دل تیو گفت ار به جنگ
دلت نیست خنجر چه داری به چنگ
هوش مصنوعی: دل تو آشفته و مضطرب است، پس اگر در دل خود جنگ و جدال نداری، چرا خنجر یا سلاحی در دست داری؟
ز مرگ ار بترسی بنه تیغ و ترگ
که جنگ او کند کو نترسد ز مرگ
هوش مصنوعی: اگر از مرگ میترسی، سلاح و تیرت را آماده کن، زیرا کسی که از مرگ نمیترسد، به جنگ خواهد آمد.
ازین زاولی غم چه آید مرا
که او گاه کین بنده شاید مرا
هوش مصنوعی: از این درد و اندوهی که دارم، چه نفعی برای من دارد وقتی که ممکن است این بنده به من آسیب برساند.
چو اسپ اندر افراز و شیب افکنم
چو او من به زخم رکیب افکنم
هوش مصنوعی: وقتی که به جلو میروم و خود را به چالش میکشم، مانند اسبی که بر روی تپهها میدود. من هم با شدت بر دشواریها غلبه میکنم و میتوانم با قدرت بر مشکلات فائق آیم.
تو رو چون زنان پنبه و دوک گیر
چه داری به کف خنجر و گرز و تیر
هوش مصنوعی: تو مثل زنانی هستی که پنبه میریزند و دوک میچرخانند؛ پس چه ارتباطی با خنجر، گرز و تیر داری؟
بگفت این و پس پور کین باد کرد
سبک دست زی گرز پولاد کرد
هوش مصنوعی: او این حرف را گفت و سپس پسرش به شدت عصبانی شد و با قدرتی که مانند ضربهی یک نیزهزن بود، حمله کرد.
به ناورد گِرد سپهبد بگشت
سپهبد به حمله بدرید دشت
هوش مصنوعی: سپهبد به دور خودش جمع شد و سپس با قدرت به حمله پرداخت و دشت را درنوردید.
برانگیخت آن باره آتشی
به کف آهنین نیزه سی رشی
هوش مصنوعی: آتشی را که در دستان جنگجویانی با نیزههای آهنین و سرخی رنگ شعلهور است، برانگیخته است.
زدش بر کمربند و خفتان و گبر
بر آوردش از کوهه زین به ابر
هوش مصنوعی: او بر کمربند و لباسش زد و گبر را از کوه به آسمان بلند کرد.
بسان درفشی بر افراختش
به پیش صفِ هندوان تاختش
هوش مصنوعی: او همچون پرچمی بلند در صف جلو ایستاد و به سوی هندوها حمله کرد.
پس از نوک نیزه به زخمی درشت
زدش بر دو تن هر سه تن را بکشت
هوش مصنوعی: پس از آنکه با نوک نیزه ضربهای به زخم بزرگش زد، هر سه تن را از پا درآورد.
دگر ره میانشان تن اندر فکند
به هر گوشه خیلی به هم بر فکند
هوش مصنوعی: راه دیگری در میان آنها گشوده شد و بدن در گوشه و کنار پراکنده گشت و هر کس به سوی خود متمایل شد.
ز خنجر چو آتش بر انگیخت جوش
ز خون دشت کُه کرد مصقول پوش
هوش مصنوعی: با ضربهای چون آتش از خنجر، حسی قوی ایجاد شد و خون دشت به مانند کوهی صیقل داده شده ظاهر شد.
به گرز و سنان زاسپ وز مرد و پیل
همی کشته افکند بیش از دو میل
هوش مصنوعی: با استفاده از گرز و نیزه و از میان آوردن جانوران بزرگ و جنگجویان، او بیش از دو میل (مسافت زیادی) را به میدان جنگ کشتار کرده است.
چنین تا به نزد بهوشان ز جای
همی برد و بر زد به پرده سرای
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف حالتی اشاره دارد که فردی با هوش و قوه درک بالا به جایی میرود و تحت تأثیر آن محیط یا شرایط قرار میگیرد. در واقع، این فرد از مکان خود خارج میشود و به طور ناخواسته به دنیای جدید و جذابی وارد میشود که ذهن و احساساتش را تحت تأثیر قرار میدهد.
بیامد بهو دید هر سو شکست
کز ایران سپه خیمها گشته پست
هوش مصنوعی: به یکباره دید که در همه جا نشانههای شکست وجود دارد و از ایران سپاه، چادرها به زمین افتاده و پایین آمدهاند.
چنین گفت کاین رستخیز از کجاست
چنین بیم از اندک سپه تان چراست
هوش مصنوعی: چرا این بیم و هراس از اندک سپاهی به وجود آمده است و این حادثه بزرگ از کجا آغاز شده است؟
نشان داد هر کس که ما را شکوه
ازین یک سوارست کاید چو کوه
هوش مصنوعی: هر کسی که از ما ناراضی است، باید بداند که ما همچون کوهی محکم و استوار هستیم و این نارضایتی او تأثیری بر ما ندارد.
به نیزه رباید همی زاسپ مرد
برآرد ز گرز از سر پیل گرد
هوش مصنوعی: مردی با نیزه به مقابله برمیخیزد و از سر توانایی و قدرتش، دشمن را مانند فیل به خاک میافکند.
بهو گفت کز دوزخ اهریمنست
شما صد هزارید و او یک تنست
هوش مصنوعی: به او گفت که شما به اندازهی صد هزار نفر هستید، اما در مقابل، او تنها یک نفر است که از دوزخ و اهریمن میآید.
جدا هر یکی گر یکی مشت خاک
برو برفشانید گردد هلاک
هوش مصنوعی: اگر کسی از خاک بوجود آمده جدا شود و بر آن برف ببارد، به هلاکت میرسد.
ندارید شرم و نه ننگ اندکی
گریزید چندین هزار از یکی
هوش مصنوعی: شما نه شرم دارید و نه کمترین احساس ننگی، برای همین از هزاران نفر به یک نفر نمیگریزید.
از آسوده گردان خنجر گزار
به هم حمله کردند چون سی هزار
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این دارد که دشمنان، به طور ناگهانی و هماهنگ به میدان جنگ آمده و حمله میکنند، مانند گروهی بزرگ و نیرومند.
سپهبد خروشی چو شیر ژیان
برآورد و زد اسپ کین در میان
هوش مصنوعی: سپهبد با صدای خوشی مانند شیر در معرض خطر، خود را بالا آورد و با شدت به دشمن حمله کرد.
بدان ترگ ها بر همی کوفت گرز
چو سنگ گران آید از کوه برز
هوش مصنوعی: بدان که تندبادها به شدت به هم میکوبند، مانند اینکه چرخ بزرگ و سنگینی از کوه پایین بیفتد.
ز گرزش دل خاره خون شد همی
سران از سنانش نگون شد همی
هوش مصنوعی: از ضربه شمشیرش دلها مجروح شد و سرها از تیر او به زمین افتاد.
کجا خنجر از زخم بفراختی
بر الماس آب بقم تاختی
هوش مصنوعی: کجا چاقو از زخمهایش به الماس آسیب زد و بر روی آب سیلی آوردی؟
ز ناگاه بیکاو گرد دلیر
درآمد یکی تند شولک به زیر
هوش مصنوعی: ناگهان شخصی شجاع و دلیر وارد شد، که با سرعت و قدرت به زیر آمد.
زدش خشتی از گرد چون برق تیز
نبد کارگر جست راه گریز
هوش مصنوعی: چون سنگی از آسمان فرود آمد، او به سرعت از موقعیت خود فاصله گرفت و راهی برای فرار پیدا کرد.
سپهبد برانگیخت شبرنگ زود
گرفتش کمربند و از زین ربود
هوش مصنوعی: فرمانده به سرعت اسب شبرنگ را به حرکت درآورد، کمربندش را گرفت و از زین جدا کرد.
برافکندش از بر به بالای میغ
چو برگشت دو نیمه کردش به تیغ
هوش مصنوعی: او را از روی خود به بالای آسمان پرتاب کرد و وقتی برگشت، او را به دو نیم کرد.
پس از کین برافکند تن بر همه
رمان کردشان هر سویی چون رمه
هوش مصنوعی: پس از جنگ، او به شدت بر روی همه حمله کرد و آنها را مانند گلهای از حیوانات در هر سو پراکنده ساخت.
پلنگینه پوشان زاول به کین
پسش برگشادند ناگه کمین
هوش مصنوعی: افرادی که لباس پلنگی پوشیده بودند، به خاطر انتقام از زاول، ناگهان کمین کردند و از مخفیگاه خود خارج شدند.
به یکبار بر قلب لشکر زدند
ربودندشان بر بهو برزدند
هوش مصنوعی: یلسرایان به طور ناگهانی و بیخبر بر قلب سپاه حمله کردند و آنها را به شدت متزلزل و غافلگیر کردند.
فکندند چندان سران سرنگون
که هر شیب چون فرغری شد ز خون
هوش مصنوعی: چندین سر بزرگ را به زمین افکندند که هر شیب و تپهای به خاطر خون، مانند یک تپه بزرگ و سرخ شد.
ز بس کشته هندو زمین شد سیاه
چو زاغان فکنده به بیراه و راه
هوش مصنوعی: به دلیل کشته شدن زیاد هندوها، زمین به رنگ سیاه درآمده است، مانند زاغهایی که در بیراه و راه پخش شدهاند.
درخشان ز تن خشت افروخته
چنان کآتش از هیزم سوخته
هوش مصنوعی: جمله به این معناست که وجود افراد یا چیزهایی که از دیگران تأثیر پذیرفتهاند، به اندازهای روشن و قابل توجه است که میتوان آن را با شعله آتش مقایسه کرد که از سوختن هیزم به وجود آمده است. به عبارتی، تأثیر و روشنایی آنها به قدری است که جلب توجه میکنند و احساسات و افکار دیگران را تحت تأثیر قرار میدهند.
چنین جنگ بد تا شب آمد فراز
چو شب تنگ شد جنگ چیدند باز
هوش مصنوعی: جنگی که تا غروب ادامه داشت، وقتی شب فرا رسید و تاریکی حاکم شد، مجدداً آغاز شد.
شده شاد مهراج بر تیغ کوه
همی هر زمان نعره زد با گروه
هوش مصنوعی: مهراج بر فراز کوه شاد و خوشحال است و هر لحظه با گروهی از همراهانش فریاد میزند و شادی خود را ابراز میکند.
فرستاد نزد سپهدار کس
که آمد شب از جنگ و پیکار بس
هوش مصنوعی: فرستاد شخصی را به نزد فرمانده که شبانه از جنگ و نبرد برگشته بود.
جهان گرم و دشمن چنین بیکران
تو در رزم سخت و سلیحت گران
هوش مصنوعی: دنیا شلوغ و دشوار و بدون پایان است، تو در نبردی سخت و سلاحات سنگین و قدرتمند است.
زمانی برآسای از آویختن
که گیتی سرآمد ز خون ریختن
هوش مصنوعی: زمانی در آرامش زندگی کن و از کارهایی که به جنگ و خونریزی منجر میشود پرهیز کن، چون روزی این دنیا به پایان میرسد و جنگها تمام خواهند شد.
به هر جنگ بخت تو پیروز باد
شب دشمنان تو بی روز باد
هوش مصنوعی: به هر نبرد و جنگ، شانس و بخت تو برنده باشد، و شبهای دشمنانت در بینوری سپری شود.
به خواهش مهان نیز بشتافتند
عنانش از ره رزم برتافتند
هوش مصنوعی: درخواستی از بزرگان و مهمانان را با شتاب پذیرفتند و بر اثر آن، از مسیر جنگ و نبرد دور شدند.
چو خورشید در قار زد شعر زرد
گهربفت شد بیرم لاجورد
هوش مصنوعی: با تابش زیبای خورشید، اشعار بسیار با ارزش و دلنشینی به وجود آمد که همچون سنگهای زینتی نیلی رنگ، درخشان و شگفتانگیز هستند.
ستاره چو گل گشت و گردون چو باغ
چو پروانه پروین و مه چون چراغ
هوش مصنوعی: ستاره به زیبایی گل تبدیل شد و آسمان به مانند یک باغ درآمد. پروانه درخشان و ماه به مانند چراغی روشن است.
از آن لشکر هندوان هر که زیست
همی خسته و کشته را خون گریست
هوش مصنوعی: از میان سربازان هندی، هر کسی که هنوز زنده بود، به خاطر مردگان و زخمیها به شدت گریه میکرد.
به هر خیمه شیون بد آراسته
همه ناله خستگان خاسته
هوش مصنوعی: در هر محل و خانهای، از سوگواری و اندوه پر شده و همه جا صدای ناله و گریهی خستهدلها به گوش میرسد.
همه شب تن خسته را دوختند
بر آتش همی کشته را سوختند
هوش مصنوعی: در هر شب، بدن خستهام را به آتش میسپارند و در این سوختن، جانم را نابود میکنند.
کشیدند در پیش باره ز پیل
طلایه پراکنده شد بر دو میل
هوش مصنوعی: در برابر درگاه، پردهای کشیدند و وقتی طلایۀ شجاعان از آن گذشت، به دو سمت پراکنده شد.
بهو خیره دل ماند از بس شگفت
گه انگشت و گه لب به دندان گرفت
هوش مصنوعی: دل به شدت در حیرت و شگفتی مانده است، چرا که بارها بین انگشتان و لبهایش دچار تردید و گیجی شده و به دندان خود گاز گرفته است.
همی گفت از ینسان برو بوم و گاه
به دست آمده گنج و چندین سپاه
هوش مصنوعی: او میگفت از این انسان، برو در جایی که به دست آمدهاند گنج و سپاههای زیادی.
بر و پُشت باید همی گاشتن
به بدخواه ناکام بگذاشتن
هوش مصنوعی: برای مقابله با دشمنان و بدخواهیهای آنها، باید همواره آماده بود و به آنها اهمیت نداد.
به دینار هر چیز و تیمار سخت
توان یافت جز زندگانی و بخت
هوش مصنوعی: همه چیز را میتوان با پول خرید یا با تلاش به دست آورد، اما زندگی و شانس را نمیتوان به دست آورد.
دریغ این همه گنج و رنج و نهاد
که گنجم همه خاک شد رنج باد
هوش مصنوعی: متأسفانه، تمامی زحمات و سرمایههای من به هدر رفته و در نهایت به خاک تبدیل شدهاند.
ز کردار این کودک نو رسید
ندانم دگر تا چه خواهم کشید
هوش مصنوعی: از رفتار این کودک تازه به دنیا آمده، نمیدانم در آینده چه چیزهایی را باید تحمل کنم.
همان به که با او درنگ آورم
به شیرین سخن بند و رنگ آورم
هوش مصنوعی: بهتر است با کسی که میتوانم به آرامی و با کلمات زیبا صحبت کنم، وقت بگذرانم و ارتباط شیرینی برقرار کنم.
به گنج و به دختر نویدش دهم
به شاهی و کشور امیدش دهم
هوش مصنوعی: به او ثروت و دختری زیبا میدهیم و به او امید میدهم که مقام شاهی و حکومت را به دست آورد.
مگر سر بدین چاره از چنبرش
کنم دور و در چنبر آرم سرش
هوش مصنوعی: آیا میتوانم با دور کردن سرم از این حلقه، در عوض سر او را در آن حلقه بگذارم؟
جوان هم سبکسر بود خویش کام
سبکسر سبکتر درافتد به دام
هوش مصنوعی: جوان به خاطر سبکیسر و بیملاحظگیاش ممکن است به راحتی در دام بیفتد. این نشان میدهد که اگر انسان بیپروا و بیفکر باشد، احتمالاً با مشکلات و دردسرهایی روبهرو خواهد شد.
به چیزی فریبد دل آویزتر
که باشد نیازش بدان بیشتر
هوش مصنوعی: هر چه که انسان به آن نیاز بیشتری دارد، به همان اندازه فریبندهتر و جذابتر به نظر میرسد.
نباشد سوی چینه آهنگ باز
نه تیهو سوی گوشت آید فراز
هوش مصنوعی: اگر در دل دشمنی نباشد، مانند پرندهای که به سوی طعمه پرواز میکند، هیچگاه به سمت آن بیفروغ نخواهد رفت.
جوان را ره و رای گردان بود
دلش بردن از راه آسان بود
هوش مصنوعی: جوان با شور و اشتیاقی که دارد، همیشه دنبال راه و نظر خاصی میگردد و به راحتی میتواند از مسیرهای آسان و عادی دور شود.
ز بدخواه وز دشمن کینه کش
توان دوست کردن به گفتار خوش
هوش مصنوعی: از فرد بدخواه و دشمن کینهتوز نمیتوان با حرفهای خوش دوستانه رفتار کرد.
بسا کس که یکدانگ ندهد به تیغ
چه خوش گوییش جان ندارد دریغ
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که حتی یک دنگ از زندگی خود را به خاطر چیزی ارزشمند فدای نمیکنند، اما در صحبتهایشان عالیگویی و لفاظی میکنند و انگار که زندگیشان بسیار مهم است.
به گفتار شیرین فریبنده مرد
کند آنچه نتوان به شمشیر کرد
هوش مصنوعی: با سخنان شیرین و دلنشین، انسان میتواند کارهایی را انجام دهد که به زور و شمشیر نشود.
همه شب چنین جفتِ اندوه بود
از اندیشه بر جانش انبوه بود
هوش مصنوعی: او هر شب غمگین و گرفتار اندیشهها بود و افکارش بر جانش فشار میآورد و او را آزار میداد.
چو برگشت گرشاسب از آوردگاه
پذیره شدش زود مهراج شاه
هوش مصنوعی: پس از آنکه گرشاسب از میدان جنگ بازگشت، زود به او خوشامد گفتند و مقامش را به عنوان شاه بزرگ داشتند.
جهان دید کوبان سمندش به نعل
بر و بازوی و تیغ و خفتانش لعل
هوش مصنوعی: جهان مشاهده کرد که سوارکاران با اسبهایشان با نعل، بازو، شمشیر و زین زیبا در حرکتاند.
ز خون جگر بسته بر دیده چون
گشاده چو اکحل رگ از نیزه خون
هوش مصنوعی: از خون قلبم که بر چشمانم نشسته، وقتی که مثل کمان از نیزه خون جاری میشود، باز میشود.
بسی آفرین خواند از ایزد بروی
گهش دست بوسید و گه چشم و روی
هوش مصنوعی: بسیار از خداوند ستایش کرد و بر چهره او دست بوسید و به چشمان و چهرهاش نگریست.
به خوان یکسر ایرانیان را نشاند
بر ایشان بسی زر و گوهر فشاند
هوش مصنوعی: او همه ایرانیان را به دور یک سفره نشاند و برایشان طلا و جواهرات فراوانی ریخت.
همی گفت در کوشش و دار و برد
جز ایرانیان را نزیبد نبرد
هوش مصنوعی: او میگفت که در تلاش و جنگ، تنها ایرانیان را سزاوار نبرد میداند و دیگران را لایق آن نمیداند.
باستاد و مر پهلوان را نشاخت
چونان خورده شد بزم شادی بساخت
هوش مصنوعی: او با استاد و پهلوان آشنا شد و مانند کسی که در میهمانی شادمانی شرکت کرده، به خوبی از آن بهرهمند شد.
سپهدار و مهراج فرخنده پی
گرفتند با سروران جام می
هوش مصنوعی: فرمانده و پادشاه خوشبخت با خوشحالی و سرور به نوشیدن جام شراب پرداختند.
نخست از شهنشاه کردند یاد
پس آنگه نشستند در بزم شاد
هوش مصنوعی: ابتدا از پادشاه یاد کردند و سپس در مهمانی شاد نشستند.
سپهبد بر اورنگ و دل شادکام
به پیش اندرون گرز و بر دست جام
هوش مصنوعی: سردار بر تخت نشسته و دل شاداب، در پیش او نیز گرزی و جامی در دست است.
تو با تیغ گفتی به رزم اندرست
نه با جام شادی به بزم اندرست
هوش مصنوعی: تو با شمشیر در میدان جنگ هستی و نه با جام شادی در مجلس خوشی.
چو آسود با می به مهراج گفت
که با دل زدم رای اندر نهفت
هوش مصنوعی: وقتی که با نوشیدن می راحت شد، به مهراج گفت که با دل خود مشورتی پنهانی کرده است.
ز دشمن سپه بیشمارند پیش
ز ما هر یک ایشان هزارند بیش
هوش مصنوعی: دشمنان ما بسیارند و تعداد آنها از ما بیشتر است، هر یک از آنها به اندازه هزاران نفر میارزد.
چنانیم ما پیششان روز کین
چنان چشمه در پیش دریای چین
هوش مصنوعی: ما در برابر آنها در روز انتقام، همچون چشمهای هستیم که در برابر دریای چین قرار دارد.
اگر دست کشتن برم روز کار
بسی بایدم رنج و هم روزگار
هوش مصنوعی: اگر بخواهم کسی را بکشم، باید آماده باشم که در این راه زحمتها و مشکلات زیادی بکشم و سختیها را تحمل کنم.
دگر ره ز چرخ ار بود یار بخت
بر آراست خواهم یکی رزم سخت
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و شانس دوباره مساعد باشد، من آمادهام که یک نبرد سخت را شروع کنم.
میان بهو تا به خم کمند
نیارم نپیچم عنان سمند
هوش مصنوعی: من هیچگاه در لذت و خوشی، از مسیر خود منحرف نمیشوم و رها نمیکنم.
پناه سپه شاه نیک اخترست
چو شه شد سپه چو تن بی سرست
هوش مصنوعی: پناه سپه شاه خوشبخت و شایسته است، زمانی که شاهی وجود نداشته باشد، سپاه مانند بدنی بدون سر میشود.
گرامی همیشه به بویست مشک
چو شد بوی چه مشک و چه خاک خشک
هوش مصنوعی: اگر عطر مشک همیشه مورد توجه و احترام است، به این دلیل است که حتی بوی خاک خشک هم نمیتواند جای آن را بگیرد.
چنین گفت مهراج کز سروران
به نزد بهو زین سپاه گران
هوش مصنوعی: مهراج گفت که از خوشحالی به سوی بهو میرود، چرا که سپاه بزرگی را با خود دارد.
همین چار سالار بودند گرد
که بنمودی از تیغشان دستبرد
هوش مصنوعی: این افراد با نفوذ و قدرتمند بودند که نشان دادند چگونه با قدرت و تیزپرانی خود میتوانند بر دیگران تسلط یابند.
ز خویشانش ماندست گردی گزین
خداوند کوس و درفش و نگین
هوش مصنوعی: آن فرد از میان خویشانش به کسوت بزرگی و افتخار رسیده است و صاحب مقام و نشانههای قدرت شده است.
دلیری کجا نام او مبترست
به رزم از گشن لشکری بهترست
هوش مصنوعی: شجاعت به کجا و نام او در جنگ از گرسنگی لشکری بهتر است.
به تو دیده امروز بنهاده بود
به کین در کمین گاهت استاده بود
هوش مصنوعی: امروز نگاه من به تو دوخته شده بود و در انتظار فرصتی برای انتقام ایستاده بود.
همی خواستم کت بود پیش باز
نبد کش زمانه نیامد فراز
هوش مصنوعی: من آرزو داشتم که زمانه به گونهای دیگر میگذشت و مشکلاتی که بر سر راهم بود، پیش نمیآمدند.
سوی اوست پاک آن سپه را پناه
گرو کم شود ، شد شکسته سپاه
هوش مصنوعی: به سوی او پناهگاه پاک است، هر کسی که به او تکیه کند، از دشمنی و خطر دور میشود و اگر سپاه دشمن از هم بپاشد، از بین میرود.
سپهدار گفتا دگر ره ز کوه
همی جویش اندر میان گروه
هوش مصنوعی: سردار گفت: حالا باید راهی جدید پیدا کنیم که از میان افراد در کوه بگذریم.
نمایش به من در کمینگاه تو
سرش بی تن آن گه ز من خواه تو
هوش مصنوعی: به من نشان بده که در کمین تو هستم؛ بدون سر و بدون بدن، آن زمان تو از من بخواه.
چنان شادی افزود مهراج را
که بگذاشت از اوج مه تاج را
هوش مصنوعی: شادی به قدری بر مهراج افزوده شد که او تاج را از اوج خود کنار گذاشت.
همان شب ز شادی که افکنده پی
همی جز به یادش ننوشید می
هوش مصنوعی: در همان شبی که از خوشحالی به هم پیوسته بود، هیچ نمینوشید جز به خاطر یاد او.
یکی باغ زرّین بُدش پیش تخت
ز گوهرش بار از زبرجد درخت
هوش مصنوعی: در یک باغ زیبا و طلایی، که در برابر تخت نشسته بود، درختی از سنگ قیمتی زبرجد وجود داشت.
در آن نغز باغ آبگیری گلاب
ز دُر سنگ و ریگش همه مشک ناب
هوش مصنوعی: در آن باغ زیبا و دلنواز، آبگرفتگی زیبایی وجود دارد که گلابی از سنگ و شنهایش به دست آمده و همهچیز در آن عطر خالص و خوشبویی دارد.
مر آنرا به گرد سپهدار داد
جز آن چیزش از گنج بسیار داد
هوش مصنوعی: من به شخصی که نقش بالایی دارد، چیزی دادم و تنها از گنجینهاش، چیزی را به من بخشید.
چه مخمل چه شاره چه خز و حریر
چه دینار و دیبا چه مشک و عبیر
هوش مصنوعی: هر نوع پارچه و البسهای از جمله مخمل، شاره، خز، و حریر، و همچنین هر نوع پول و کالایی چون دینار و دیبا، و عطرهای گرانبها چون مشک و عبیر، همگی نشاندهنده زیبایی و ارزش هستند.
هزارش سراپردهء گونه گون
همی دادش از بهر نام و شگون
هوش مصنوعی: او هزاران پوشش مختلف داشت که به خاطر نام و فال نیکش به او میبخشیدند.
هزارش سپر داد مدهون کرگ
چهل اسپ جنگی و صد درع و ترگ
هوش مصنوعی: او هزاران سپر به دست شما میدهد، در حالی که چهل اسب جنگی و صد زره و نیزه دارد.
سراپرده چینی از زرّ بفت
ز دیبا شراعی نود خیمه هفت
هوش مصنوعی: در اینجا توصیف زیبایی از یک پرچم چینی شده با زر و پارچههای نرم و مجلل آمده است که نمایی از یک میدان بزرگ با نه چادر را به تصویر میکشد. این تصویر نشاندهندهی شکوه و عظمت یک مکان خاص است که با استفاده از موادی ارزشمند و طراحیهای زیبا ساخته شده است.
یکی خسروی شاروان گونه گون
درازاش میدان اسپی فزون
هوش مصنوعی: یک پادشاه مانند یک نگهبان با ویژگیهای مختلف، بر روی میدان یک اسب بزرگ و مهیج ایستاده است.
دو خرگه نمد خزّ و چوبش ز زر
همه بندشان شوشهای گهر
هوش مصنوعی: دو خرگاه ساخته شده از نمد، خز و چوب، که همه اجزای آن با جواهرات تزئین شده است.
ز بیجاده تاجی چو رخشنده هور
پر از درّ و گوهر سه جام بلور
هوش مصنوعی: از بیراهه تاجی چون خورشید درخشان، پر از مروارید و گوهر، سه جام بلورین.
همیدون به ایرانیان هر کسی
ببخشید دینار و گوهر بسی
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که هر کسی از ایرانیان که سخاوتمندانه به دیگران دینار و جواهر بدهد، در حقیقت خود را از آن بخشنیدگان و بخشندگان میداند. به عبارت دیگر، بخشش و سخاوت ویژگی admirable و قابل ستایش در فرهنگ ایرانیان است.
چنین تا دو پاس از شب اندر گذشت
ببودند دلشاد و خرّم به دشت
هوش مصنوعی: چنین که دو قسم از شب گذشت، آنها در دشت خوشحال و شاداب بودند.