بخش ۲۴ - نامه ضحاک به اثرط و خواندن پهلوان گرشاسب را
بر آشفت و فرمود تابر حریر
به اثرط یکی نامه سازد دبیر
چو چشم قلم کرد سرمه ز قار
ببد دیدنش روشن و دیده تار
شد آن خامه از خطّ گیتی فروز
دل شب نگارنده بر روی روز
بسان یکی خرد گریان پسر
خروشان و پویان و جویان پدر
به دشتی در از شوره گم کرده راه
ز گرما زبان کفته و رخ سیاه
سَرِ نامه نام جهانبان نوشت
خدایی که او ساخت هر خوب و زشت
سرایی چنین پرنگار آفرید
تن و روزی و روزگار آفرید
به یک بند هفت آسمان بسته کرد
بدین گوهران کار پیوسته کرد
زمین ایستاده به باد سپهر
همی گرد گردان شده ماه و مهر
دگر گفت کز گشت چرخیم شاد
که بر ما در شادکامی گشاد
به فرمان ما گشت تاج و نگین
همان شاهی هفت کشور زمین
چُنان کهتری دادمان نیکبخت
سپر کرده تن پیش هر کار سخت
کنون خاست در هند کاری تباه
که آنجا همی برد باید سپاه
بدین چاره گرشاسب باید همی
وگر زود ناید نشاید همی
به گاه فرستش بسیچی مساز
که هست آنچه باید چو آید فراز
ز ما لشکر و ساز و یاری و گنج
وزو مردی و کین گزاری و رنج
چنان کن کزین نامه یک نیمه بیش
نخوانده به وی کو گِرَد راه پیش
چنان باز پاسخ رسان بی درنگ
که آواز بازآید از کوه سنگ
چو نامه به نام آور اثرط رسید
زمانی به اندیشه دَم درکشید
به گرشاسب گفت ای هژبر زمان
چه گویی بدین جنگ بندی میان
بترسم که جایی بپیچی ز بخت
که هم راه دورست و هم کار سخت
جهان پهلوان گفت کای پرهنر
به جز جنگ و کین من چه خواهم دگر
مرا ایزد از بهر جنگ آفرید
چه باکم که جنگ آمد اکنون پدید
چنین یال و بازوی و این زور و برز
نشاید که آساید از تیغ و گرز
سپاهی که جانش گرامی بود
ازو ننگ خیزد، نه نامی بود
کس ار دیدمی من سزای شهی
ازین مارفش کردمی جا تهی
ولیکن چو کس می نیاید به دست
بترسم که باشد بتر زین که هست
سرانجام با پادشا به جهان
اگر چند بد باشد و بدنهان
ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست
به هر روی کُه را ز مِه چاره نیست
بود پادشا سایه کردگار
بی او پادشاهی نیاید به کار
بخش ۲۳ - حدیث بهو که با مهراج عاصی شد و خبر یافتن ضحاک: از آن پس چو ضحاک شد باز جایبخش ۲۵ - پند دادن اثرط گرشاسب را: بدو گفت کز بدگمان برگسل
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بر آشفت و فرمود تابر حریر
به اثرط یکی نامه سازد دبیر
هوش مصنوعی: او عصبانی شد و دستور داد که بر روی پارچه ابریشمی، نامهای را تدارک ببیند.
چو چشم قلم کرد سرمه ز قار
ببد دیدنش روشن و دیده تار
هوش مصنوعی: وقتی چشم قلم سرمهای از ذغال ایجاد کرد، به خاطر دیدنش روشن و دیدهام تار شد.
شد آن خامه از خطّ گیتی فروز
دل شب نگارنده بر روی روز
هوش مصنوعی: آن قلم که روشنکنندهی زندگی است، در دل شب مینویسد و بر روی روز نمایان میشود.
بسان یکی خرد گریان پسر
خروشان و پویان و جویان پدر
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن حسی است که نشان میدهد فرزندی بهدنبال جستوجو و تلاش برای شناخت بهتر خود و والدینش است، در حالی که تحت تاثیر احساسات و خاطراتش قرار دارد. فرزند مانند یک خرد و بدون محلی برای آرامش، در حال، جستوجو و حرکت به سمت فهم و درک بیشتر از زندگی و ارتباطش با پدرش است.
به دشتی در از شوره گم کرده راه
ز گرما زبان کفته و رخ سیاه
هوش مصنوعی: در دشت خشک و بی آب و علفی که راه را گم کردهام، از شدت گرما زبانم بیحس شده و صورتم نیز سیاه و کبود است.
سَرِ نامه نام جهانبان نوشت
خدایی که او ساخت هر خوب و زشت
هوش مصنوعی: در بالای نامه، نام فرمانروای دنیا نوشته شده است، خدایی که هر چیز خوب و بد را خلق کرده است.
سرایی چنین پرنگار آفرید
تن و روزی و روزگار آفرید
هوش مصنوعی: سراشیبی پر زDecoration و زیبایی خلق شد، هم زندگی و هم فرصتی برای زندگی به وجود آمد.
به یک بند هفت آسمان بسته کرد
بدین گوهران کار پیوسته کرد
هوش مصنوعی: به یک رشته، هفت آسمان را بهم پیوند داد و با این جواهرات، کارهای مداوم و مستمر انجام داد.
زمین ایستاده به باد سپهر
همی گرد گردان شده ماه و مهر
هوش مصنوعی: زمین به سبب وزش بادهای آسمانی به چرخش درآمده و ماه و خورشید نیز در حال حرکت و چرخش هستند.
دگر گفت کز گشت چرخیم شاد
که بر ما در شادکامی گشاد
هوش مصنوعی: او گفت که چون دوران زندگی بر ما شاد است، پس در شادکامی بر ما گشایش و فراخی وجود دارد.
به فرمان ما گشت تاج و نگین
همان شاهی هفت کشور زمین
هوش مصنوعی: به دستور ما، تاج و جواهرات شاهی به نماد سلطنت در هفت کشور دنیا تبدیل شد.
چُنان کهتری دادمان نیکبخت
سپر کرده تن پیش هر کار سخت
هوش مصنوعی: ما به خاطر شجاعت و نیکبختیامان، در برابر هر سختی و چالشی ایستادگی میکنیم و خود را آماده میسازیم.
کنون خاست در هند کاری تباه
که آنجا همی برد باید سپاه
هوش مصنوعی: اکنون در هند مشکلی به وجود آمده است که باید برای رفع آن نیرو و سپاه اعزام شود.
بدین چاره گرشاسب باید همی
وگر زود ناید نشاید همی
هوش مصنوعی: برای حل این مشکل، باید به گرشاسب تکیه کنیم و اگر این کار را به سرعت انجام ندهیم، ممکن است نتیجهای نداشته باشد.
به گاه فرستش بسیچی مساز
که هست آنچه باید چو آید فراز
هوش مصنوعی: زمانی که خواستی پیامی بفرستی، بیجهت و دروغین چیزی نگو. زیرا آنچه باید پیش بیاید، در زمان مناسب خود به وقوع خواهد پیوست.
ز ما لشکر و ساز و یاری و گنج
وزو مردی و کین گزاری و رنج
هوش مصنوعی: از ما نیرویی و ابزار و دوست و ثروت هست و نیز از او شجاعت و جنگافروزی و درد و زحمت.
چنان کن کزین نامه یک نیمه بیش
نخوانده به وی کو گِرَد راه پیش
هوش مصنوعی: طوری رفتار کن که کسی که تنها نیمهای از این نامه را خوانده، نتواند به سمت تو بیاید و از تو انتظار کمک یا حمایت داشته باشد.
چنان باز پاسخ رسان بی درنگ
که آواز بازآید از کوه سنگ
هوش مصنوعی: بهقدری سریع و بهجا جواب میدهی که صدای تو از کوه منعکس میشود.
چو نامه به نام آور اثرط رسید
زمانی به اندیشه دَم درکشید
هوش مصنوعی: وقتی نامهای به دستش رسید که نام آوران را معرفی میکرد، لحظاتی در فکر فرو رفت.
به گرشاسب گفت ای هژبر زمان
چه گویی بدین جنگ بندی میان
هوش مصنوعی: به گرشاسب گفت: ای بزرگوار زمان، نظرت درباره این جنگ که در حال انجام است چیست؟
بترسم که جایی بپیچی ز بخت
که هم راه دورست و هم کار سخت
هوش مصنوعی: میترسم جایی با بدشانسی مواجه شوم که هم مسیر طولانی باشد و هم کار دشواری پیش رو داشته باشم.
جهان پهلوان گفت کای پرهنر
به جز جنگ و کین من چه خواهم دگر
هوش مصنوعی: جهان پهلوان به کسی که هنرمند و برجسته است میگوید که غیر از جنگ و نبرد، من خواستهای دیگری ندارم.
مرا ایزد از بهر جنگ آفرید
چه باکم که جنگ آمد اکنون پدید
هوش مصنوعی: خداوند من را برای جنگ آفریده است، بنابراین نگران نیستم که اکنون جنگ آغاز شده است.
چنین یال و بازوی و این زور و برز
نشاید که آساید از تیغ و گرز
هوش مصنوعی: این قدرت و توانایی و این ویژگیهای برجسته، شایسته نیست که از ضربات شمشیر و چکش آسیب ببیند.
سپاهی که جانش گرامی بود
ازو ننگ خیزد، نه نامی بود
هوش مصنوعی: سربازی که جانش برایش ارزشمند است، از وابستگی به نام و آوازه پرهیز میکند.
کس ار دیدمی من سزای شهی
ازین مارفش کردمی جا تهی
هوش مصنوعی: اگر کسی مرا میدید و میدانست که سزاوار سلطانی هستم، به خاطر این موضوع من را از میان خود دور میکرد.
ولیکن چو کس می نیاید به دست
بترسم که باشد بتر زین که هست
هوش مصنوعی: اما چون کسی به یاری نمیآید، میترسم که از این وضعیت بدتر بشود.
سرانجام با پادشا به جهان
اگر چند بد باشد و بدنهان
هوش مصنوعی: در نهایت، اگر چه در دنیا مشکلات و دردسرهای زیادی وجود دارد، اما بالاخره با حاکم و قدرتی بزرگ به نتیجه خواهیم رسید.
ز فرمان شه ننگ و بیغاره نیست
به هر روی کُه را ز مِه چاره نیست
هوش مصنوعی: فرمان شاه هیچ شرمی را بر نمیتابد و کسی نمیتواند از آن فرار کند. هرچقدر تلاش شود، نمیتوان بر سرنوشت تلخ غلبه کرد.
بود پادشا سایه کردگار
بی او پادشاهی نیاید به کار
هوش مصنوعی: پادشاهی تنها با وجود سایه خداوند به معنی است و بدون او، حاکمیتی به درستی پیش نمیرود.
حاشیه ها
1392/01/01 23:04
نیلوفر
که آواز بازاید از کوهسنگ :پژواک
1392/01/01 23:04
نیلوفر
مارفش مانند مار ،ماروش در واقع