بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
تبیره زنان لشکر آراسته
به دشت آمد و گرد شد خاسته
سران سوی بازی گرفتند رای
ببستند پیلان جنگی سرای
به آماج و ناورد و مردی و زور
نمودند هر یک دگرگونه شور
برون تاخت گرشاسب چون نرّه شیر
یکی بور چوگانی آورده زیر
کمر چون دل عاشقان کرده تنگ
چو ابروی خوبان کمانی به چنگ
به گرز و سنان اسپ تازی گرفت
به ناورد صدگونه بازی گرفت
بینداخت ده تیر هر ده ز بر
چو زنجیر پیوست بر یکدگر
به خاری سپر شش به هم بربداشت
بزد تیر و بیرون ز هر شش گذاشت
به هم بسته زنجیر پیلان چهار
بیفکند نیزه درآمد سوار
بدان نیزه آهن آهنگ کرد
همه برربود از مه آونگ کرد
به تک همبر اسپ نیزه به دست
دوید و هم از پای بر زین نشست
به شمشیر هر چار نعل ستور
بیفکند کز تک نیاسود بور
یکی گوی در خم چوگان فکند
بدانسانش زی چرخ گردان فکند
کزان زخم شد روی چرخ آبنوس
به رفتن لب ماه را دادبوس
چو بازآمد از ابر بگذاشتش
به چوگان هم از راه برگاشتش
برانداخت چندانکه با زهره گوی
چنان شد که سیبی که گیری به بوی
به بازی ز تازش ناستاد باز
شد آن گوی چون مهره او مهره باز
سه ره دردوید از پسش همچنین
که نگذاشت گوی از هوا بر زمین
پس آنگاه آن چرخ کین درربود
که پیش از پی اژدها کرده بود
چناری بد از پیش میدان کهن
چو ده بارش اندازه گردبن
سه چوبه بزد بر میان چنار
به دو نیمه بشکافتش چون انار
پیاده شد و پای پیلی دمان
گرفت و بزد بر زمین در زمان
ببوسید از آن پس زمین پیش شاه
غو کوس و نای اندر آمد به ماه
گرفت آفرین هرکس از دل بروی
جهاندار چشمش ببوسید و روی
بدو گفت زینسان هنر کار تست
تو دانی هم از اژدها کینه جست
گر این کار گردد به دست تو راست
در ایران جهان پهلوانی تراست
پراکنده گشتند هر کس که بود
سپهبد شد و ساز ره کرد زود
پدر چندش از مهر دل داد پند
ز پندش به دل درنیفتاد بند
چو چاره نبد چندش آگاه کرد
ز خویشانش ده مرد همراه کرد
بدان تا اگر جنگ را روی و ساز
نبینند، آرندش از جنگ باز
چه چیز آمد این مهر فرزند و درد
که در نیک و بد هست با جان نبرد
چو نبود دل از بس غمش خون بود
چو باشد غم آنگاه افزون بود
مغ از هیر بد موبدان کهن
ز ضحاک راندند زینسان سخن
که بی جادوی روز نگذاشتی
ز بابل بسی جادوان داشتی
بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را: همان سال ضحاک کشورستانبخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی: بفرمود تا از شگفتی بسی
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تبیره زنان لشکر آراسته
به دشت آمد و گرد شد خاسته
هوش مصنوعی: زنان سپاه با تزیین و زیبایی به دشت آمدند و دور هم جمع شدند.
سران سوی بازی گرفتند رای
ببستند پیلان جنگی سرای
هوش مصنوعی: سران برای بازی به مشورت و برنامهریزی پرداختند و فیلهای جنگی را آماده کردند.
به آماج و ناورد و مردی و زور
نمودند هر یک دگرگونه شور
هوش مصنوعی: هر یک از آنها به شیوهای مختلف نشان دادند که چقدر مصمم و قدرتمند هستند و هر کدام شور و هیجان خاص خود را داشتند.
برون تاخت گرشاسب چون نرّه شیر
یکی بور چوگانی آورده زیر
هوش مصنوعی: گرشاسب مانند نر شیر با قدرت و شجاعت به بیرون رفت و یکی از برادران چوبی را زیر پای خود آورد.
کمر چون دل عاشقان کرده تنگ
چو ابروی خوبان کمانی به چنگ
هوش مصنوعی: کمر عاشقان مانند تنگی دلشان است، و ابروی معشوقان مانند کمان در دست است.
به گرز و سنان اسپ تازی گرفت
به ناورد صدگونه بازی گرفت
هوش مصنوعی: با ضربهای محکم و تهاجمی، او بر اسب تازی خود سوار شد و در میدان نبرد با روشهای مختلفی به مبارزه پرداخت.
بینداخت ده تیر هر ده ز بر
چو زنجیر پیوست بر یکدگر
هوش مصنوعی: او ده تیر را یکی پس از دیگری رها کرد، انگار که زنجیرها به هم متصل شدهاند و به صورت متوالی به یکدیگر پیوستهاند.
به خاری سپر شش به هم بربداشت
بزد تیر و بیرون ز هر شش گذاشت
هوش مصنوعی: چرخشی در پیوستگی شش خرگوش را به هم پیوست و تیر را رها کرد و از هر شش جهت پرتاب شد.
به هم بسته زنجیر پیلان چهار
بیفکند نیزه درآمد سوار
هوش مصنوعی: در این بیت، یک سوار بر روی فیلها که به هم زنجیر شدهاند، نیزهای را به سمت دشمن پرتاب میکند. تصویرسازی نشاندهنده قدرت و هیبت سواران و نیرویی است که از وجود فیلها ناشی میشود.
بدان نیزه آهن آهنگ کرد
همه برربود از مه آونگ کرد
هوش مصنوعی: بدان نیزهٔ آهنی، آهنگ کرد و همه چیز را از مه ربود و به حرکت درآورد.
به تک همبر اسپ نیزه به دست
دوید و هم از پای بر زین نشست
هوش مصنوعی: او به سریعترین حالت ممکن با نیزه به دست، از زین اسب پایین آمد و به دنبال هدفش دوید.
به شمشیر هر چار نعل ستور
بیفکند کز تک نیاسود بور
هوش مصنوعی: با هر ضربه شمشیر، اثر این ناله را بر زمین میافکند، چون نیازی به احساس درد ندارد.
یکی گوی در خم چوگان فکند
بدانسانش زی چرخ گردان فکند
هوش مصنوعی: یک گوی در قوس چمن به زمین میاندازد، به گونهای که گویی از چرخ گردان دیگری پرتاب شده است.
کزان زخم شد روی چرخ آبنوس
به رفتن لب ماه را دادبوس
هوش مصنوعی: از زخم زیبایی چهرهای که مانند چوب ابریشمی سیاه است، لبهای ماه را بوسهای ارزانی داشت.
چو بازآمد از ابر بگذاشتش
به چوگان هم از راه برگاشتش
هوش مصنوعی: وقتی باران تمام شد، او دوباره به میدان برگشت و با انجام کارش، راهی جدید را برای ادامه مسیرش انتخاب کرد.
برانداخت چندانکه با زهره گوی
چنان شد که سیبی که گیری به بوی
هوش مصنوعی: چنان با عشوه و زیبایی صحبت کرد که وقتی به زهره (خودش) مینگری، مثل سیبی میماند که بویی خوش دارد.
به بازی ز تازش ناستاد باز
شد آن گوی چون مهره او مهره باز
هوش مصنوعی: به دلیل تهاجم و حمله، بازی به هم ریخت و آن گوی مانند مهرهای در دست مهرهدار به حرکت درآمد.
سه ره دردوید از پسش همچنین
که نگذاشت گوی از هوا بر زمین
هوش مصنوعی: سه بار به دنبال او دوید، به گونهای که حتی اجازه نداد توپ از هوا به زمین بیفتد.
پس آنگاه آن چرخ کین درربود
که پیش از پی اژدها کرده بود
هوش مصنوعی: سپس آن چرخ زمان انتقام را گرفت که پیش از این، دمی را که به آتش اژدها سپری کرده بود، به یاد آورد.
چناری بد از پیش میدان کهن
چو ده بارش اندازه گردبن
هوش مصنوعی: چنار بدی از جلو میدان قدیمی، مثل ده بار که دورش بگردی.
سه چوبه بزد بر میان چنار
به دو نیمه بشکافتش چون انار
هوش مصنوعی: در میان درخت چنار، سه ضربه به آن زد و در نتیجه، درخت به دو نیم تقسیم شد، مانند اناری که به دو قسمت تقسیم شده باشد.
پیاده شد و پای پیلی دمان
گرفت و بزد بر زمین در زمان
هوش مصنوعی: او از مرکب پیاده شد و در کنار پای فیل ایستاد و بر زمین کوبید.
ببوسید از آن پس زمین پیش شاه
غو کوس و نای اندر آمد به ماه
هوش مصنوعی: پس از آن واقعه، زمین را به نشانه احترام بوسیدند و در پیشگاه پادشاه، صدای کوس و نای به گوش رسید و جشنی به پا شد.
گرفت آفرین هرکس از دل بروی
جهاندار چشمش ببوسید و روی
هوش مصنوعی: هر کسی که از دلش برآید، برای جهاندار آفرین میفرستد و چشمانش را میبوسد و به روی او نگاه میکند.
بدو گفت زینسان هنر کار تست
تو دانی هم از اژدها کینه جست
هوش مصنوعی: او به او گفت: این کار هنری است که به دست تو انجام میشود، تو هم میدانی که چگونه از دشمنی و کینه رهایی بیابی.
گر این کار گردد به دست تو راست
در ایران جهان پهلوانی تراست
هوش مصنوعی: اگر این کار به دست تو درست و صحیح انجام شود، در ایران عنوان جهانپهلوانی، متعلق به تو خواهد بود.
پراکنده گشتند هر کس که بود
سپهبد شد و ساز ره کرد زود
هوش مصنوعی: هر کسی که در آن زمان فرمانده و رئیس بود، پراکنده شد و به سرعت برای خود راهی را ایجاد کرد.
پدر چندش از مهر دل داد پند
ز پندش به دل درنیفتاد بند
هوش مصنوعی: پدر به عشق و محبت نگاهی منفی داشت و نصیحتهایی کرد، اما این نصیحتها در دل فرزند اثر نکرد و نتوانست او را متوجه کند.
چو چاره نبد چندش آگاه کرد
ز خویشانش ده مرد همراه کرد
هوش مصنوعی: وقتی که چارهای نداشت و آگاهی پیدا کرد، از میان خویشاوندانش ده مرد را به همراه خود انتخاب کرد.
بدان تا اگر جنگ را روی و ساز
نبینند، آرندش از جنگ باز
هوش مصنوعی: بدان تا زمانی که جنگ به خوبی پیش نمیرود، ممکن است از آن کنار بکشند و از جنگ دور شوند.
چه چیز آمد این مهر فرزند و درد
که در نیک و بد هست با جان نبرد
هوش مصنوعی: چه چیز موجب شده که این عشق به فرزند و دردها وجود داشته باشد، در حالی که هم در خوشی و هم در ناخوشی، جان آدمی نمیجنگد؟
چو نبود دل از بس غمش خون بود
چو باشد غم آنگاه افزون بود
هوش مصنوعی: وقتی دل از درد غم پر شده باشد، از شدت آن به حالت خونین درمیآید و هرگاه که غم بیشتری برسد، این حالت نیز شدیدتر خواهد شد.
مغ از هیر بد موبدان کهن
ز ضحاک راندند زینسان سخن
هوش مصنوعی: مغهای باستانی از پیامدهای زشت ضحاک صحبت میکنند و به همین خاطر از او دوری میجویند.
که بی جادوی روز نگذاشتی
ز بابل بسی جادوان داشتی
هوش مصنوعی: تو بدون جادوی روز، از بابل چیزی باقی نگذاشتی، زیرا که جادوگران زیادی در آنجا داشتی.
حاشیه ها
1392/01/01 01:04
امین کیخا
ناورد را استاد نظامی گنجه ای به معنی حرکت اورده در خسرو شیرین و نه نبرد
1392/01/01 01:04
امین کیخا
برگاشتن شاید بجای reject بشود بکار اید
1395/09/21 06:11
کیومرث
ناورد را بزرگان ادب پارسی به چم نبرد ، جنگ ، پیکار و ... آورده اند.
سعدی بزرگوار میفرمایند
به پیکار دشمن دلیران فرست
هژبران به ناورد شیران فرست
1396/10/18 23:01
بیت 26 مصرع دوم
در این "جهات" پهلوان تراست
1396/10/18 23:01
ببخشید
تصحیح میکنم
در این "جهان" پهلوان تراست